نگاه
حکایت تیمی که میتوانست ملی باشد
کوچه پس کوچههای این سرزمین پر است ازآدمهای مستعدی که در شرایطی مطلوب میتوانند رشد کنند، شکوفا شوند وبه جایی که دوست دارند برسند.همان جا که آرزوهای کودکانه شان را شکل میدهد، اما این اتفاق نمیافتد؛ چرا که شرایط زندگی برای کودکان این سرزمین یکسان نیست. چرا که ما هنوزباور نکردهایم باید روی ردههای سنی پایه سرمایهگذاری کنیم و از همین روست که استعدادهای زیادی در کوچه پس کوچههای این سرزمین هرز میروند و به جایی که دوستش دارند نمیرسند.
حمید رجبی
کوچه پس کوچههای این سرزمین پر است ازآدمهای مستعدی که در شرایطی مطلوب میتوانند رشد کنند، شکوفا شوند وبه جایی که دوست دارند برسند.همان جا که آرزوهای کودکانه شان را شکل میدهد، اما این اتفاق نمیافتد؛ چرا که شرایط زندگی برای کودکان این سرزمین یکسان نیست. چرا که ما هنوزباور نکردهایم باید روی ردههای سنی پایه سرمایهگذاری کنیم و از همین روست که استعدادهای زیادی در کوچه پس کوچههای این سرزمین هرز میروند و به جایی که دوستش دارند نمیرسند. از همین روست که ما در ابعاد مختلف فرهنگی- ورزشی با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکنیم. چند روز پیش خیلی اتفاقی در غرب تهران بازی نوجوانان دوتیم محلی را به تماشا نشستیم که حتی لباسهای هم شکلی هم نداشتند، اما به معنای واقعی کلمه تیم بودند و درست بازی میکردند. وقتی گل میزدند آنقدر خوشحال بودند که گویی دنیا را فتح کردهاند. بازی آنها در قالب مسابقات
جام فجر بود اسم دو تیمی که روبهروی هم قرار گرفته بودند. شاهین و علی اکبر. اسم بازیکنانش هم امیررضا توکلی، محمد سجودی، پرهام صنایع، آرمین مصلی نژاد، امیر حسین جعفری، علی صادقی، رضا نصیری و حسین افشاری بود و یک آقایی به اسم سعید فرید هم مربی شان. بعد از بازی شاهینیها برنده میدان بودند وآنقدر ذوق زده که انگار جواز صعود به جام جهانی را به دست آوردند. بهانه این یادداشت همان تیم محلی است که بعد از بازی تمام بازیکنانشان حرفهایی شبیه آنچه در برنامه نود چند هفته پیش گذشت میزدند. مثلا اینکه پارتی ندارند، اما دوست دارند حرفه ای بازی کنند. مثلا اینکه چند بار برای تست به تیمهای مختلف رفتهاند. راستی چقدر از استعدادهای این مملکت در مسیر همین رفت و آمدها تباه میشود. همین تیم محلی اگر لباس درست و حسابی میپوشید و مربی متخصصی هم بالای سرش بود بازیاش هیچ فرقی با بازی تیم نوجوانان ملی نداشت، اما اینجا مسیر موفقیت از راههای دیگری میگذرد. فقط به این بچهها قول داده بودم دربارهشان بنویسم و اگر شد عکس شان را هم بگذارم شاید گوش شنوایی بود راهی اندیشید.
ارسال نظر