روایت خشم نهفته
فرهنگ و هنر- بعضی از آدم‌ها با یک اثر برای همیشه جاودانه می‌شوند. اسفندیار قره‌‌باغی اگر در عمرش هیچ کار دیگری هم نکرده باشد همان سرود معروف «آمریکا آمریکا» کافی است تا نامش به عنوان هنرمندی تاثیرگذار در تاریخ این سرزمین باقی بماند.

امروز سیزدهم آبان است و یادآور سرود معروف قره باغی. خیلی‌ها در این روز بی‌اختیار یاد سرودش می‌افتند و زیر لب به زمزمه در می‌آیند پس گفت‌وگو با او خالی از لطف نخواهد بود. دکتر اسفندیار قره باغی متولد اول بهمن ماه ۱۳۲۰ در محله قره‌باغی‌های تبریز است. او دکترای موسیقی کلاسیک خود را از ایتالیا اخذ کرده است. ترومپت، ساز تخصصی این هنرمند است. ولی با پیانو و ویولن نیز آشنایی کامل دارد، به‌طوری‌که در کنار آموزش آواز، سال‌ها به تدریس این سازها نیز پرداخته است. قره‌باغی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سازمان صدا و سیما به همکاری با واحد موسیقی سازمان درآمد و در زمینه سرودهای دفاع مقدس فعالیت داشت. در مدت هشت سال جنگ تحمیلی بیش از هشتصد سرود ساخته و در ایفای سلو و گروه کر آنها نقش مهمی‌داشته است. آنچه می‌خوانید بخشی از گفت‌وگوی او با «ایسنا» است.
استاد معمولا غالب هنرمندان جوان شهرستانی پس از کسب یک موفقیت مقطعی راهی تهران می‌شوند و ادامه راه پیشرفت خود را در پایتخت می‌جویند. برایم بسیار جالب است که شما با این شهرت و اعتبار، به شهر خودتان بازگشتید. آن هم نه با گوشه نشینی و تنهایی بلکه با تاسیس یک آموزشگاه کاملا حرفه‌ای در مرکز شهر؟!
«تهران» که سهل است ما به موقعش اروپا را رها کردیم و به مملکتمان آمدیم. بعدها جنگ شد احساس کردیم باید به نوعی در صحنه حضور داشته باشیم. حالا سن و سال شماها قد نمی‌دهد، اما در آن زمان حدود ۸۴۰ سرود و ترانه برای رزمندگان و جبهه‌ها کار کردیم که در آن مقطع به‌طور مرتب از رادیو تلویزیون پخش می‌شد. همین حس دِین را در سال‌های بعد نسبت به شهر خودم داشتم. احساس کردم باید به شهر خودم برگردم و هنرم را در اختیار جوانان شهرم بگذارم. دریغ که کسی قدر این جور کارها را نمی‌داند.
نکته جالب دیگری که از حضور در آموزشگاه‌تان به نظرم می‌رسد، این است که برخلاف سایر آموزشگاه‌های موسیقی، هیچ سازی در آن دیده نمی‌شود، در اینجا دقیقا چه چیزی آموزش داده می‌شود؟
بله... حق با شما است. این آموزشگاه، «آموزشگاه تخصصی آواز» است و تنها آموزشگاهی است که هیچ سازی در آن آموزش داده نمی‌شود. نه اینکه نمی‌توانم. نه! بلکه خودم خواسته‌ام با تاسیس این آموزشگاه، به آموزش آواز با یک نگاه تخصصی و علمی‌بپردازم. این جا به صورت تک قطبی اداره می‌شود. جز خودم هم معلم دیگری در اینجا فعالیت ندارد. هرچند که تعداد شاگردانم نسبت به سایر آموزشگاه‌های موسیقی کمتر است، اما چون هیچ‌گاه دید انتفاعی و اقتصادی به موسیقی نداشته‌ام، فقط و فقط روی کیفیت آموزش و تعلیم معطوف بوده‌ام.
استاد! به‌رغم حضور پررنگ و ارتباط خوبی که با بسیاری از نامداران موسیقی کشورمان دارید، به نظرم در ارائه اثر کم کار بودید. منظورم انتشار آلبوم موسیقی در قالب سی دی و کاست است. علت این کم کاری چه بوده است؟
علتش این است که اعتقادی به انتشار سی‌دی و کاست و این قبیل فعالیت‌های انتفاعی ندارم. همان‌طور که گفتم هیچ وقت به موسیقی به عنوان محل درآمد نگاه نکردم. فقط یک‌بار ۱۲،۱۳ سال پیش بود که آلبومی‌به نام «حرفهای تازه» منتشر کردم. کاری بود که با هزینه شخصی خودم منتشر شد و همه عواید چند میلیونی‌اش- که در آن زمان مبلغ کمی‌هم نبود- صرف بیمارستان سرطانی شهدای تجریش شد.
در بین خوانندگان، دو خواننده است که همواره صدایشان طنین مشترکی در گوش من داشته‌اند. شما و مرحوم استاد «محمد نوری». تم اپرایی که در صدای هر دوی شما بزرگواران هست، تنها صداهایی است که در موسیقی ما، موسیقی کلاسیک غرب را با شعر فاخر فارسی در بر گرفته است. می‌خواهم به این بهانه کمی ‌به گذشته‌ها بپردازیم و یادی از مرحوم استاد نوری بکنیم.
با نوری سابقه رفاقت پنجاه ساله داشتم. نوری فارغ‌التحصیل ادبیات انگلیسی بود. رشته‌اش موسیقی نبود؛ ولی تا ۸۱ سالگی خوب خواند. در تهران سر کنسرتی بودم که دوستی تماس گرفت و خبر درگذشت نوری را داد. به هر حال اینها آدم‌هایی بودند که از بین بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی که هر فرد می‌تواند در زندگی داشته باشد، فرهنگ و هنر را انتخاب کرده‌اند و در این راه به فکر خدمت به جامعه خود بوده‌اند. خدایش بیامرزد.
به قسمت‌های خوب مصاحبه برسیم و برخی از آثارتان را مرور کنیم!به نظرم دو اثر شاخص هست که جایگاه فوق‌العاده‌ای در فعالیت سال‌های اخیر شما دارند. «سمفونی خلیج فارس» و «سمفونی ارس». در این بین، به نظرم سمفونی ارس با توجه به خاستگاه بومی‌و اجرای دو زبانه آن جایگاه ویژه‌ای دارد. از ارس برایمان بگویید. منطقه‌ای که موج بستر رودش، برای ما آذری زبان‌ها پر از خاطره است و افسانه.
بله... سمفونی ارس، اثری بود که به سفارش مسوولان منطقه آزاد ارس ساختم. کار موسیقی آن با خودم بود. همان‌طور که گفتید این سمفونی از معدود سمفونی‌های دوزبانه است که نیم اول آن فارسی است و شعرش را هم آقای «کریم فرشاد» سروده است. در قسمت کرال از هنرجویان خودم استفاده کرده‌ام. نیمه اول ادامه پیدا می‌کند تا اینکه با وارد شدن یک کمانچه آذری به گروه، نیمه دوم آن آغاز می‌شود و سمفونی به صورت آذری و با صدای آقای «امیر سپهر» اجرا می‌شود. قسمت‌هایی از شعر «حکیم نباتی» هم در نیمه دوم این سمفونی آمده است. سعی شده در این سمفونی بیشتر باورهایی که گفتید، بیاید ولی در نهایت سمفونی، با ایجاد یک افق روشن و امیدوارکننده از آینده اقتصادی و اجتماعی این منطقه به پایان می‌رسد. ترانه «برف» هم خاطره‌ای دارد برای خودش. این ترانه در همان سال‌های دهه شصت کار شده است. سال‌های جنگ بود و مسوولیتی هم در رادیو داشتم. یک روز سرد زمستانی، جلسه ای با اعضا داشتیم. در آن جلسه به انبوه کارهایی که در مورد جنگ می‌شد اشاره کردم و گفتم که از برخی از سمبل‌ها و نمادهای زندگی غافل شده‌ایم. خواه ناخواه زندگی ادامه دارد. کوه، آفتاب، جنگل، گندم، باران، برف... برف... همه اینها هستند. این شد که دو اثر پیشنهاد شد. یکی با نام «باران» که کار آقای «یوسف زمانی» بود...
... و بالاخره «آمریکا، آمریکا، مرگ به نیرنگ تو» که بهانه اصلی این مصاحبه است. سرودی که به نظرم نسبت به سایر سرودهای انقلابی آن مقطع چند ویژگی بارز دارد. اول، حس تنفر و انزجار از یک دشمن خاص به نام «آمریکا» است و دیگر اینکه خواننده سرودهای انقلابی آن زمان، به هیچ وجه خواننده حرفه‌ای نبودند و به صورت حسی و عاطفی سرودی را اجرا کرده بودند. برای اولین بار یک خواننده حرفه‌ای دست به چنین کاری زد.
بله. همان‌طور که گفتید این سرود، سرودی است که خشم یک ملت را از دست درازی‌ها، غارتگری‌ها و دخالت‌های آمریکا در خود نهفته دارند. آمریکا لایق این بد و بیراه‌ها - حتی بدتر از آنها- است.«آمریکا، آمریکا... » دو سه سال پس از ۱۳ آبان ۵۸ ساخته شد. موسیقی کار از «احمد علی راغب» بود و شعر خوبش را هم «حمید سبز‌واری» سرود.