پویا جبل عاملی

شاید این برآمده از یک نوستالژی تاریخی است که ما ایرنیان هنوز که هنوز است، تعریفمان از علم و عالم، تعریف کودکان دبستانی است که برای اولین بار با ابن سینا و ابوریحان و زکریا و غیره آشنا می‌شوند و می‌انگارند ... دانشمند امروزین نیز باید فکر بکری به ذهنش خطور کند و چیزی را کشف یا اختراع کند و به همه نشان دهد و مدال دانشمندی بر سینه خود زند. گویی هنوز ذهن ما به عهد مدرن نرسیده است و حتی با وجود تحصیل در دانشگاه و آشنایی با ادبیات علمی، آن پیش ذهنیت کودکانه، تعریف ما را از علم سامان می‌دهد. انتظار داریم فلان فردی، فلان جوانی از پشت پستو و شاید حتی بدون تحصیل آکادمیک ظهور کند و کشفی بیاورد که ایران را در اوج قله علم نشان دهد. اما چه سود که چنین علمی ‌شاید برای احساسات تاریخی و فخر ما سودمند باشد، اما برای زندگی امروز بی‌ثمر است.علم و عالم دنیای مدرن در خلاء متولد نمی‌شود. پستویی نیست، مقالات است و تفکر برای توسعه نظریه‌ای به میزانی هر چند قلیل. علم به واسطه توسعه نظریه‌ای یا رد نظریه‌ای دیگر رشد می‌کند و هیچ نظریه‌ای بدون هیچ پشتوانه‌ای ایجاد نمی‌شود. محدوده علم با درگیری فکر با محدوده فعلی توسعه می‌یابد، چه این توسعه در تناقض داشته‌های قبلی باشد و چه آن را همراهی کند. این الفبای علم است و با اندک تحصیلی حتی در دانشگاه‌های غیرمعتبر نیز می‌توان آن را درک کرد.اما هنوز که هنوز است گویی جبر تاریخ دست از سر ما ایرانیان برنمی‌دارد و حتی می‌بینیم بزرگان نیز چون مردمان عادی می‌اندیشند. بحث بر سر اینکه چرا اقتصاد ایران با علمی‌حاصل دست ایرانیان نگریسته نمی‌شود و علم رایج نه تنها کمکی برای حل مشکلات نیست، بلکه با نگاه استعماری که دارد، کشورهای در حال توسعه را در برهوت استعمارزدگی وا می‌نهد، نشان از آن دارد که هنوز استیلای تاریخی بر ذهن ما حکم می‌راند.

اگر هنوز به این نقطه نرسیده‌ایم که علم مرز ندارد و بومی‌ و غیربومی ‌نمی‌شناسد، نباید انتظار داشت که بتوانیم به اندازه بند انگشتی فاصله زیاد علمی ‌خود را با غرب بهبود ببخشیم.

علم اقتصاد اگرچه با انقلاب فکری جهان سرمایه‌داری متولد شده است، اما هیچ کجای فروض آن نمی‌توان ملیت را مشاهده کرد. اگر انسان عقلایی هسته اصلی این علم است، این انسان فارغ از هر رنگ و نژاد و ملیتی تعریف شده است. آخر کدامین اقتصاددان می‌تواند مدعی باشد که ما نیاز به علم اقتصاد بومی‌داریم؟ چنین اقتصاددانی بی‌تردید اگرچه نام متخصص را حمل می‌کند لیک اندک اعتقادی بدان ندارد. این پذیرفتنی است که فلان کشور و اقتصادی به فلان دلایل اجتماعی و فرهنگی ممکن است مثلا تابع مصرف و تولیدش با فلان کشور سرمایه‌داری متفاوت باشد، اما تحلیل هر دو اقتصاد با ابزار همین علم میسر است. سخن مدعیان چیست؟ یعنی آنها معتقدند که اصلا تابع مصرفی وجود ندارد! یا آنکه برای نقطه تعادل نباید از آن مشتق گرفت! آخر این مفهوم «علم اقتصاد بومی» چیست؟ آدمی‌ گاه چنان در مقابل چنین نگرشی مستعجل می‌شود که می‌پندارد اگر آن بزرگان گذشته نبودند شاید ایرانیان با پذیرش فاصله خود با دیگران سهل‌تر دامان خود را از علم روز پر می‌کردند و تردیدی در استعماری بودن آن نمی‌کردند. به هر رو این نوستالژی تاریخی برای جامعه‌ای که الگویش در طلب علم مردمانش را تا خاور دور فرا خوانده است و علم را به مرز و کشوری محدود و بومی‌ندیده است، بسی جای تعجب و تاسف است. مثل کشور جهان سومی‌ که برای رهایی از مرز سوم بودن نمی‌خواهد پناهنده علم اقتصاد شود، چون آن در راه مانده‌ای است که راه را برایش می‌گویند، اما از سر قصد و ناآگاهی خواهان قدم برداشتن در آن نیست و همیشه و تا ابد در راه خواهد ماند.