مردی که ققنوس شد
علی طجوزی
این نوشته در پی درخواست برخی از خوانندگان محترم روزنامه، درباره زندگی‌نامه استاد عالی نژاد تهیه شده است.
راهنمای روز

در ایران برخی سازها وجود دارند که تنها ظرفیت آنها ساز بودن نیست و برای گروهی یا مسلکی نقشی فراتر از یک ساز را دارند و همواره از احترام و حرمت خاصی نزد پیروان آن فرقه برخوردار است، با آداب خاص به آنها دست می‌برند و همیشه نگاهشان به آن، نگاه به دلدار است. هرچند که ساز تنها ساز است. هرچند که آن هم مانند بسیاری از سازهای دیگر آلتی از موسیقی است که ساخته دست و دلتنگی انسان است، اما همین‌ ساز هنگامی که وارد آ‌یین و مسلکی می‌شود، نقشی دیگرگون می‌پذیرد و می‌شود سفیر عشق و شور و وصل و مستی بر آستان جانان. دف و تنبور از این دست سازها هستند، طریقت دف برای پیروان طریقت عرفانی منسوب به «قادریه»، این گونه است و تنبور برای سالکانی مسمی به «اهل حق». ریشه هر دو طریقت در میان کردان است؛ جایی در گستره جغرافیایی کرمانشاه و کردستان. شاید بسیاری در خانقاه‌ها و تکایای کردستان حضور داشته‌اند و دیده‌اند که هیچ کدام از دف‌نوازان بدون وضو و خواندن آیاتی از کلام خدا و ذکر، دست به دف نمی‌برند.
این حالات برای تنبور‌نوازان نیز وجود دارد و آنان نیز تنبور را به دیده یاری آسمانی می‌نگرند و سوز و گداز و غربت در این زمین را به سفیر عشق‌شان می‌سپارند و پنجه به سماع در می‌آورند و نفس آزاد می‌کنند و راز دل خویش را همنوا با نغمه‌های تنبور به گوش جانان می‌رسانند.
این سازها قدمتی بیش از دو سه هزار سال در ایران دارند و هم‌اندازه تاریخشان نوازنده؛ اما تنها معدودی از نوازندگان هستند که نامشان فراتر از زمان می‌رود و ماندگار می‌شود. کسانی چون سیدامراله شاه‌ابراهیمی، علی‌اکبر مرادی و چند تن دیگر از بزرگان تنبور.
مرحوم استاد سیدخلیل عالی‌نژاد یکی از ایشان است. کسی که با وجود اعتراض‌های فراوان از سوی هم‌کیشانش، تنبور را از کنج خانقاه‌ها و بودنش برای تعدادی خارج کرد و آن را با پنجه‌های دیوانه و صدای گرم و مستانه‌اش نه تنها به ایرانیان، بلکه به دنیا معرفی کرد. در اینجا به بحث اینکه چرا مانع از آمدن تنبور به میان مردم عادی می‌شوند، نمی‌پردازیم؛ زیرا مبحثی بسیار طولانی و پیچیده است و تنها نگاهی خواهیم داشت به زندگی و نگاه خود مرحوم سیدخلیل عالی‌نژاد به تنبور.
هیچ اگر سایه پذیرد، ما سایه هیچیم
استاد سید خلیل عالی نژاد چهره بی ادعا و بی‌همتای تاریخ معاصر ایران در زمینه عرفان، سلوک، شناخت موسیقی غنی ایرانی و تنبور نوازی است که با صدایی شگفت انگیز و عارفانه‌اش روح و روان هر انسانی را دگرگون می‌کرد. عالی نژاد در سال 1336 در کرمانشاه متولد شد. پدرش سید شاهمراد از تنبورنوازان به نام منطقه بود و سید خلیل مشق تنبور را به تشویق مادر با سید نادر طاهری آغاز کرد و بعد از 2 سال نزد سید امراله شاه ابراهیمی رفت. همچنین از درویش امیر حیاتی بهره برد. بعدها به محضر استاد عابدین خادمی راه یافت و از گنجینه پنهان در سینه آن مرحوم بهره‌مند شد. همزمان سرپرستی گروه تنبور‌نوازان صحنه را به عهده گرفت. در اواخر دهه پنجاه استاد عالی نژاد در رشته موسیقی دانشگاه هنر تهران فارغ‌التحصیل شد. او بر‌ردیف موسیقی دستگاهی ایران تسلطی کافی داشت. سید خلیل صدای گرم و عرفانی داشت و آواز را از مکتب مرحوم استاد میرزا حسین خادمی آموخته بود و از مرحوم نادر نادری دف آموخت و تار را از کیخسرو پور ناظری. نواختن تارش به شیوه نوازندگی مکتب برومند نزدیک بود و پرده‌گیری‌های زیبایش و مضراب شمرده و جمله بندی‌هایش در سه تار، ساز مرحوم یوسف فروتن را به یاد می آورد. استاد همچنین علاوه بر نوازندگی تنبور در طول دوران حیاتش به ساخت تنبور نیز پرداخت و تنبورهای او با مهر‌شیدا و قلندر موجود است. اوایل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد و استاد عالی‌نژاد به جمع این گروه پیوست‌. حاصل همکاری با تنبور شمس تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست «صدای سخن عشق» بود که با صدای ناظری انتشار یافت. در اواسط دهه 60 سید خلیل خود گروه بابا طاهر را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام«زمزمه قلندری». در اواخر دهه 60 به خواست مرحوم عبادی برای شرکت در مراسم خاکسپاری او به تهران آمد و ماندگار شد. او علاوه بر خوانندگی و تنبور نوازی سه تار، دوتار، تار، دف هم می نواخت ودستی چیره بر آن داشت. سال 1376که به جشنواره موسیقی حماسی آمد و زیر بغل استادش درویش امیرحیاتی را گرفت و او را به صحنه تالار اندیشه آورد تا هنرش را عرضه بدارد و‌خودش نیز در بخشی از برنامه مقام‌های سوار سوار، سماع رقم چهارم، جلوشاهی وخان امیری را اجرا کرد و زیبایی کارش در آن بود که ماهورایلامی و عالی مکان را برای اولین بار عرضه کرد که هنر اجرایش مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت. سال‌های ماندگاری او در تهران منجر به تالیف کتاب «تنبور از دیر باز تاکنون» شد و همچنین به دلیل فعالیت‌هایی که داشت همان سال‌ها مشکلاتی برایش ایجاد شد و زندگی ملال آوری را تجربه کرد تا آنجا که مجبور به ترک وطن شد و به سوئد مهاجرت کرد. سیدخلیل سرانجام در 27 آبان 1380 دور از میهن در شهر گوتنبرگ سوئد در سر کلاس درس تنبور به قتل رسید وخانه و جسمش را افراد ناشناس به آتش کشیدند. کالبد سوخته‌اش را در مقابل تالار وحدت در تهران با حضور مسوولان وزارت ارشاد و همچنین در کرمانشاه تشییع کردند‌. استاد عالی نژاد ده‌ها کنسرت در ایران و به خصوص در تهران به زبان‌های پارسی و کردی اجرا کرد که مورد استقبال مردم نیز واقع شد. اشعار انتخابی استاد عالی نژاد نشان از روح بزرگ و ایرانی‌اش داشت . سخنان مولانا، حافظ، سعدی، باباطاهر، خیام، فردوسی و . . . مهم ترین انتخاب‌های او بودند. پس از مرگش معلوم شد که وی هزینه چندین جوان را از کودکی تا مرحله دانشگاه و همچنین چندین خانواده کم درآمد را بر عهده گرفته بود.
تنبور در نگاه سید خلیل
یکی از ویژگی‌هایی که انسان شرقی را از سایرین تا حدودی جدا می‌کند، عشق به طبیعی زیستن است که ریشه در نسل‌های کهن دارد. او به دنبال معنویت است و ذاتا صدای مبدأ هستی را می‌جوید. صدای موسیقی درون بر روح و جان انسان مراقبه گر جاری است. صدایی که با تمام قدرت و محدوده‌ای تخیل‌ناپذیر انسان را به وجود و جوهره تمامیت هستی سوق می‌دهد. یاد بابا غلام همت آبادی به خیر که می‌گوید: کوک‌ساز باید طوری باشد که دل نوازنده‌اش را بلرزاند و کوک زمانی این چنین می‌شود که با ساز دل هم کوک باشد.
حال ما با این دل بی قرار چه کنیم؟ تا به درونی‌ترین نقطه صدا، هنگام خلقت برسیم؟ برای رسیدن به این کوک تحقیقاتی انجام داده‌ام شرح آن در ذیل آمده است، غرض از نگاشتن این مقاله یک کنجکاوی است برای ارضای حس شنیداری آنچه که در گذشته بوده و مسلما ذائقه و سلیقه هنری در هر دورانی دستخوش تغییراتی است و ساز و صدادهی آن نیز از این امر مستثنی نیست؛ ولی امروز آن قدر سرخوش از شنیدن نواها و نغمه‌ها هستیم که بخش عمده و مهمی را که در موسیقی ما به فراموشی سپرده شده، نادیده گرفته‌ایم و آن چگونگی صدادهی سازها است.
در واقع با ورود به دنیای جدید قسمت عمده‌ای از فرهنگ‌های اصیل سرزمینمان رو به نابودی است، در این میان نگاهی داریم به سازهای موسیقی ایران و نوع صدادهی (سنوریته) که در قدیم داشته‌اند و مقایسه آنها با صدادهی امروزشان عامل مهمی که بعد از کاسه طنینی ساز در صدادهی آن تاثیر به سزایی دارد. تار یا سیم به قول قدما «وتر» است که بررسی نوع جنس آن، چه در قدیم و چه در دنیای امروز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و هست. حتی از یک نظر اهمیت نوع جنس وترها برای ساز مهمتر از کاسه طنینی ساز است، چه آنکه با نگاهی کوتاه می‌توان به این مهم پی برد و دریافت که این نوع و جنس سیم‌ها (وترها) بوده که باعث تغییر کاسه طنینی برخی از سازها شده است. در گذشته سازها، نسبت به وضعیت امروزی حجم کوچکتری داشته‌اند و هر چه به عقب بر می‌گردیم حجم کاسه ساز کوچکتر و عمق آن کم‌تر می‌شود تا جایی که بعضی از سازها را (تار) در دوره‌هایی روی سینه می‌نواختند یا حتی از روی نگاره‌های سنگی متعلق به ۲۵۰۰ قـ. م. می‌توان دریافت که تنبور را نیز روی سینه می‌نواختند، (شاید به دلیل آنکه کوچک بوده و روی پا ایستایی خوبی نداشته است). بعد از طی این دوره‌‌ها در عصر حاضر شاهد این نکته هستیم که بیشتر سازها (تار- سه تار- تنبور) وقتی بعضی از سازهای کمانی مانند کمانچه‌های کاسه‌ای پشت بسته از لحاظ حجم و اندازه و کاسه بسیار بزرگتر و عمیق تر شده‌اند در صورتی که این اتفاق در عود و بربط یا رباب رخ نداده یا شاید به میزان خیلی کم حادث شده باشد.
مهم‌ترین عامل این تغییر در تار- سه تار- تنبور- کمانچه روی کار آمدن سیم‌های فلزی است. سیم‌هایی که نه از نظر کیفی و نه از لحاظ کمی فاقد صدادهی استاندارد و مطلوب ایرانی هستند.
با از بین رفتن نسبی سنت ساخت تارهای ابریشمی و زهی(روی سازهای آن دوره که طنینی نسبتا بم را ایجاد می‌کرده) سیم‌های فلزی روی کار آمدند. سیم‌هایی که از لحاظ کیفی به هیچ وجه برای مصرف موسیقی طراحی نشده‌اند، سیم‌هایی کاملا غیرطبیعی، خشک و فاقد استانداردهای مشخص از لحاظ کمی و کیفی به خصوص برای سازهای ایرانی. (در واقع این سیم‌ها برای مصارف صنعتی تهیه می‌شوند).
به هر حال بعد از روی کار آمدن این نوع سیم‌ها، نوازندگانی که تهیه تارهای ابریشمی و زهی برایشان قدری دشوار بود طبق معمول بدون هیچ گونه مطالعه و ارزیابی شروع به بستن سیم‌های فلزی روی ساز نمودند که البته با اشکالات فراوانی مواجه شدند.
شاید یکی از مشکلات بسیار مهم این سیم‌ها بر روی سازهای کم حجم و کوچک آن دوره (آخرین دوره تاریخی مورد نظر است) صدادهی نامطلوب و زنگ بسیار زیاد آنها بود که با توجه به شرایط اقلیمی ایران و با نگاهی به تاریخ موسیقی این مرز و بوم به هیچ وجه رضایت بخش موسیقیدانان و حتی مردم عادی نبود.
بر فرض مثال می‌توان از زبان مردم عامی متذکر شد که هرگاه صدای مطلوب و باب دلشان را می‌شنوند بی‌اختیار جمله (چه صدای گرمی) را به زبان می‌آورند.
در این سرزمین صدای گرم، مطلوب و باب طبع مردم است، البته این ادعا ریشه در قرون گذشته و ناخودآگاه جمعی دارد. ما می‌دانیم که بیش از هفتاد درصد ایران عزیزمان را مناطق خشک و کویری و نیمه کویری پوشانده است و این شرایط تاثیر بسزایی در لهجه و صدای ساز می‌گذارد و اگر چنانچه قبول کنیم انسان شرقی، ذاتا (با توجه به شرایط اقلیمی و ریشه برخورد با موسیقی در شرق) انسان درون گراست، می‌پذیریم که تولید صدایی درونی توسط نوازندگان و خنیاگران گذشته امری کاملا طبیعی بوده و این مائیم که پا به پای این عصر بی‌گفت‌وگو بخشی از یادگار گذشتگان را فراموش کرده‌ایم.
تحفه نوگرایی (بدون آموزش صحیح) زخمی هم بر صدای سازهای ایرانی زد که یحیی و هم نسلانش التیام بخش این زخم بودند. تا قبل از دوره یحیی تمام تارهایی که تا امروز حفظ شده اند و بیشتر آنها از ساخته‌های استاد فرج‌ا... است، همگی سازهای کوچک و کم حجم هستند. استاد یحیی اولین سازنده‌ای بود که با توجه به همان الگو (دهنه نقاره و کاسه) ضمن تغییراتی از حیث زیباشناختی (که با معماری ایرانی و حتی خط نستعلیق و نقاشی مینیاتور ایرانی بی ارتباط نیست)عمق کاسه ساز تار را بیشتر کرد.
شاید یکی از دلیل‌های مهمی که در مورد تغییر فیزیکی کاسه این ساز در تاریخ موسیقی ایران ناگفته ماند و کمتر توجهی نسبت به آن شد همین مساله باعث از بین رفتن تارهای زهی و ابریشمی و صدادهی نامطلوب سیم‌های فلزی روی کاسه‌های کم حجم بوده یا در تنبور که مکررا هم در مسائل موسیقیدانان برجسته‌ای چون فارابی، صفی‌الدین، عبدالقادر مراغه‌ای و ابن سینا آمده وترهای سازها از روده تابیده شده و استفاده می‌شده یا از نوعی تار ابریشم.
استاد نریمان نیز اقدام به ساخت تنبور ترکی می‌کند که بسیار کاسه عمیق و حجیمی دارد. (البته نسبت به تنبورهای قدیم، امروزه تنبورهایی درست می‌کنند که از تنبور نریمان بزرگتر است)
وقتی تنبورهای قدیمی تر را که مربوط به دوره‌های قاجار یا قبل تر از آن است مورد بررسی قرار می‌دهیم به وضعیتی نظیر تار بر می‌خوریم با کاسه‌های کشیده و کم حجم.
تنبور بر دو نوع است کاسه‌ای و ترکه‌ای (چمنی) که از تنبورهای کاسه‌ای می‌توان به تنبور چنگیز گهواره و ترکه‌ای به تنبور استاد ابراهیم کاوه اشاره کرد که همگی بسیار کم حجم و کشیده هستند.
نگارنده که خود سال‌ها پیرامون موسیقی و چگونگی صدادهی این ساز در گذشته تحقیقات فراوانی کرده و به نقاط و مراکز مختلف تنبور نوازی سفر کرده‌ در یکی از سفرها به جیحون آباد صحنه، با تنبوری مواجه شدم که با وجود داشتن کاسه‌ای کوچک صدای بمی را ایجاد می‌کرد، وقتی بیشتر دقت کردم، متوجه شدم که به جای سیم فلزی روی آن تنبور زه تابیده شده، بسته اند. این تنبور به تکیه آقا سید نصرالدین جیحون آبادی تعلق داشت و از قرار معلوم ساز دست خود سید بوده.
این ساز صدایی شبیه به ساز رباب داشت و حزن بسیار زیبا و دل انگیزی از صدای آن تولید می‌شد که این مدت‌ها در ذهنم جلوه‌گر بود.
تا اینکه چند روز قبل از بزرگداشت استاد سید امرا... شاه ابراهیمی با یکی از هنرجویان مشغول پرده‌بندی سازها بودیم که به طور غریبی یاد خاطره ساز مزبور و صدای سحرکننده آن سراسر وجودم را فرا گرفت و به این فکر افتادم زه پرده‌ای را که برای دستان بندی به کار می‌رود به جای سیم به کار ببرم و این کار را روی یکی از تنبورهای معمولی (امروزی استاد اسدا... گهواره) امتحان کردم که صدایی کم، ولی باب طبع تولید کرد.
بعد از آن با استاد محمد رضا درویشی تماس گرفتم و به شرح ماجرا پرداختم. با همان تنبور مذکور برای ایشان قطعاتی اجرا می‌کردم، ایشان ضمن تشویق اینجانب متذکر شدند که کوک را کمی پایین‌تر بیاورم و در ضمن روی ساز کوچک امتحان کنم بهتر است و دلیلش را هم طراحی سازهای بزرگ و کاسه‌های طنینی برای طنین بیشتر ذکر کردند و فرمودند که ممکن است تارهای زهی روی آن گونه سازها خوب جواب ندهد، بعد از تماس تلفنی ساز کوچکی از استاد اسدا... را که در منزل داشتم، زه کشی کردم.
صدای تنبور کوچک به مراتب عالی تر و خوب تر بود با توجه به اینکه زه‌های مربوطه برای بستن دستان‌ها و پرده ساخته شده بودند، نه برای وتر. به هر ترتیب بعد از دو روز نوازندگی با این ساز با آقای درویشی تماس گرفتم، ایشان از ساز زهی پرسیدند و بنده هم عرض کردم که خیلی خوب شده کمی هم برای ایشان نواختم. ایشان پیشنهاد کردند که در برنامه بزرگداشت آقای شاه ابراهیمی از این تنبور استفاده کنم و تأکید ایشان بر این بود که: «بگذارید مردم قدری صداهای طبیعی را بشنوند»، اتفاقا اینجانب در آن مراسم از ساز زهی استفاده کردم که قضاوت در مورد صدای آن را به جمعی که در سالن حضور داشتند می‌سپارم.
اما حسی که اینجانب به عنوان نوازنده در حین اجرا با آن ساز داشتم این بود که این صدا، صدایی معمولی نبود. صدایی بود از جنس بغض خنیاگرانی که نوای سازشان برای امروز غریب است و شاید تکرار صدای گمشده هزاره‌ها بود که در دل کوچک تنبور و زیردستان من از جدایی‌ها شکایت می‌کرد، جدایی از اصل اصلی که خود نوترین است زیرا کامل است و به زم دنیای مدرن هیچ گاه تغییر هویت نمی دهد به دلیل ساده طبیعی بودن و باز به دلیل طبیعی ساده بودن.
در هر حال سید خلیل چند سالی می‌شود که دیگر نیست و جای خالی خود و پنجه و نفس‌‌هایش را تعدادی از آثار باقی مانده و خاطراتش پر می‌کند. در واقع سید خلیل به نوعی از سوی برخی از خاندان‌های اهل حق مورد شماتت قرار می‌گرفت، اما او به خاطر نشان دادن راه عشق و وصل به زعم خودش بسیار این‌ها را بر جان خرید و راه آغاز کرد و تا پای جان ایستاد و به آتش زد و از خاکسترش هزاران ققنوس زاده شد و اگر کمی دقت کنیم متوجه خواهیم شد که بر تعداد کسانی که هر روز علاقه‌مند تنبور می‌شوند اضافه می‌شود.
یادش به خیر و روانش‌ آزادتر