دیدگاه
جاذبههای بحران مالی
با وجود اینکه بسیاری از تحلیلگران، پیشبینی میکنند که بحران مالی غرب بر روی اقتصاد ایران آثار سراسر نامطلوبی دارد، اما به نظر میرسد که در بطن تهدیدهای متصور برای اقتصاد کشور، فرصتهای تاریخی کورسو میزند.
محسن ایلچی
با وجود اینکه بسیاری از تحلیلگران، پیشبینی میکنند که بحران مالی غرب بر روی اقتصاد ایران آثار سراسر نامطلوبی دارد، اما به نظر میرسد که در بطن تهدیدهای متصور برای اقتصاد کشور، فرصتهای تاریخی کورسو میزند. این روزها بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که کاهش ارزش سهام، کاهش بهای نفت، تنزل ارزش یورو و تداوم قیمتها در بازارهایی که متاثر بحران تقاضا و نبود تقاضا در مناطق دو سوی آتلانتیک است، آثار فزاینده و پردامنهای بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه از جمله ایران دارد.
تحلیلگران بر این عقیدهاند که کاهش بهای نفت، زمینه تنزل درآمدهای نفتی (ارزی) را فراهم ساخته و کاهش ذخایر ارزی باعث میشود حساب ذخیره ارزی به حداقل برسد. همچنین نزدیکی قیمت نفت در بازارهای جهانی به اندازه قیمت موردنظر در بودجه سال ۸۷ به عنوان یک تهدید محسوب شده و میزان ابتکار عمل و دامنه انتخاب دولت برای سیاستگذاری و اجرای طرحهای زیربنایی و هزینهای نظیر طرح تحول اقتصادی محدود میشود افزون بر این افزایش نرخ تورم جهانی و هزینه مبادله و واردات کالا به کشور را افزایش داده و دیگر همانند گذشته سیاستهای تجاری (واردات کالا) نمیتواند در مهار رشد نرخ تورم موثر واقع شود و ... همه اینها یک روی سکه تشعشع آثار بحران مالی بر اقتصاد ایران است. در ورای بیمهای جهانی، به نظر میرسد سیاستگذاران اقتصاد میتوانند تدابیری را به کار گیرند که اقتصاد کشور در این چرخه تجاری بر فراز باشد بهجای فرود.
اگر چه بحران مالی در آمریکا از بخش واقعی مسکن آغاز شده و به بازار سرمایه راه پیدا کرده است، اما تمام شواهد و اظهارنظرهای روزهای اخیر نشان میدهد، تطویل و عمق پیدا کردن آن به دلیل، افزایش بیاعتمادی و خروج سرمایهها از بازارهای مدرن است. این همان اتفاقی است که برای یک دوره کوتاه مدت، بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر رخ داد. بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر بسیاری از سرمایهداران و سرمایهگذاران سرمایههای خود را از بازارهای مالی غرب خارج کرده و به سوی بازارهای نوظهور و در حال توسعه هدایت کردهاند. رشد بازارهای مالی و کالایی و توسعه بخش واقعی و مالی کشورهای عربی بعد از این رخداد سیاسی در سال ۲۰۰۱ آنقدر شتابان بود که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ظرفیت جذب سرمایههای جدید را در خود نمیدید و بعد از آن بازارها شاهد شکلگیری حباب قیمتی بود. بعد از حمله عراق به کویت، برنامه جذب و هدایت سرمایه به سوی کشور مالزی نمودی دیگر از استفاده از فرصتهای اقتصادی از هنگامه تکانههای سیاسی است. توسعه امارات متحده عربی بعد از انقلاب اسلامی و رشد و توسعه ترکیه در زمان جنگ عراق علیه ایران نیز از نمونههایی از این است.
باور کنیم یا نکنیم، ایران تاکنون فرصتساز و فرصتسوز بوده است تا بهرهبردار و شکارچی. اگر هم فرصتی فراهم شده است، سایر بازیگران برای کشور فراهم کردهاند تا مجریان و سیاستگذاران.یکی از فرصتهایی که به تازگی در برابر ایران قرار گرفت و تهران توانست از آن بهرهبرداری کند، ترانزیت نفت آسیای میانه بعد از انهدام خط لوله نفت «باکو- جیهان» بود.
حال به نظر میرسد که در سایه گسترش بحرانهای مالی غرب به سوی شرق، تهران باید برنامهای تحت عنوان برنامه تور جذب سرمایههای بدون برنامه غرب را جدی بگیرد. کمتر رخ میدهد که سرمایهها از کشورهای توسعه یافته، مهاجرت معکوس داشته باشند. بنابراین با توجه به اینکه یکی از چالشهای فراروی اقتصادکشور، کمبود منابع، دشواری و پرهزینه بودن فرآیند تامین مالی است. از این رو برنامه جذب سرمایهها از سایر بازارها باید دارای اهداف جدی باشد. اهدافی نظیر ۱- جذب سرمایههای خارجی به سوی پروژه نفت، گاز و پتروشیمی به عنوان صنایع پربازده و راهبردی برای اروپا، ۲- معرفی پتانسیلهای خصوصیسازی و فروش واحدهای بزرگ به سرمایهگذاران خارجی، ۳- توسعه مراکز مالی بینالمللی ایران (پروژه در دست اجرای شرکت بورس) ۴- توسعه بخش معدن و سایر اولویتهای سرمایهپذیر.
اما برای اینکه برنامه تور جذب سرمایههای بینالمللی ویژه با شیوه مدیریت اجرایی ایران (تاخیر و اتلاف وقت در تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرا) زیاد خوشبینانه و رویایی تعبیر نشود، باید به الزامات پیشنیازهای یک برنامه راهبردی چند بعدی برای جذب «منابع مالی بدون بستر» اشاره کرد.
اولین چالشی که بر سر راه جذب سرمایههای خارجی وجود دارد، این است که آیا با توجه به کمبود سرمایه جهت اجرای پروژه داخلی و موانع تامین مالی و کاهش درآمدهای خارجی، تهران از نظر امنیتی به سرمایه و سرمایهگذاران خارجی اعتماد میکند یا خیر؟دوم اینکه آیا دیپلماسی و سیاست خارجی (همانند اتفاقی که به تازگی در کنفرانس صنعت پالایش رخ داد) میتواند در خدمت بازاریابی بینالمللی جذب سرمایه باشد؟ یا خیر.سوم اینکه آیا اولویتها و نیازهای سرمایهگذاران در انتخاب بازارهای سرمایهپذیر میتواند وارد گفتمان سیاست خارجی ایران وارد شود؟ (درسهایی از چانهزنیهای هند و پاکستان با ایران بر سر خط لوله صلح)چهارم، آیا تهران دارای یک شبکه جذب سرمایه خارجی، (رایزنی، بازاریابی و معرفی جاذبههای اقتصادی مذاکره و چانهزنی) متشکل از نمایندگان خارجی و رایزنان اقتصادی دارد یا خیر؟پنجم، آیا قانون سرمایهگذاری خارجی کشور در برابر فرصتهای طلایی آن قدر انعطافپذیر است که انتظارات معقول سرمایهگذاران خارجی را تامین کند یا اینکه چون قانون مربوطه در دوره استغنای مالی و اوج کسب درآمدهای نفتی تدوین و اصلاح شده عبارت «همین که هست» را در برابر سرمایهگذار خارجی قرار میدهد؟
ششم، اینکه آیا دولت تصمیم دارد با بازنگری در تعیین ارزشگذاری ریال، نرخ برابری ارزهای خارجی را به طور واقعی تعیین کند یا خیر؟هفتم مهمترین چالشی که در برابر برنامه جلب سرمایه خارجی وجود دارد، بالا بودن نرخ تورم در کشور و عقیم کردن اثر هر نوع محاسبه سود انتظاری (ROR) است به ویژه اینکه طرحهای ملی نظیر آثار واقعی شدن قیمتها به دلیل اجرای طرح مالیات ارزش افزوده، هدفمند کردن یارانهها و... باید در محاسبه سرمایهگذاری از سوی سرمایهگذاران خارجی در نظر گرفته شود هشتم، نهم و...
با تمام این مورد به نظر میرسد چنانچه دولت به عنوان سیاستگذار اقتصادی دغدغه بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی را در سر داشته باشد، دستیابی به جاذبههای بحران مالی چندان رویایی نیست. آیا رویایی است؟
ارسال نظر