جنگ اوکراین از دریچه جهان فرانسوی
بدبینی مسلط بر چارچوبهای شناختی تصمیمگیران در مسکو: برداشت اندیشکدههای فرانسوی از جنگ اوکراین، این است که تهاجم ناگهانی روسیه بهمعنای عدول این کشور از منطق سیاسی و راهبرد پیشین خود بوده است. اگرچه هنوز جای این پرسش باقی است که اساسا چرا پوتین به اوکراین حمله کرده است، آیا بهمنظور دستیابی به اهداف سیاسی بوده یا خیر، یا این حمله ناگهانی بوده یا حسابشده؟ درهرصورت تصمیم روسیه برای حمله به اوکراین، چارچوبهای شناختی بازیگران را نیز که استراتژیهای مسکو را طراحی و رهبری میکنند زیر سوال میبرد. نخبگان نظامی-سیاسی روسیه با درک شدیدا خصمانه خود از محیط استراتژیک، مستعد اقدامات غیرقابل پیشبینی، تکانشی و در نهایت غیرمولد هستند.
درگیری اوکراین در ابتدا فقط اعلام تغییر یک راهبرد بود: ولادیمیر پوتین با درگیر شدن در مبارزه مسلحانه بیندولتی علیه اوکراین، به استراتژی غیرمستقیم یکپارچهای که در هشت سال گذشته علیه این کشور اجرا شده بود، پایان داد. با این حال، این ابتکار یک گسست یا انفصال استراتژیک را نشان نمیدهد یا در ابتدا اینگونه نبود. درگیر شدن در مبارزه مسلحانه بیندولتی علیه اوکراین، یک گزینه افراطی بود که نظریهپردازان نظامی روسیه مطمئنا سعی کردند تا حد امکان از آن اجتناب کنند؛ اما هرگز آن را رد نکردند. از این جهت، به نظر میرسد مسکو مقدمات جنگ خود در اوکراین را براساس تئوریهای مبارزه مسلحانه ولادیمیر اسلیپچنکو در نظر گرفته بود. با این حال، در اوایل هفته اول حمله خود، روسیه باید در ماهیت درگیری خود را با توجه به مشکلاتی که با آن مواجه بود، تجدیدنظر میکرد. درواقع، راهبرد غیرمستقیم با مبارزه مسلحانه با شدت بالا و بدون هیچ پیوند مشخصی با سیاست مدنظر جایگزین شد. این یعنی شکست یک استراتژی منجر به اجرای یک استراتژی دیگر شد.
دشواری ارزیابی نوع تصمیمگیری پوتین: تعیین لحظهای که ولادیمیر پوتین گزینه افراطی جنگ را انتخاب کرد دشوار است، بهسبب اینکه استدلالهای متعددی برای حمایت از تئوری آمادگی قبلی و همزمان تصمیم خود به خودی وجود دارد. این واقعیت که استقرار و نمایش نیرو توسط ارتش روسیه بهعنوان عناصر بازدارندگی استراتژیک (با هدف دستیابی به اهداف سیاسی کشور بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در نظر گرفته شده بود، این کار را پیچیدهتر میکند. علاوه بر این، تصمیم برای مداخله در اوکراین حاکی از منطق ذاتی فرهنگ سیاسی-استراتژیک روسیه است که ریشههای آن به دوران شوروی، اگر نگوییم امپراتوری، بازمیگردد. دیدگاه افراطی خصمانه نخبگان نظامی-سیاسی روسیه از محیط استراتژیک، انجام ارزیابی عینی توازن قوا را برای آنها دشوارتر میکند.
تئوری توطئه منبع بیثباتی جهان، میراث فرهنگ سیاسی-استراتژیک روسیه: نوع رویکرد نخبگان روس و بدبینی آنها، نشاندهنده یک منبع واقعی بیثباتی بهطور کلی در روابط بینالملل و بهطور خاص برای غرب است. بنابراین پوتین آن «شطرنجباز» عملگرایی نیست که اغلب در غرب به تصویر کشیده شده است: مانند نخبگان سیاسی نظامی که او از میان آنها پا به عرصه سیاست گذاشت، بلکه جهانبینی او غرق در اوهامی است که رفتار او را شکل میدهند. اگرچه این تصور از جهان که با اصول اعتقادات توطئه آمیخته شده است، بهطور متناقضی به تامل عقلانی در روسیه درباره تحول استراتژی و جنگ در عصر جهانیشدن دامن زده است، اما بذر اقدامات تکانشی و در نهایت متضاد را نیز کاشته است. بنابراین، ما نباید از یک گسست استراتژیک صحبت کنیم: برعکس، نخبگان نظامی-سیاسی روسیه - به رهبری ولادیمیر پوتین - اکنون بیش از هر زمان دیگری وارث فرهنگ سیاسی-استراتژیک کشور خود هستند.
معکوس شدن نتیجه مطلوب (افزایش نفوذ) روسیه: تهاجمی که پوتین علیه اوکراین بهراه انداخت، نتیجهای معکوس با آنچه مسکو میخواست داشته است. تلاشهای متعدد روسیه برای افزایش نفوذ خود در جهان بهشدت تضعیف شده است. حداقل تا زمانی که پوتین در قدرت است، حاشیه آن برای مانور استراتژیک به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. این نوع تعامل غیرمولد در تاریخ روسیه چیز جدیدی نیست و شباهتهای بین فرایندهای تصمیمگیری پس از حمله به افغانستان در سال۱۹۷۹ و اوکراین در سال۲۰۲۲ آن را نشان میدهند.
کاربست سیاست نفوذ جهانی اتحاد جماهیر شوروی: بهطور گستردهتر، ماجراجویی کرملین و چند برابر شدن صحنههای مداخله خارجی آن، یادآور اتحاد جماهیر شوروی است. نخبگان نظامی روسیه از این سیاست نفوذ جهانی انتقاد کردند که از «پراگماتیسم» بهعنوان یک انگیزه از دهه۱۹۹۰ دفاع میکند: آنها ابراز تاسف کردند که اتحاد جماهیر شوروی، تحت تاثیر ملاحظات ایدئولوژیک و عاطفی، در یک سیاست خارجی توسعهطلبانه گرفتار شد و هیچ راهی برای خروج نداشت. پوتین قطعا این درس را نادیده نگرفته است. شاید او حتی آن را پذیرفته باشد. اما شاید نخبگان نظامی روسیه نمیخواستند ببینند که این ماجراجویی شوروی ثمره ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی است و تفکر جزمی و جبرگرایانهای است که با پیچیدگی روابط بین الملل ناسازگاری دارد، نه آنکه درک خاصی از محیط استراتژیک و خودِ روسیه را بازتاب دهد. بنابراین این نخبگان، نظریههای ژئوپلیتیک را که «عملگرایانه» تلقی میشوند، به تفسیری سفت و سخت از جهان بهشیوه شوروی تبدیل کردند.
بایستههای رویکرد اتحادیه اروپا دربرابر جنگ اوکراین: به باور اندیشکدههای فرانسوی، ۲۷ کشور اتحادیه اروپا باید مجددا مسلح شوند، دیپلماتیک عمل کنند و از نظر اقتصادی بهبود یابند؛ در غیر این صورت با خطر به حاشیه رانده شدن در سطح جهانی و ناتوانی در ایجاد ثبات در قاره مواجه خواهند شد. مبارزه اوکراین و حمایت آمریکا به آنها یک فرصت زمانی گرانبها میدهد که بیاموزند چگونه برای شوکهای آینده آماده شوند. با ورود فنلاند و سوئد به ناتو، پیمان آتلانتیک و اتحادیه اروپا بیش از پیش همسان میشوند.
این امر باید باعث شود اروپاییها صراحتا این سوالات را از خود بپرسند: اگر کاخ سفید تصمیم میگرفت که مداخله نکند، همانطور که اگر دونالد ترامپ بر سر کار بود میتوانست چنین شود، نگرش جمعی آنها چگونه بود؟ آیا آنها «قصابی» اوکراینیها را تماشا میکردند؟ یا آنها برای کسب استقلال راهبردی گامی برمیداشتند؟
تقویت پیوند فراآتلانتیکی در پرتو احیای مساله روسیه: به باور اندیشکدههای فرانسوی، از آغاز جنگ در اوکراین، پیوند بین دو سویِ اقیانوس اطلس تقویت شده است. این مهم، وضعیت را برای قاره اروپا تغییر میدهد. به گفته پوتین در سال۲۰۰۱، روسیه آسیا، اروپا و آمریکا را به هم پیوند میدهد. بیست سال بعد، او با حمله به اوکراین، ساختار امنیتی اروپا را از هم پاشید؛ اما تجدید حیات مساله روسیه، غرب را وادار میکند اهداف جنگی واقعبینانهای را برای مقابله با تجاوزگری روسیه در طولانیمدت و یافتن راههای قابل قبول برای همزیستی با آن بازتعریف کند. این یک بحث بسیار حساس است؛ بهویژه برای کشورهایی که زیر یوغ مسکو آسیب دیدهاند و فرصتی بینظیر برای محاکمه روسیه به خاطر تاریخ خود میبینند. میتوان گفته رئیسجمهور فرانسه «روسیه نباید تحقیر شود» را اینگونه نیز خواند که «پوتین لایق تحقیر ما هم نیست». از آقای پوتین نمیتوان انتظار داشت یک پشیمانی راهبردی داشته باشد. این جنگ بیش از همه مال اوست. سوال این است که آیا او میتواند همانطور که آقای زلنسکی توانست مردم اوکراین را بسیج کند، مردم روسیه را بسیج کند؟
راهحل دیپلماتیک برای رفع بحران: از دید فرانسه، اساسا شروع این درگیری نبود گفتوگو و پیگیری راههای دیپلماتیک است. سوءتفاهم و برداشت نادرست از نیت طرف مقابل، به آتش جنگ دامن زده است. تنها راه برای رفع این درگیری و جنگ و پس از آن عدم تکرار آن، این است که هر دو سو یکدیگر را درک کنند و کشورهای ثالث موثر در بحران، خود به آتش دامن نزنند. دو طرف اوکراین و روسیه، بهویژه پوتین باید به رضایت برسند تا احتمال جنگ آتی حذف شود. باوجوداین، چگونگی رسیدن به این رضایت و سطح خواستههای پوتین مسالهای است که بیشک مدتها برای تحقق آن و متوازنسازیاش با خواستههای طرفهای درگیر وقت و زمان صرف میشود. جنگ ناگهانی بود؛ اما پایان دادن به آن ناگهانی نخواهد بود.