یک نگاه نرمافزاری به صنعت ایران
جواد رنجبر
آیا ایران یک کشور صنعتی است؟ پاسخ چندان روشن نیست. دهها شاخص اقتصادی را باید بررسی کرد تا به نتیجه رسید. با گشت و گذار در ایران، حتی برای تفریح، چه میبینیم؟ در نگاه اول شهرکهای صنعتی و کارخانههای بسیار ایران را یک کشور صنعتی مینماید. میلیونها نفر در ایران کارگر به حساب میآیند؛ از کارگران ساده تا مدیران عامل. دهها هزار کارخانه و کارگاه وجود دارد. پاسخ خیلیها به پرسش: «کجا کار میکنی؟» نام کارخانهای است. پس ایران یک کشور صنعتی است، اما وقتی شاخصها کمی پیچیدهتر میشود نمیتوان به راحتی حکم صادر کرد.
جواد رنجبر
آیا ایران یک کشور صنعتی است؟ پاسخ چندان روشن نیست. دهها شاخص اقتصادی را باید بررسی کرد تا به نتیجه رسید. با گشت و گذار در ایران، حتی برای تفریح، چه میبینیم؟ در نگاه اول شهرکهای صنعتی و کارخانههای بسیار ایران را یک کشور صنعتی مینماید. میلیونها نفر در ایران کارگر به حساب میآیند؛ از کارگران ساده تا مدیران عامل. دهها هزار کارخانه و کارگاه وجود دارد. پاسخ خیلیها به پرسش: «کجا کار میکنی؟» نام کارخانهای است. پس ایران یک کشور صنعتی است، اما وقتی شاخصها کمی پیچیدهتر میشود نمیتوان به راحتی حکم صادر کرد. اینکه در درون کارخانهها چه میگذرد مرز باریک صنعتی بودن و نبودن است. بنابراین شاید بتوان «نرمافزار» و «سختافزار» صنعت را تفکیک کرد تا پاسخهایی سر راستتر و تخصصیتر به سوال بالا داد. هر چند بدیهی است که چنین تفکیکی فقط یک بحث نظری است. در عمل به راحتی نمیتوان سختافزار و نرمافزار صنعت را از هم جدا کرد. همان طور که نمیشود جسم بیمار یا سالم یک انسان را بدون توجه به عواطف و استرسها و فشارهای روانی او بررسی کرد. سختافزار صنعت به چشم دیده میشود؛ سولهها و انبارها و دستگاهها، مواد اولیه، آمار و ارقام کارگرها و تولیدات. تعداد شهرکهای صنعتی، جوازهای تاسیس و پروانههای بهرهبرداری. همه اینها را میتوان بستر و نمود بیرونی صنعت قلمداد کرد؛ به عبارتی سختافزار. اگر ملاک این بعد مساله باشد ایران یک کشور صنعتی است. خوشبختانه در سالهای گذشته کارخانههای بسیاری در ایران ساخته شده است. متاسفانه بسیاری از این کارخانهها به دلیل شرایط اقتصادی و تحریمها و برخی سیاستهای دولتها تعطیل یا نیمه فعال هستند؛ اما همین کارخانههای تعطیل و نیمه فعال و حتی کارخانههایی که نیمه کاره ماندهاند نشانه خوبی از گرایش به صنعت و تولید در ایران است، یعنی سختافزار بهخوبی فراهم آمده است. شاید تا سالهای آینده هم چندان نیازی به توسعه این بعد صنعت نباشد. بنابراین اگر به نرمافزارها توجه شود گامی بزرگتر پیش خواهیم گذاشت. به نظر میرسد نرمافزار صنعتی شدن را بتوان در پنج عنوان جهانبینی صنعتی، دانش و تکنولوژی صنعتی، هنر و طراحی صنعتی، مدیریت صنعتی و فروش جهانی خلاصه کرد.
۱- جهانبینی صنعتی: کارگری که صبح زود، خواب آلود، پای دستگاه میایستد یا شب هنگام، که کسی بیدار نیست، به تولید مشغول است یا حتی مدیری که او را هدایت میکند ،کمتر به این مساله میاندیشند که کار آنها ایفای یک نقش تاریخی هم هست. نقشی که اجداد آنها با شکار و سپس با کشاورزی ایفا کردهاند. صنعت در جهان امروز و به معنای امروزین از انقلاب صنعتی شروع شده است. انقلاب صنعتی اولیه، خود با پیدایش برق و کامپیوتر و سپس هوش مصنوعی به تدریج رنگ باخته است، اما صنعت ضمن ترکیب با سه مولفه بعدی هنوز از ریشههای فکری و جهانبینی قرنهای آغازین خود بهره میبرد. تسلط بر طبیعت، جسارت، اندیشیدن به ورای مرزهای سیاسی و اقتصادی، نوآوری، دور کردن ترس و تنبلی، جاه طلبی و در نهایت تلاش برای حاکمیت بر سرنوشت، صنعت را در جهان متجلی کرد. شکار را به تفریح و کشاورزی را نیز به زیرمجموعه خود مبدل کرد. صنعت بدون این ریشهها نمیتواند بروز موفقی در جامعه یابد. به سختی میتوان تصور کرد که انسانی ترسو، تنبل و محصور در مرزهای از پیش تعیین شده، قانع و خموده به صنعتگری موفق تبدیل شود. کسی که خواب نیم روز را مقدس میپندارد و کار را تا پر شدن سنوات بیمه تامین اجتماعی قلمداد میکند چندان مناسب صنعت نیست. استثناها در این مورد نمیتوانند قاعده باشند. جهانبینی صنعتی نیاز به جهش فکری دارد و این جهش نیاز به آموزشهای مستمر و تقویت روحیه جسارت در صنعتگران، به ویژه صنعتگران جوان دارد. در این زمینه در ایران به شدت نیاز به حرکت داریم. متاسفانه دانشگاهها و مدارس و سالیان سال شعارهای ارتباط صنعت و دانشگاه راه به جایی نبردهاند. یک حرکت انقلابی لازم است که بدون ترویج و تقویت دلزدگیهای مرسوم، به تربیت نسلی پیشرو و جسور در صنعت بینجامد.2- دانش و تکنولوژی صنعتی: دانش و تکنولوژی و ارتباط این دو با صنعت را میتوان بدیهی انگاشت. حتی کمتجربهترین آدمها و بیاطلاعترین آنها هم رابطه دانش و صنعت را بهخوبی میفهمند. وقتی درباره کیفیت خودرویی به نام بنز صحبت میکنند یا پیچیدگی یک دستگاه پزشکی را میبینند در واقع دارند درباره دانش و صنعت حرف میزنند. پس این مساله بهطور کامل بدیهی است، اما در عمل و در اتاقهای تصمیمگیری کارخانهها به ظاهر این اصل بدیهی فراموش میشود. بهعنوان مثال در کارخانهای رو به زوال همه شرکا همدیگر را، مدیران هم همدیگر را و کارگران مدیران را مقصر میدانستند. شرکا همزمان دولت را هم مقصر میدانستند، اما هیچ کس درباره فقدان دانش صنعتی و فروپاشی کارخانه به علت این مساله حرفی نمیزند. همه فکر میکنند همه چیز را میدانند. به راحتی میتوان در بررسی وضعیت کارخانههای موفق تاثیر مستقیم دانش را دید. مدیران آگاه و مجهز به علم روز و تحولات تکنولوژیک کارخانه را مثل خلبانی که به دستگاههای پیچیده و جدید ناوبری مجهز است، پیش میبرند. اما مدیران بیدانش یا دانشمندی که دانش خود را بهروز نمیکنند، همانند ناخدایی هستند که در دریا گرفتار آمده است و فقط به کمک مهارت و تجربه خود امید رسیدن به ساحل را دارد. در این وضعیت بغرنج هم باز سراغ دانش رفتن راه حل است، اما به ندرت دانش در این مواقع و حتی مواقع آسودهتر هم به یاد کسی میافتد. دانشگاههایی که تولید مدرک را بر تولید دانش ارجح میدانند در این بیدانشی عمیق سهم بسیاری دارند. تخمین میتوان زد که یک کارخانه اگر امروز مجهز به دانش روز جهانی کارش را آغاز کند در نهایت تا پنج سال میتواند به حیات خود ادامه دهد. اگر عمری بیش از پنج سال بخواهد باید آموزش دانش نوین و درک تحولات تکنولوژیک را از همان ماههای نخست آغاز کند. بر این اساس کارخانههایی که دههها است بدون هیچ تلاشی برای آموختن تولید کردهاند از نظر نرمافزاری کارخانههای مردهای هستند که فقط سختافزار خود را برای آیندگان حفظ کردهاند؛ شاید در آن روح جدیدی بدمند.
4- مدیریت صنعتی: همه درباره مدیریت حرف میزنند. تاثیر آن را بسیار مهم و حتی حیاتی قلمداد میکنند؛ اما به ندرت درباره آن دیدگاههای یکسانی وجود دارد. گاه اقتدار را مساوی مدیریت و گاه احترام به زیر دستان را مصداق آن میدانند. واژه مدیریت در صحبت از شستوشوی لباسهای خانه تا سیاست بینالمللی کاربرد دارد؛ اما کمتر کسی به واقع، در عمل، مدیریت را مهم میداند؛ چون آموختن آن و عمل به نظریات علمی مدیریتی به بهانههای مختلف به آینده واگذار میشود. بهانهها بهطور معمول این است: حالا وقتش نیست، اینجا ایران است، این نظریهها در اینجا کار نمیکند و هزاران بهانه مشابه. مدیریت نه تنها خود بعدی از نرمافزار صنعت است، بلکه دیگر ابعاد نرمافزاری در قالب آن متجلی میشود. در کارخانه جهانبینی صنعتی، دانش و تکنولوژی، هنر و طراحی با تایید و تشویق مدیریت پر و بال میگیرد. مدیریت نرمافزار نرمافزارهاست. خود باید از سایر ابعاد نرمافزاری برخوردار شده باشد تا بتواند کارکرد متحولی را به نمایش گذارد.
۵- فروش جهانی: فروش جهانی یعنی تولید برای همه دنیا. این ایده چنان بزرگ است که ممکن است برخی از تولیدکنندگان را به خنده هم اندازد. صنعت در مقیاس یک کارخانه یا حتی یک شهرک صنعتی میتواند محل تولید برای یک شهر یا یک استان باشد؛ اما بیتردید حتی این تولید محلی هم باید بهنوعی در زنجیره تولید جهانی قرار گیرد. این یک شعار نیست. واقعبینانه است که فروش را از محل تولید شروع کنیم. به شهر و استان گسترش دهیم و سپس وارد حوزه ملی بشویم، اما این واقعبینی ممکن است دههها طول بکشد و در نهایت قبل از اینکه کارخانه در فروش استانی موفق شود، رقبا آن را از فروش محلی هم باز دارند؛ بنابراین فروش باید از سطح بزرگتر به سطح کوچکتر برسد. صاحب یک کارخانه موفق لبنیات در یک شهر کوچک میگفت دلیل اصلی موفقیت ما این است که فروش را از مرکز استان شروع کردیم نه از شهر خودمان. بر این اساس، میتوان هدف فروش را بسیار بزرگتر از محل تولید در نظر گرفت. ذکر این نکته لازم و البته بدیهی است که ممکن است هزاران کارخانه تولیدات خود را به کارخانه بزرگتری ارسال کنند تا در آنجا مونتاژ شده و وارد بازار شود. یا دهها کارخانه که یک محصول را تولید میکنند یک برند را انتخاب کنند و تحت نام آن به فروش بپردازند. بنابراین منظور از هدفگذاری فروش جهانی این نیست که تمام کارخانهها باید مستقیم وارد بازار جهانی شوند. فروش جهانی و دقت در الزامات آن و مبادله دقیق اطلاعات میان کارخانه، انجمنهای صنفی و تخصصی، و دولت میتواند بسترهای لازم فروش جهانی را مهیا کند. پنج مولفه فوق در مجموع نرمافزار صنعت یا به عبارت دیگر روح کارخانه را میسازد. کارخانهها بدون این مولفهها هم زنده میمانند، اما فقط به صورت سختافزاری و چون موجودی که رو به زوال دارد.
ارسال نظر