رسول ترابی - آن روی سکه را به راحتی در اینجا می‌شود دید. هر چه در سایر کشورها هنر موسیقی به صنعت موسیقی تبدیل شده و کشورهای بدون موسیقی با موسیقی‌هایی که از سایر کشورها وام گرفته‌اند، تجارت و اقتصادسازی می‌کنند، در اینجا تمامی ارکان موسیقی به بیماری مزمن و واگیردار مبتلا شده‌اند. تعداد شرکت‌های موسیقی فعال داخل به تعداد انگشتان یک دست هم به زور می‌رسند و همه آنها یا در آستانه ورشکستگی‌اند یا به دلیل عشق به موسیقی، با درآمدهایی که در زمینه‌های دیگر دارند، به امور شرکت موسیقی‌شان می‌رسند. در این گزارش تنها به وضعیت شرکت‌های موسیقی نگاهی کوتاه داریم و بررسی وضعیت سایر بخش‌های فعال در موسیقی مثل خوانندگان، آهنگسازان، ترانه‌سرایان، تنظیم‌کنندگان و... را به روزهای دیگر می‌سپاریم.

در خیابانی که روزگاری مهم‌ترین اتفاقات فرهنگی در کنار اتفاقات زرد و کوچه بازاری با هم متولد می‌شدند و این روزها از آن مکان‌ها و سینماهایی ویران، سالن‌های تئاتری مخروبه، فروشگاه‌ها و مکان‌هایی که هیچ نشانی از روزهای پررونق گذشته‌شان ندارند، هنوز چند فروشگاهی پیدا می‌شوند که لقب شرکت‌های موسیقی را یدک می‌کشند و در هوای گرفته و دودآلود صنعت موسیقی، نفس‌هایی را نه از سر دلخوشی بلکه از سر عادت می‌کشند.

فروشگاه‌های اندکی که به تعبیری قطب موسیقی فعال داخلی و به نظر تعدادی از فعالان موسیقی چندتایی از آنها مافیای موسیقی داخلی‌اند.

لقب مافیایی که اگر درست باشد بیشتر سبب تاسف و ناراحتی است. مافیایی که به گفته خودشان دچار مرگ هر روزه‌اند. این روزمرگی در شرایطی حادث شده است که به انتقاد قشر روشنفکر و خاص‌‌پسند موسیقی که تاب شنیدن هر نوع موسیقی اعم از پاپ، محلی، شاد و... را ندارند، شرکت‌های لاله‌زاری با تولید موسیقی تجاری و کمتر دارای ارزش موسیقیایی، موسیقی را ابزاری برای تجارت و کسب درآمد و خراب کردن گوش و سلیقه موسیقیایی مخاطب عام‌پسند تبدیل کرده است. تنها نگاهی به صنعت فروشگاه‌های سنتی و اکثرا قدیمی که در کنار سینماها، تئاترها و فروشگاه‌های حرفه موسیقی که این روزها تبدیل به قطب الکتریک و وسایل و کابل‌ها و چراغ‌های مختلف تزئینی و برقی شده است، وضعیت آشفته صنعت موسیقی داخل را به تصویر می‌کشد. فروشگاه‌هایی که شرکت نام گرفته‌اند، بدون در نظر گرفتن، استانداردهای اولیه شرکتی، با انواع نوارها و سی‌دی‌ها و پوسترهایی که از قدیم و جدید در آنها باقی مانده‌اند و بر روی در و دیوار در حال خودنمایی کردن و خاک خوردند. تنها کافی است وارد یکی از این فروشگاه‌ها یا همان کمپانی‌ها شوی تا با یک میز قدیمی و در بهترین حالت شیشه‌ای با یک یا چند صندلی چوبی برای پذیرایی از مهمانان با یک دستگاه ضبط صوت حرفه‌ای و گاه قدیمی برای شنیدن آثار موسیقی مخاطبانی که کارشان را برای تولید و پخش و اخذ مجوز و ... پیش آن شرکت‌ها می‌آورند، مواجه شوی، در کنار کوهی از نوار کاست‌ها، سی‌دی‌ها، پوسترها و ...

اقتصاد شرکت‌ها موسیقی داخلی بیمار است. بسیاری از شرکت‌های موسیقی با شرایطی که برایشان به وجود آمده عشق و علاقه کاری خود را با چندین سال سابقه درخشان رها کرده و عطای کار را به لقایش بخشیده‌اند. آنهایی هم که مانده‌اند و بسیار اندکند، به گفته خودشان به سختی نفس می‌کشند. یا ضرر می‌دهند، به امید کار و آلبوم و کنسرتی که بتواند آنها را از این وضعیت نجات دهد و موسیقی و صنعت آن که باید درآمدزا باشد، دیگر آن رونق سال‌های دور یا همان سال‌های اولیه شکل‌گیری موسیقی پاپ بعد از انقلاب را ندارد.

در همین کمپانی‌ها، مدیر باسابقه یک شرکت موسیقی را می‌توانی ببینی که مثل کارگر عادی فروشگاهش در حال کارکردن است که البته تا این جای کار ایراد ندارد ولی داستان وقتی تاسف‌بار می‌شود که بدانی این شخص همان شخصی است که روزگاری و حتی تا چند سال قبل ماندگارترین اثرهای موسیقی این سرزمین را تولید کرده و این روزها تنها برای گذراندن بحرانی که شامل او و همکارانش شده و به دلیل کم‌کردن از هزینه‌ها بی‌خیال کلاس و جایگاه و سابقه‌اش شده و در تکاپوی کارکردن و روکردن آلبوم‌هایی است که در انبار یا زیرزمین فروشگاهش در حال خاک‌خوردن هستند. در همان فروشگاه‌هایی که گاهی شلوغ و به هم ریخته می‌شوند، خوانندگان بخت‌برگشته‌ای پیدا می‌شوند که با هزار امید و آرزو و آلبوم‌هایی را که تولید کرده‌اند، با صرف میلیون‌ها تومان پول، برای آن شرکت‌ها که تنها نامی از گذشته پر درآمدشان باقی مانده می‌آورند تا در شرایطی که با کولاک خوانندگان با مجوز، بی‌مجوز، این طرف آبی، آن طرف آبی، لس‌آنجلسی، رو و زیرزمینی و... مواجهیم. به واسطه آن شرکت‌ها به درآمدهای نجومی و به اوج قله‌های شهرت و معروفیت برسند و عکس و اسمشان تیتر و صفحه اول مجلات باشد. شرکت‌های داخلی که هنوز به روال ۴۰سال قبل کار پخش را انجام می‌دهند و البته چاره‌ای هم ندارند، کارها آن طور که باید شنیده و بخش و فروش نمی‌رود و این یعنی اتلاف سرمایه، پول، وقت و انرژی در عرض متوسط دو سال برای تولید و پخش یک آلبوم موسیقی.

در بهترین حالت و شرایطی هم که برای یک آلبوم موسیقی به‌وجود می‌آید و امکان فروش و تبلیغ و سوددهی آن فراهم می‌شود، عواملی مثل کپی‌های حتی بین شرکتی که گاه به خودشان هم رحم نمی‌کنند، فروشگاه‌های کپی‌کننده آلبوم‌ها، MP۳ فروش و دست‌به‌دست چرخیدن و کپی شدن آلبوم‌ها آن را از پتانسیلی که داشت به کلی خالی می‌کند و بهترین آلبوم را به آلبومی متوسط از نظر فروش تبدیل می‌کند و باعث می‌شود که پرفروش‌ترین آلبوم پاپ بعد از انقلاب فروشی نزدیک و نرسیده به دو میلیون نسخه را داشته باشد. دو میلیون را در کنار ۲۵میلیون نفری که در سن نوجوانی و جوانی هستند، قرار بدهید تا متوجه اختلاف زیاد جمعیتی که کپی می‌کنند و نسخه اصلی را نمی‌خرند و... به دست آورید. تازه این در شرایطی است که افرادی را که در سن میان سالی و گاه پیری هستند ولی هنوز مخاطب مستقیم موسیقی تولیدی هستند، را در آن تعداد لحاظ نکرده‌ایم و در مقابل پرتیراژترین آلبوم را در مقابل آن تعداد جمعیت محاسبه کرده‌ایم.

این طور می‌شود که سه شرکت مطرح داخلی که جزو پنج شرکت فعال و حاضر موسیقی ایرانی بودند، برای رسیدن به سود و چرخش چرخ‌های اقتصادی شرکتشان دست به کارهایی می‌زنند که باعث باطل شدن پروانه فعالیتشان و معلق شدن ۶ماهه فعالیت و پروانه فعالیتشان می‌شود. سوال آخر: با سود حدود ۱۵۰تومان در هر کاست و ۲۵۰تومان در هر CD چه تعداد کاست و سی‌دی باید فروخته شود تا بعد از دوسال زمانی که برای تولید و عرضه و فروش یک آلبوم موسیقی در شرایط فعلی نیاز است و بدون احتساب سود پولی که دوسال باید در آب‌نمک خوابانده شود، تازه اصل پول به تهیه‌کنده آلبوم و پخش‌کننده آن برسد؟ راهنمایی: متوسط تیراژ‌های آلبوم‌های چندسال اخیر بدون محاسبه چند آلبوم مطرح که پنج آلبوم هم نمی‌شوند، صدهزار نسخه در مجموع تعداد CD و نوارکاست است. در آینده به این موضوعات بیشتر خواهیم پرداخت.