عجب سعادت غمناکی

 آتشی از سال ۱۳۳۳ انتشار شعرهایش را شروع کرد و در فاصله‌ چند سال توانست در شمار شاعران توانمند معاصر نامش را مطرح کند. نخستین مجموعه‌ شعر او با عنوان «آهنگ دیگر»‌ در سال ۱۳۳۹ در تهران چاپ شد و توجه بسیاری از بزرگان ادبیات را جلب کرد. منوچهر آتشی سال ۱۳۸۴درست در چنین روزی بر اثر ایست قلبی در ۷۴ سالگی در بیمارستان سینای تهران درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاک سپرده شد. او چند روز قبل از مرگش به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود. از او کتاب های زیادی همچون آهنگ دیگر، آواز خاک، دیدار در فلق‌، بر انتهای آغاز، وصف گل سوری، گندم و گیلاس، زیباتر از شکل قدیم جهان، چه تلخ است این سیب، خلیج و خزر و.... به یادگار مانده است. پیش‌تر درباره او مطالبی را در همین صفحه منتشر کردیم و حالا چند شعر کوتاهش را بخوانید.

۱

خانه ات سرد است؟

خورشیدی در پاکت می‌گذارم و برایت پست می‌کنم

ستاره کوچکی در کلمه‌ای بگذار

و به آسمانم روانه کن ...

بسیار تاریکم!

۲

تو مثل لاله پیش از طلوع دامنه‌ها

- که سر به صخره گذارد،

غریبی و پاکی

ترا، ز وحشت توفان، به سینه می‌فشرم

عجب سعادت غمناکی

۳

تو از کدام بیابان تشنه می‌آیی ای باد

که بوی هیچ گلی با تو نیست

نه زوزه کشیده‌ گرگ گری

نه آشیان خراب چکاوکی

نه برگ خرمایی

تو از کدام بیابان می‌آیی؟

پرندگان غریبی از این کرانه می‌گذرند

پرندگان غریبی که نام هیچ‌کدام

به ذهن سبز گز پیر ده نمی‌گذرد