سینمای ایران، سینمای تک ژانر است
فرزاد موتمن
که بگویم سینمای ایران یک سینمای تک ژانر است، یعنی ما یا کمدی میسازیم یا درام اجتماعی! و به ندرت به طرف ژانرهای دیگر میرویم. از ابتدا هم اینچنین بوده است یعنی اگر شروع سینمای ایران را از ۶۵ سال پیش با دکتر کوشان بدانیم که در آن زمان ایشان «پارس فیلم» را تاسیس کرد، متوجه میشویم که ما اساسا در سینما ملغمه میساختیم.
ما همان زمان هم ژانرها را جدی نگرفتیم و این همان چیزی بود که دکتر کاووسی به آن فیلمفارسی میگفت. بعد از موج نو، فیلمسازانی آمدند و تلاش کردند فیلمهای جدیتری بسازند اما باز هم فیلمسازان به ندرت به سمت ژانر رفتند و شاید «جلال مقدم» یک استثنا بود که سعی کرد ژانرهای مختلفی را تجربه کند.
فرزاد موتمن
که بگویم سینمای ایران یک سینمای تک ژانر است، یعنی ما یا کمدی میسازیم یا درام اجتماعی! و به ندرت به طرف ژانرهای دیگر میرویم. از ابتدا هم اینچنین بوده است یعنی اگر شروع سینمای ایران را از ۶۵ سال پیش با دکتر کوشان بدانیم که در آن زمان ایشان «پارس فیلم» را تاسیس کرد، متوجه میشویم که ما اساسا در سینما ملغمه میساختیم.
ما همان زمان هم ژانرها را جدی نگرفتیم و این همان چیزی بود که دکتر کاووسی به آن فیلمفارسی میگفت. بعد از موج نو، فیلمسازانی آمدند و تلاش کردند فیلمهای جدیتری بسازند اما باز هم فیلمسازان به ندرت به سمت ژانر رفتند و شاید «جلال مقدم» یک استثنا بود که سعی کرد ژانرهای مختلفی را تجربه کند. این ماجرا به نظر من دلایل مختلفی دارد که بخشی از آن در سلیقه صاحبان سینما، بخشی در سلیقه تهیهکنندهها و بخشی از آن هم به طبع جمعی و عمومی اجتماع برمیگردد. چون سلیقه سینمایی از میان خانوادههای ما حذف شد و مردم دیگر سلیقه ندارند. مادر من وقتی جوان بود، من را برای دیدن فیلمهای اینگرید برگمن یا آنتونی کوئین به سینما میبرد، اما الان همان مادر در کهنسالی سریالهای ترکیه را میبیند و به من میگوید چرا تو نگاه نمیکنی! این به معنای این است که سلیقهها پس رفته است. بخش دیگری از دلیل این مساله هم به سلیقه و طبع مدیران دولتی و مسوولان ممیزی برمیگردد که همه اینها باعث میشود ما تنوع ژانری را در سینما نداشته باشیم و هر کسی هم که میخواهد این تنوع را تجربه کند به او حمله میشود! من فکر میکنم ما واقعا در قصه مشکل داریم و این کار ما را خیلی سخت میکند. زیرا به نظر میآید سینمای دنیا مسیری را در پیش گرفته که در آن داستانها مهمترین چیزها در خلق آثار هستند.
حتی داستانها مهمتر از کارگردانها هستند. چون ما به قدری در تکنولوژی قوی شدهایم که هرکس با یک استعداد متوسط میتواند فیلم بسازد و برای همین کار کارگردانی ساده شده است، اما ما داستانگو میخواهیم و آنچه در غرب در حال حاضر جواب خود را پس داده است، داستان است و ما فیلمهایی را میبینیم که گرههایی دارند که ما تعجب میکنیم چون به هیچ وجه نمیتوانستیم آنها را حدس بزنیم، یعنی ما را کاملا غافلگیر میکند و الان هم آن فیلمها هستند که برد میکنند و این یک زنگ خطر برای سینمای ما است! اگر کسی فکر میکند که با تعدادی کارگردان خوب میتوانیم سینمای خود را جلو ببریم در اشتباه هستیم! چون از این به بعد هیچ کارگردانی نمیتواند سینمای ما را نجات بدهد، سینمای ما نویسنده میخواهد که نداریم.
ارسال نظر