احمد فرهادی

اگر بتوانیم ادب را در مجموعه‌های صنعتی شیوه‌نامه‌ها و هنجارها بپنداریم، ادب تولید نیز دانستن و تاسی از همان شیوه‌نامه‌ها و هنجارها است. اما این معنا از ادب تولید گرچه در نگاه اول سهل‌الوصول است، اما در نگاه دیگری دشواری‌های خود را نیز خواهد داشت و آن دشواری از جایی شروع می‌شود که ما لایه‌ اول را فرو نهیم و در پی بن‌مایه ادب تولید باشیم. ادب تولید علاوه بر این صورت بیرونی که در شکل شیوه‌نامه‌ها و هنجارها نمایان می‌شود بن‌ مایه‌های درونی دیگری دارد و فراچنگ آوردن آنها کاری است بس سترگ؛ و معنای واقعی در همان سطح نهفته شده است. اجازه بدهید برای ورود بیشتر باز از مثال‌های صنعتی استفاده کنیم.

انبوه خطاها

می‌دانیم که سابقه صنعت در ایران بسیار زیاد است و چیزی حدود یک قرن ایرانیان اثرات باد صنعت را دیده‌اند. هر موضوع و محفلی که در معرض وزش این باد بوده فربه شده و هر گاه باد از سرش گذشته نحیف و ضعیف شده وزش این باد بر سر موضوع نساجی و سپس عبور از آن و وزش در حوزه خودور و در این روزگار خفیف شدن شدت وزش آن، قصد ندارم به سابقه اثرات باد صنعت در ایران اشاره کنیم که این خود سخن دیگری است بلکه می‌خواهم به موضوعی اشاره کنم که نه بسان باد از بیرون، که از درون گریبان صنعت را گرفته و از آن به عنوان «خطای‌صنعتی» یاد کنم.

از آنجا که صنعت ما عمدتا آبشخور داخلی نداشته و ندارد، متولیان صنعتی هرگاه در معرض وزش آن باد قرار گرفته‌ و فربه شده‌اند، آن فربه‌گی را حمل به کوشش و تلاش‌های خود کرده‌اند و در دوره رونق دست به اقدامات شبیه‌سازی زده‌اند. این اقدامات عمدتا مطالعه در آبشخورهای صنعتی کشورهای دیگر و مصادره‌ی پاره‌ای از آداب و ادب یا به عبارت خودمان ادب تولید آنجا و به کار گیری آن ادب تولید یا شیوه‌نامه‌ها و هنجارهای در مراکز صنعتی ما بوده است و همین اقدام اثرات زیان‌باری نیز بر پیکره صنعتی ما ایجاد کرده است. در صورتی که آن شیوه‌نامه‌ها و هنجارها که بعضا با صرف مبالغ هنگفت و گزاف آورده و به کار رفته است پوسته بیرونی ادب تولید در کشورهای صنعتی بود و مغزِ نغز آن ادب به دور از دسترس ما باقی مانده است. مغز چیزی دیگری بود و پوست چیز دیگر و حال آنکه ما پوست خریده‌ایم نه مغز و شاید هم آنها پوست فروش‌اند نه مغز فروش.

نکته دیگری نیز در میان است و آن گردش متولیان صنعتی در چرخه صنعت است و اثر آن بر خرید پوست بیشتر و بیشتر. گرچه از تغییر مدیران به عنوان دست به دست شدن چوب امدادی یاد می‌کنند، اما این دست‌ به دست شدن در حوزه صنعتی فقط به تعویض آن چوب محدود نمی‌شد، اشکالی در میان است، قدری از مشروعیت فعلی در تیز شدن دل با مدیران قبلی حاصل می‌شود؛ بنابراین باید درست در کاری آویخت، چه چیز بهتر از حمله به آن ادب تولید قبلی، آنها نمی‌دانستند که از چه تکنیکی باید استفاده می‌کردند، چاره‌کار این است که از این شیوه و استاندارد استفاده کنیم و... دلایل یا بهتر بگویم بهانه‌هایی برای استفاده از پوست دیگری، تیم جدید گمان می‌برد که با به‌کارگیری آن شیوه و هنجار جدید می‌تواند پیروز از میدان به درآید، حال آنکه اشکال از تیم قبلی نبوده، اشکال از شیوه و هنجارهای جدید هم نیست اشکال از آن اشکال هم نیست، شاید از این باشد که مغز را ندیده‌ایم.

اگر به مشکلات امروزه که گریبان صنعت ما را گرفته دقت کنیم می‌بینیم که اشکالات مربوط به امروز نیست، این مسائل مشکلاتی است که مدت‌ها است گریبان صنعت را گرفته اما در زمان فربه‌گی صنعت این اشکالات دیده نمی‌شده است.

صنعت عاریتی!

خب وقتی اندیشه‌ و پدیده‌ای بن‌مایه لازمه را نداشته باشد عاریتی می‌شود. صنعت ما در مسیر روش‌مندی خود تا کنون رداهای مختلفی را از گوشه و کنار یافته و پوشیده است، هر یک از این رداها محصول اندیشه و تجربه‌‌ای است در جای دیگر، که ما آن را در اینجا در مملکت نفت‌خیز خودمان به کار گرفته‌ایم! پس اشکال ندارد که بخش مهمی از صنعت ایران را عاریتی بنامم!

وقتی آدمی عاریتی شد توان تولید و ارائه اندیشه و بینش جدید ندارد و وقتی صنعت هم عاریتی شد توان ارائه محصول جدید، شیوه جدید و ادب جدید را ندارد.

نقد ادبی تولید

حال که تا حدودی به مفهوم ادب تولید نزدیک شدیم شایسته است تا سوال دیگری به میان آید و آن اینکه: چه چیزی به پرورده شدن «ادب تولید» در سازمان منجر می‌شود؟ به عبارتی دیگر چه چیزی موجب خواهد شد تا روش و منش بهینه‌تری را در سازمان پیشه کنیم؟

گرچه این پرسش در نگاه اول سوال سودمندی به نظر می‌رسد، در نگاه دوم پرسشی خام است، خام است برای اینکه از مفروضه اصلی سوال نشده، خام است برای اینکه این سوال باز منجر به چالشی دیگر در سطح پوست خواهد شد بنابراین بگذارید اصلا با سوال دیگری آغاز کنم: «آیا تولید امری مقدس است؟»به نظر می‌رسد در عرصه تولید هیچ چیز، مگر خود تولید مقدس نیست. بنابراین نکته شایسته درنگ این است که بدانیم در این میدان هیچ امر مقدسی وجود ندارد. پس عوامل مختلف تولید می‌توانند به نقد مشفقانه از یکدیگر بپردازند و با تکیه بر ابزار نقد وجوه مختلف تولید را درنوردند. به نظرم این نخستین گام در مسیر بازخوانی مغز «ادب تولید» است. حال آنکه در بخش‌هایی از صنعت قدرت مدیران آنقدر مستحکم شده که از یک سو هیچ نقدی را بر نمی‌تابند و از سوی دیگر کارکنان نیز آن جایگاه را آنچنان رفیع می‌بینند که کمان نقد از دست می‌افکنند.

لذا شایسته است اندکی درنگ کنیم و نوک پیکان نقد را به سمت این پرسش بگیریم که آیا صنعت ما پوست برکشیده یا مغز برگرفته؟ پاسخ به این سوال محلی است برای ورود به بحث «ادب تولید».