گرفتاریهای شرکتداری دولتی
بزرگترین چالش پیشروی شرکتهای دولتی نگرش اشتباه مسوولان سه قوه به آنها است. این تصور وجود دارد که در شرکتهای دولتی ناکارآمدی وحشتناک است و تنها راه خلاصی هم خصوصیسازی است، اما جالب است بدانید نظر سیاستگذاران ارشد کشورهایی که یک قرن در خصوصیسازی از ما پیش هستند این است که نباید همهچیز را خصوصی کرد. راهآهنها، سازمانهای تامیناجتماعی، شهرداریها، مترو و اتوبوسرانی اغلب دولتی هستند و نباید بهسادگی واگذار شوند. پس باید بهجای خصوصیسازی بهعنوان کوتاهترین راه ابتدا بهدنبال بهرهوری باشیم. بنابراین کشور در این زمینه نیازمند یک الگوی مناسب برای اداره شرکتهای بزرگ دولتی است نه تخریب آنها، اما مشکلات شرکتهای دولتی از کجا ناشی میشود؟
۱-تا توانستهایم اختیارات را از شرکتهای دولتی گرفتهایم. دولت، مجلس و قوای نظارتی و استخدامی هر روز از اختیارات مجموعههای دولتی کم کردهاند. حتی مجامع شرکتها حالت تشریفاتی و بخشی از یک بوروکراسی شده است. اگر به یک مدیر اطمینان نداریم، چرا او را منصوب کردهایم و اگر اطمینان داریم چقدر به او اختیارات دادهایم؟ نقش مدیر و هیاتمدیره و مجامع در بیشتر شرکتها بسیار کم است و به همین دلیل وزرا در بیشتر مجامع شرکت نمیکنند و هیاتمدیرهها هم تنها امور جاری را انجام میدهند و اختیاری در سیاستگذاریها ندارند. اکنون سوال اینجاست که از مدیر شرکت چه میخواهد؟ آیا او باید مجری تصمیمهای حاکمیتی باشد یا مطابق قانون تجارت دنبال سودآوری و افزایش بهرهوری؟ آیا باید با دستور دولت نیرو بگیرد یا دنبال چابکسازی باشد؟
۲-در گذشته مدیران کارآمد دولتی که موجب رشد شرکتهای تحتامر خود بودند فراوان بود، اما امروز بهنظر میرسد این افراد مدام در حال کمتر شدن هستند اگرچه هنوز هم مدیر دولتی خوب و کارآ به چشم میخورد. چرا برخی مدیران بیانگیزه شدهاند؟یک دلیل، بیانگیزهشدن مدیران این است که هیچگاه در نظام دولت سیستم کارآییسنجی نگذاشتیم. مدیر کمکار معمولا بدون پرونده است و به این نیز میتواند افتخار کند، اما مدیر پرکار لاجرم در فضای سنگین اداری با چالشهای مختلفی برخورد میکند. البته قبول دارم که مدیران ناسالم هم هستند، اما بیشتر کشف تخلفات مالی توسط نهادهای حفاظتی و اطلاعاتی انجام میشود، نه توسط نهادهای ناظر قانونی که بیشتر اشکال شکلی به اقدامات میگیرند و چنین چیزی تنها سرعت کار را کم میکند و مدیران را از شجاعت تصمیمگیری میاندازد. من معتقدم نظام ناظر ما باید بیشتر به روندها و کارآیی شرکتها نگاه کند، نه به بوروکراسیهای فزاینده اداری. دلیل دیگر بیانگیزه شدن برخی مدیران، تخریب چهره مدیران ارشد دولتی در افکار عمومی است. با تصویر ساخته شده در رسانهها مدیر دولتی در برابر مردم، دولت و مجلس سرافکنده است. متاسفانه فضای کشور بهشدت به این وضع دامن زده و چهره خوبی از مدیر تصویر نشده است. در هیچ فیلم و سریالی نیست که مدیران ارشد دولتی را دزد و خائن و بیلیاقت نشان ندهند. آیا این روش میتواند به جذب مدیران قوی، شجاع و ریسکپذیر بینجامد؟ حال آنکه شرکتهای عظیم دولتی نیازمند مدیران شجاع و ریسکپذیر هستند.
۳-انتصاب مدیران دولتی همواره با ملاحظاتی همراه بوده و این در تصمیمگیریها نکته تازهای نیست، اما بهنظر میرسد این روند سختگیرانهتر شده است. مواردی که قبلا چندان رایج نبود، اما امروز بیشتر مشاهده میشود. مثلا نظر نمایندگان مجلس، ارتباط با رسانهها، دستگاههای نظارتی، نظر نهادهای اطلاعاتی و امنیتی. این اتفاق سبب میشود تا وزیر یا مقام ارشد حاکمیتی بهدنبال انتخاب افراد صاحبنظر و تصمیمگیر نرود و بیشتر افرادی را انتخاب کند که نظر همه را جلب کند و تحتتاثیر تصمیم جمعی قرار میگیرند و به اصطلاح من افراد گردی را انتخاب کنند که هیچ تیزی ندارند. این روند افراد را خنثیتر و محافظهکارتر میکند.
چه باید کرد؟
این مواردی که گفته شد به معنای آن نیست که امروز مدیر شجاع دولتی نداریم یا سایر قوا یکسره کارشکنی میکنند، بلکه هدف این نوشتار هشداری نسبت به یک روند است. ما میدانیم که حداقل تا ۳۰ سال آینده و تا رسیدن به یک اقتصاد رقابتی آماده قبول خصوصیسازی واقعی، فاصله زیادی داریم. تا آن زمان شرکتهای دولتی یا عمومی باید توسط مدیران قوی، باانگیزه و دارای حوزه استقلال اداره شوند. نباید به بهانههای مختلف آنها را از هرگونه نوآوری باز داریم یا دست آنها را برای انتخاب و جذب نیرو ببندیم. هنوز صدها بار بر زمین مانده وجود دارد که تنها بلند کردن آن از عهده دولت و شرکتهای دولتی برمیآید.