درباره ادبیات و اقتصاد آزادی
رشته ناگسستنی ادبیات و اقتصاد
کتاب «ادبیات و اقتصاد آزادی: نظم خودجوش فرهنگ» به معرفی مکتب اتریش در اقتصاد و ارتباط آن با نقد ادبی میپردازد. این کتاب مجموعهای از مقالات است که یک سوژه اصلی و مشترک دارند: جستوجوی مصداقهای مختلف رویکرد یا گرایش کاپیتالیستی در آثار ادبی و بررسی امکان کاربرد آن در درک بهتر ادبیات. اگرچه نقد ادبی از دیدگاه اقتصادی بیسابقه نیست، اما این کتاب از این جهت بدیع و نوآورانه است که مکتب اتریش در اقتصاد را مبنای تحلیلهای ادبی آثار انتخاب شده قرار داده است.
رشته ناگسستنی ادبیات و اقتصاد
کتاب «ادبیات و اقتصاد آزادی: نظم خودجوش فرهنگ» به معرفی مکتب اتریش در اقتصاد و ارتباط آن با نقد ادبی میپردازد. این کتاب مجموعهای از مقالات است که یک سوژه اصلی و مشترک دارند: جستوجوی مصداقهای مختلف رویکرد یا گرایش کاپیتالیستی در آثار ادبی و بررسی امکان کاربرد آن در درک بهتر ادبیات. اگرچه نقد ادبی از دیدگاه اقتصادی بیسابقه نیست، اما این کتاب از این جهت بدیع و نوآورانه است که مکتب اتریش در اقتصاد را مبنای تحلیلهای ادبی آثار انتخاب شده قرار داده است. این رویکرد در دنیای نقد ادبی نه تنها در کشور ما که در دنیای ادبیات جهان هم رویکردی نسبتا تازه و منحصربهفرد به حساب میآید. ریز نگری و فرد گرایی از مشخصات این رویکرد هستند، در واقع به نظر میرسد تا این مرحله در نقد ادبی جهانبینیهای اجتماعی از جمله تفکر و زاویه دید مارکسیستی غالب بودهاند.
اما این متد فردگرایی در بررسی آثار ادبی باعث نشده است که نویسندگان مقالات، آثار و نویسندگان بزرگ آن را به عنوان سوژههای ایزوله در نظر بگیرند، بلکه آنها را در بستر و بافتار تاریخی و فرهنگی خودشان تحلیل میکنند. هرچه باشد نویسنده اثر، خود شکل گرفته از فضا و دنیایی است که در آن زندگی میکند. پس از آن مساله واکنشها و بازخوردهای به دست آمده از طرف خوانندگان و مخاطبان آثار است که به نویسنده اثر سر نخهایی میدهد و احتمالا در جهت دادن به شکل و محتوای آثار بعدی او دخیل میشود. مکتب اتریش در اقتصاد، هر فرد را به خودی خودش یک موجود اجتماعی در نظر میگیرد، هنرمند و نویسنده هم سوژه داستانش را به چشم یک موجود اجتماعی مستقل میبیند. مکتب اتریش بر نسبی بودن و غیرعینی بودن ارزش تاکید میکند که از این جنبه در نقطه مقابل رویکرد عینیتگرای مارکسیستی قرار میگیرد و ادبیات نیز عمدتا متمرکز بر تجربیات نسبی، فردی و غیر عینی است.
از سوی دیگر چارچوبهایی مانند تئوری نظم خودجوش میتوانند به ما کمک کنند تصور ذهنی بهتری از فرآیند تولید و خلق اثر هنری توسط نویسنده به دست بیاوریم. از مجموع اینها میتوان جامعه شناسی خلق اثر هنری را به گونهای متفاوت از دیدگاههای مارکسیستی سنتی بررسی کرد. دو مولف اصلی کتاب پل کانتور (متولد ۱۹۴۵، منتقد ادبی و هنری و استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه ویرجینیا) و استفن کاکس (متولد ۱۹۴۸، سردبیر مجله لیبرتی و نویسنده و استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیا) مجموعهای از مقالات را گرد هم آوردهاند که در هر کدام از آنها یکی از آثار بزرگ ادبی جهان از زاویه دید اقتصادی بررسی و تحلیل میشود و از مجموعه این تحلیلها بین اقتصاد و نقد ادبی پل میزنند.
کانتور در مقدمه کتابش به ما نشان میدهد که چطور ایده هایک از نظم خود جوش میتواند به ما کمک کند تا یکی از مسائل اصلی در نظریه ادبی را تشریح کنیم، منظور او تضاد و برخورد میان نقد نو و ساختارشکنی است. به عقیده کانتور نقد نو که یکی از اولین نظریههای ادبی است که در قرن بیستم شکل گرفت، مدعی میشود که هرچه را نویسنده در اثرش جای داده عمدی و با قصد و منظور است و در نتیجه با این فرض میتوان ادعا کرد که حاصل نهایی کار نویسنده هم اثری کامل و بینقص است. کانتور در رد نقد نو میگوید که ساختارشکنی بر عدم انسجام ادبیات تاکید میکند و در اثر ادبی انگشت بر مصداقهایی میگذارد که نشان میدهند نویسنده اثر به خطا رفته و انسجام را از بین برده است، چیزی را نا گفته رها کرده است یا به قید و بند عرفهای فرهنگی تسلیم شده است.
این کتاب همزمان که شیوههای خلق اثر ادبی را از دریچه دیدگاه نظم خودجوش شرح میدهد، در عین حال رویکردی متفاوت برای درک روشهای تصویر شدن اقتصاد در ادبیات ارائه میکند. در این کتاب دیدگاههای اقتصادی نویسندگانی مثل شلی و ولز و دیکنز بررسی میشود. دیدگاههای مارکسیستی همیشه مشغول این جنبه از ادبیات بودهاند که کدام نویسنده، چگونه و با چه روشی اقتصاد بازار را نقد کرده است و همیشه موارد تایید و پذیرش اقتصاد بازار را نادیده گرفته است. در یکی از فصلهای کتاب کانتور با تحلیل نوشتههای شلی و دیدگاههایش درباره بدهیهای ملی به این نتیجه میرسد که شاید شلی بر خلاف تصور ادیبان و تحلیلگران ادبی قدیم، اصولا سوسیالیست نبوده است. کانتور در فصل مربوط به توماس مان مساله تورم در آلمان را بررسی میکند و تغییر و تحولی را که در مفهوم ارزش ایجاد کرد، تشریح میکند. دیدگاه مکتب اتریش در تحلیل آثار سیاستهای پولی و تاکید بر غیرعینی و نسبی بودن ارزش به ما اجازه میدهد، اثر ادبی مورد بحث را بهتر درک کنیم.
ارسال نظر