حماسه ساز نه‌، ما فیلسوف می‌خواهیم

پژمان راهبر

شرایط کلی حاکم بر فوتبال‌ایران بعد از همه شکست‌ها شبیه یکدیگر بوده است. از سال ۱۹۷۸‌، جام جهانی آرژانتین که باخت ۴-۱در آخرین بازی مقابل پرو‌، به منزله قطعیت پایان دوره حشمت مهاجرانی بود تا امروز که با آخرین شکست ملی، چیزی به نام افکار عمومی‌، دهان بازکرده تا کسی را ببلعد . از افکار عمومی‌، البته انتظار زیادی نیست. آنها تسکین می‌خواهند و قرص خوابی...اما مشکل بزرگ‌، جایی است که کمبود تفکر در لحظاتی مثل‌این خود را می‌نمایاند. امروز در فوتبال کمتر اثری از روشنفکرهاست. در عوض‌، لیچارگوهایی که به مدد یک گل ملی تا پایان عمر باید متلک‌ها و بی‌سوادیشان را تحمل کنیم‌، در‌این میدان فراخ می‌تازند‌، بی‌آنکه کسی از آنها بابت گندکاری‌های همین یکسال گذشته توضیح دوباره بخواهد و به جای انتشارهای‌این انتقادات همیشگی‌، توخالی و یکسویه‌، دستاورد آنها را در عرصه مربیگری باشگاهی دوباره مرورکند.

توسعه پایدار

روزی که مجیدجلالی از توسعه پایدار می‌گفت‌، ستاره تیم پاس‌، منتقد همیشگی همه‌، در رختکن‌، سین و شین گفتن سرمربی تیمش را به سخره می‌گرفت .این تقابل‌، امروز که سال‌ها بعد از آن روزی است که سرانجام آقامجید تیم را به ستاره‌اش وانهاد‌، همچنان ادامه دارد و آقا مجید که در‌این فوتبال ذره ذره آبرو جمع کرده‌، بعد از یک سال موفق با فولاد بدون تیم است و دیگران با وجود محرومیت از کار حرفه‌ای با گردن‌کلفتی کارشان را پیش می‌برند، امروز اما یک نکته مهم دیگر را نیز در دل خود دارد‌ اینکه فوتبال‌ایران در حکومت لمپن‌هایی که نام مربی را به سینه خود سنجاق کرده‌اند‌، درجا زده و عقب رفته. کافی است بازیکنان ‌این نسل را با ستاره‌های جام جهانی ۱۹۹۸ مقایسه کنید که آخرین آنها هم ظاهرا از تیم ملی وداع کرده است. آن روزها دروازه‌بان بزرگ تیم ملی برای صنار پول اضافی مجبور بود گوشی موبایل به‌ایران قاچاق کند و امروز گلر اول‌، دست در جیب کرده و منتظر است رکورد گران‌ترین بازیکن فصل را خرد و خاکشیر کند! ظاهرا توسعه پایدار فقط در جایی اتفاق افتاده که هزینه‌های جاری در خرید بازیکن جای هرچیز دیگری را گرفته است. چیزهایی مثل فکر. بیخود نیست که بازیکنان‌ ایرانی بعد از ‌این همه سال به محض ورود به ورزشگاه جام جهانی کره با دهان به زیبایی بی‌حدوحصر درو دیوار خیره مانده بودند.

ایران و کره‌، یک مثال کوچک

همانطور که برانکو‌ایوانکوویچ هرگز نتوانست یک دفاع چپ استاندارد برای تیم ملی پیدا کند‌، مربیان بعدی هم نتوانستند. همانطور که برانکو در استفاده از مهاجم دیگری به جای دایی احتیاط می‌کرد‌، با گذشت سه سال از خداحافظی کاپیتان هیچ ستاره جدیدی برای خط حمله تیم ملی ظهور نکرد. این در حالی است که ماموریت پیم وربیک بعد از دیک ادووکات در تیم ملی کره کشف جوان‌هایی بود که اولا هوش بازی با ۴ دفاع را داشته باشند و بعد بتوانند از دو پای خود خوب استفاده کنند. آنها با همین رویه جام ملت‌های آسیا را قربانی تغییرات کردند و بعد دو بازی مانده به پایان تورنمنت به جام جهانی رسیدند. این همان تفکری است که ما فاقد آن بوده‌ایم، بنابراین وقتی در‌ایران علی دایی تلاش خود را برای تغییر نسل می‌کند‌، حرکت او یک کار بلهوسانه به نظر می‌آید که محکوم به شکست است.

لزوم تغییر و ثبات

دوستان حاضر در فدراسیون فوتبال‌،‌ آشنای چندانی با مغز فوتبال ندارند. فقط کافی است کارنامه حرفه‌ای آنها را نگاه کنید و ببینید که مشاغلی مثل ریاست بر واحد تولید فولاد یا سابقه کار در بانک مرکزی در چه فاصله‌ای با فوتبال قرار دارند. در‌این شرایط است که

تصمیم گیری در‌این حوزه تخصصی‌، همواره در سایه جنجال‌ها و خلق الساعگی است‌. در عین حال اما رضایت به تغییر امثال تاج و کفاشیان مشکلی را حل نمی‌کند. امروز سطح مطالبات را باید بالاتر از افکار هیجان‌زده عمومی ‌گرفت. مثل همان کاری که ترک‌ها بعد از شکست تحقیرآمیز ۸-۰ مقابل انگلیس در اوائل دهه ۹۰ کردند.یادمان باشد در ترکیه‌، همسایه غربی ما، جمعی از بزرگترین مربیان جهان مشغول به کارند و مرد بزرگی مثل مصطفی دنیزلی ۵-۴ سال پشت خط‌‌ گیر کرده بود. نوشتم دنیزلی یاد کاریزما و جذابیت و فلسفه‌ای افتادم که حماسه ساز را مثل وصله ناجور از تیم بیرون انداخت...توسع پایدار یعنی تربیت کسی مثل آقا مصطفی که هرروز آرزویش را داریم!

منبع: سایت گل