رجال معاصر- مردان و زنان نامدار ایران-۴۳
انصاریهای پرنفوذ
سرلشگری با تخصص راه و ساختمان
سرلشگر ولی انصاری: فرزند سرلشگر محمود انصاری (امیر اقتدار)، متولد ۱۲۸۷ در تهران. فارغالتحصیل دانشکده افسری تهران و دانشکده افسری فرانسه در رشته راهسازی و ساختمان.
هوشنگ انصاری
سرلشگری با تخصص راه و ساختمان
سرلشگر ولی انصاری: فرزند سرلشگر محمود انصاری (امیر اقتدار)، متولد ۱۲۸۷ در تهران. فارغالتحصیل دانشکده افسری تهران و دانشکده افسری فرانسه در رشته راهسازی و ساختمان. پس از ارتقا به درجه افسری به هنگام تاسیس راهآهن به آن موسسه منتقل شد. مدتی ریاست راهآهن جنوب با او بود سپس به ریاست راهآهن تهران رسید. در ۱۳۲۲ به جرم طرفداری از آلمانها از طرف متفقین بازداشت شد و قریب یک سال در زندان متفقین در اراک به سر برد. پس از استخلاص از زندان به ریاست دفتر ستاد ارتش منصوب شد و از دوستان و نزدیکان رزمآرا شد. در ۱۳۲۹ به درجه سرتیپی ارتقای درجه یافت و در همان سال که رزمآرا به ریاست دولت رسید، او را در راس راهآهن دولتی ایران قرار داد. در ۱۳۳۴ با احراز درجه سرلشگری در کابینه حسین علاء وزیر راه شد. در کابینه دکتراقبال که سه سال و نیم طول کشید همان سمت را داشت. در کابینه شریفامامی همچنان وزیر راه بود. در اواخر حکومت شریفامامی جای خود را به مهندس بهنیا داد و از دولت خارج شد. در ۱۳۷۵ درگذشت.
وزیری که عکاس و خبرنگار بود
هوشنگ انصاری: تکنوکرات، دیپلمات، سفیر، وزیر، مدیرعامل شرکت نفت. متولد ۱۳۰۶ در کرمانشاه. پدرش در بانک ملی سمت تحویلداری داشت و با درآمد ناچیز خود خانواده را به سختی اداره میکرد. مدتی در شیراز و زمانی در اصفهان خدمت میکرد. فرزند ارشد خود را به مدرسه آمریکاییها در اصفهان فرستاد. پس از اخذ دیپلم عازم آمریکا شد و بعد از ثبتنام در یکی از دانشگاهها به شغل عکاسی و خبرنگاری پرداخت. برای مطبوعات محلی خبر و عکس تهیه میکرد و از این راه زندگی خود را میگذراند. چند سالی که در آمریکا بود ظاهرا در رشته اقتصاد و بازرگانی تحصیل میکرد. وارد تهران که شد به بخش خصوصی رفت و در دستگاه جعفر اخوان بازرگان معروف آن زمان مشغول کار شد در ۱۳۳۴ به نمایندگی تجارتخانه اخوان که دفتری در ژاپن دایر کرده بود به توکیو رفت و همسر ژاپنی اختیار نمود و زبان ژاپنی یاد گرفت. ضمنا از مراکز دیدنی ژاپن بازدید کرد و برای کسانی که به ژاپن میرفتند وسیله و راهنمای خیلی خوبی بود. استعداد، هوش و زرنگی فوقالعادهاش موجب شد مورد توجه سفارت ایران در ژاپن قرار گیرد.
غلامعباس آرام وقتی که سفیر ایران در ژاپن شد، او را به عنوان عضو محلی استخدام کرد. بعد وابسته اقتصادی سفارتخانه شد و تدریجا با سفیر الفت و نزدیکی پیدا نمود. در آن ایام حاج محمد نمازی بازرگان نیکوکار شیراز مشغول مذاکره و خرید ماشینهای نساجی برای یک کارخانه بزرگ در ایران بود. گوشهای از این کار به انصاری سپرده شد و او با درایت و جدیت تمام کارها را انجام داد و چندین متخصص ژاپنی به ایران فرستاد. پس از نصب و بهکار افتادن کارخانه تعدادی از سهام کارخانه را بلاعوض به او بخشیدند و مدیریت کارخانه را هم به او سپردند. در مقام مدیریت کارخانه که به نام شرکت ریسندگی و بافندگی فخر ایران نمازی معروف بود، او عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن شد و در محافل اقتصادی و تجارتی تهران اسم و رسمی پیدا کرد.
در ۱۳۴۰ در حکومت دکترعلی امینی، از طرف جهانگیر آموزگار وزیر بازرگانی، به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد؛ ولی مجددا به کارخانه بازگشت و اکثریت سهام کارخانه را خریداری نمود. غلامعباس آرام وزیر امور خارجه آن روز یک ماموریت کوتاه سیاسی به او سپرد و او را به عنوان سفیر فوقالعاده و موقت به کشورهای آفریقایی فرستاد. این ماموریت دو ماه طول کشید و گزارش تنظیمی او مورد توجه مقامات ایران قرار گرفت. در ۱۳۴۴ سفارت ایران در پاکستان به او سپرده شد. در همان ایام جنگ هند و پاکستان آغاز شد و او در این جریان نقش اساسی برعهده گرفت و واسطه مذاکرات بین ایوبخان و شاه شد و هفتهای دوبار با هواپیمای مخصوص به تهران وارد میشد و مستقیما با شاه ملاقات و آخرین اطلاعات مربوط به اوضاع جنگ را گزارش میکرد و پیغامهای محرمانه ایوبخان رییسجمهور پاکستان را به شاه بازگو مینمود. در ۱۳۴۵ به تهران احضار شد و به وزارت اطلاعات منصوب شد. چند ماهی در آن سمت بود که به سمت سفیرکبیری ایران به آمریکا اعزام شد. قریب دو سال در آمریکا اقامت داشت. در ۱۳۴۸ به تهران احضار شد و به جای دکترعالیخانی به وزارت اقتصاد منصوب گردید. پنج سال در این سمت باقی بود تا اینکه در ۱۳۵۳ از ادغام وزارت دارایی و اقتصاد، وزارت امور اقتصادی و دارایی به وجود آمد و انصاری در راس آن وزارتخانه قرار گرفت. در ۱۳۵۶ به جای دکتر منوچهر اقبال مدیرعامل و رییس شرکت ملی نفت شد و تا نیمههای ۱۳۵۷ در آن سمت قرار داشت.روی هم رفته چهرهای جالب و در عین حال مرموز بود. هوش و ذکاوت داشت. بذال و دست و دلباز بود. ثروت زیادی اندوخت. در همه حال تاجر بود. از فروش سهام خود در کارخانه فخر ایران نمازی چهارصد میلیون تومان به دست آورد که همه را به آمریکا فرستاد. با سیاست آمریکا هماهنگی کامل داشت. در سمت سفارت خود در آمریکا، دوستان موثری برای حمایت از خود تدارک دید. از ۱۳۵۲ داعیه نخستوزیری داشت و از این لحاظ بین او و دوست دیرینش جمشید آموزگار اختلاف افتاد. ابتدا پنهانی و بعد آشکارا انتقادهای شدیدی از هم میکردند. آموزگار انصاری را متهم به سوءاستفاده و انصاری آموزگار را متهم به تلخی و ندانمکاری میکرد. از آن تاریخ دو دشمن بودند که در جلسات هیات دولت رودرروی یکدیگر قرار میگرفتند. در ۱۳۵۶ که شاه زیر فشارهای خارجی و داخلی ناچار شد خود را با طرح کارتر هماهنگ کند و در ایران فضای باز سیاسی برقرار سازد، دو نفر کاندیدای اجرای این برنامه بودند. در همان ایام ویلای انصاری در جنوب فرانسه و خانهاش در تهران گلباران شد. همه او را نخستوزیر آینده ایران میدانستند، ولی در لحظات آخر جمشید آموزگار بر رقیب خود فائق آمد و انصاری در کابینه آموزگار ناگزیر همان سمت سابق را عهدهدار گردید. آموزگار از عضویت او در کابینه رضایت نداشت، اما مرگ ناگهانی دکتر منوچهر اقبال مشکل او را خیلی زود حل کرد و انصاری به مدیرعاملی شرکت ملی نفت منصوب گردید.انصاری در عین حال که در کار اداری دیکتاتور و سختگیر بود، از کمک و مساعدت مالی به کارمندان و محتاجان خودداری نمیکرد. پاداش و اضافهکار و انعام مرتبا با فشار او پرداخت میشد. برخلاف جمشید آموزگار که دستخشک بود و حساسیت خاصی در مورد استفاده از اتومبیلهای دولتی در روزهای تعطیلی داشت، او معتقد بود که اتومبیلهای دولتی در روزهای تعطیل باید مورد استفاده خانواده کارمندان قرار گیرد. وقتی در سمت وزیر اطلاعات بود دستور داد در نوروز به کارمندان سه ماه پاداش بدهند و مدیر مالی متعذر به نداشتن بودجه شد، از حساب شخصی خود چند میلیون تومان پرداخت.
در هر حال او از دوستان و دوستداران آمریکا بود و در اجرای سیاست آنها در ایران تلاش بسیار میکرد. بزرگترین قرارداد را در تاریخ اقتصادی آمریکا او با هنری کیسینجر بست. به قرار اطلاع قسمتی از دارایی و موجودیهای نقدی شاه به نام وی بوده است.
سیاستمدار حرفهای
انوار اردکانی، سیدیعقوب: واعظ، مشروطهخواه، نماینده مجلس، سیاستمدار حرفهای، معروف به صدرالعلماء، فرزند آسید خلیل واعظ، متولد ۱۲۵۳. پس از انجام تحصیلات مقدماتی در یزد به حوزه علمیه اصفهان و تهران وارد شد و تحصیلات خود را تا درجه اجتهاد انجام داد و در زمره وعاظ درآمد. در مشروطیت به مشروطهطلبان پیوست و چون از نطق و بیان بهره کافی داشت، مورد توجه واقع شد. پس از به توپ بستن مجلس، محمدعلی میرزا دستور بازداشت او را صادر کرد و او را به باغشاه بردند و غل و زنجیر کشیدند تا در اثر اقدامات صدرالاشراف آزاد شد. در دوره دوم از خراسان به وکالت مجلس انتخاب گردید. در دوره چهارم از طرف مردم شیراز به مجلس رفت. در این دوره که مقدمات انقراض قاجاریه فراهم میشد، با شامه سیاسی راه آینده خود را تشخیص داد و با دار و دسته سردار سپه مناسبات نزدیک پیدا کرد و جزء تعزیهگردانان سیاسی شد. در دوره پنجم از طرف ایلات خمسه به مجلس راه یافت. ضیاءالواعظین وکیل ایل قشقایی در مجلس با اعتبارنامه او مخالفت کرد و گفت این شخص اهل اردکان است، یک روز از خراسان وکیل شد، دوره قبل خود را شیرازی معرفی نمود و از شیراز سر درآورد و حالا میبینیم در این دوره از طرف ایلات خمسه به مجلس راه پیدا کرده است. ولی گوش کسی به این حرفها بدهکار نبود و سید در وکالت مجلس مستقر شد و برای سلطنت پهلوی و انقراض ایل قاجار یقهدرانی کرد. به پاداش خدمات صادقانه خود، در ادوار ششم و هفتم نماینده شیراز در مجلس شد؛ ولی چون زیاد متوقع بود و حساب کار قدری از دستش خارج شده بود، چند سالی از وکالت محروم گردید؛ تا وقتی که به خود آمد و بار دیگر با کانونهای قدرت هماهنگ شد و مجددا در ادوار دوازدهم و سیزدهم از کاشان انتخاب گردید. بعد از استعفای رضاشاه، هنوز شاه از دروازه تهران خارج نشده بود که برای به دست آوردن وجهه بین مردم و اغفال آنها علیه رضاشاه سخن گفت و جمله معروف «الخیر فی ماوقع» را ادا نمود. طوفان خشم و غضب رضاخان از سخنان او بلند شد و به روایات موثق تا آخرین دقیقهای که ایران را ترک میکرد، به سیدیعقوب انوار ناسزا میگفت. سید بعد از دوره سیزدهم دیگر به مجلس راه نیافت. برای تقرب به دربار محمدرضا پهلوی و راه یافتن به دولت خدمات خود را نسبت به رضاشاه در جراید انعکاس داد، ولی دیگر حربهاش موثر نیفتاد و نتوانست به منصبی برسد. سنش نیز از هفتاد گذشت و از صحنه سیاسی به کلی بیرون رفت. از او ثروت نسبتا هنگفتی به جا ماند. بهرغم این پدر، پسرش سیدعبدالله انوار عمر خود را وقف خدمات علمی کرده است. بدون تردید وی یکی از بهترین نسخهشناسان و یکی از بزرگترین کتابشناسان ایران است. دخترش خانم فرشته انوار سالها در دانشگاه تهران به خدمت کتابداری مشغول بود و بعضی از دروس کتابداری را نیز در دانشگاه تدریس مینمود. وفات انوار در سال ۱۳۳۴ اتفاق افتاد.
ارسال نظر