علی سرزعیم

این روزها به دلیل نزدیکی به روز رای‌گیری، این سوال برای آحاد جامعه مطرح است که به چه کسی رای دهند. پاسخ به این سوال منوط به این است که بدانیم که چه ملاک‌هایی برای رای دادن باید در نظر گرفته شود. برای این مقصود باید نخست بدانیم که ... ... نقش سیاست‌مداران در اداره جامعه چیست و بر اساس آن بتوان کاندیدایی را که بهتر با این ملاک‌ها سازگار است، انتخاب کرد. برای تبیین این مساله از یک مثال متعارف و آشنا برای خوانندگان استفاده می‌کنیم. فرض کنید که ناگهان برق یک منطقه برود و چراغ‌های راهنمایی رانندگی از کار بیافتد. همه تجربه کرده‌ایم که در این مواقع چه معضل و گره کوری از‌ترافیک در چهارراه‌ها به وجود می‌آید. در این مواقع به دلیل نبود چراغ راهنما، هر کس تلاش می‌کند، خود سریعتر از دیگری چهارراه را رد کند و نتیجه این می‌شود که‌ترافیک به شکل پیچیده‌ای گره می‌خورد. همه در این مواقع می‌دانند که اگر مصلحت جمعی رعایت شود و اولویت و حق تقدم‌ها رعایت گردد، برای همه بهتر است و خودشان نیز زودتر به مقصد می‌رسند. اما از آنجا که این اطمینان را ندارند که دیگری این ملاحظه را رعایت کند، همه رفتار فرصت‌طلبانه را پیشه می‌کنند و بدون ملاحظه حق‌تقدم‌ها و مصلحت‌ها وارد گره‌ترافیک شده و مشکل را وخیم‌تر می‌کنند.

در چنین مواقعی با رسیدن یک افسر پلیس به تدریج مشکل حل می‌شود. نکته مهم این است که چگونگی حل این مشکل را بازبینی کنیم. در این مواقع کاری که پلیس می‌کند، این است که با توجه به شکل گره‌ترافیکی، بهترین راه‌حل مشکل را پیدا کرده و خودروها را ملزم می‌کند تا این راه‌حل را به اجرا در آورند. در این مواقع خودروها از راه‌حل پیشنهادی وی به دو دلیل تبعیت می‌کنند. از یک سو می‌دانند که پلیس دارای قدرت تنبیه کسانی است که از راه‌حل وی تبعیت نکنند ولی مساله تنها این نیست بلکه عموم رانندگان می‌دانند که مصلحت خود آنها در گرو تبعیت از دستور پلیس است.

پیش فرضی که در این تبعیت داوطلبانه وجود دارد، این است که پلیس مذکور اولا خیرخواه همه است و می‌خواهد که مشکل همه رانندگان حل شود و نسبت به‌حل مشکل یک بخش خاص از رانندگان سوگیری و جهت‌گیری ندارد. ثانیا آنقدر عاقل است که بهترین راه‌حل را انتخاب می‌کند و راهی را بر نمی‌گزیند که مشکل را وخیم‌تر سازد.

وضعیت جامعه نیز همانند رانندگانی است که در چهارراه بدون چراغ راهنما قرار دارند. اگرچه رویه‌های اداری همانند تعیین حق تقدم‌ها در رانندگی تا حدودی تبیین‌کننده است، اما اجرا و الزام آنها منوط به وجود مدیران است. همه کارمندان و دستگاه بوروکراسی دولت می‌توانند وظایف خود را با دقت یا بدون دقت و سرسری انجام دهند. همه می‌توانند تعهد کاری داشته باشند یا کار خود را سمبل کنند. همه می‌توانند خدمت با کیفیت یا بدون کیفیت ارائه کنند. اگر هر کس با خود بیاندیشد که اگر وی درست کار کند چه فایده‌ای خواهد داشت، وقتی که دیگران تعهدی به انجام درست وظایف نخواهند داشت، در این صورت او نیز به این نتیجه می‌رسد که تعهد کاری نداشته و خدمت با کیفیت عرضه نکند و وقتی همه همین استدلال را با خود انجام دهند، نتیجه این می‌شود که همه‌ترجیح می‌دهند که در اجرای وظایف لاابالی شوند و کار خود را سمبل کرده و خدمت بی کیفیت ارائه کنند. پیامد مستقیم این وضعیت قرار گرفتن جامعه در یک تعادل بد است. تعادلی که همه اگرچه می‌دانند که خوب کار کردن بهتر است و همه می‌توانند بهتر کار کنند، اما همه‌ ترجیح می‌دهند که بد کار کنند، کما اینکه در مثال فوق رانندگان اگرچه می‌دانند رعایت حق‌تقدم‌ها به نفع همه است، اما همه بنا به استدلالی که با خود می‌کنند، راه‌حل بد یعنی نادیده گرفتن حق تقدم را انتخاب می‌کنند. رهبران سیاسی این کارکرد را دارند که می‌توانند به جامعه القا کنند که همه گزینه بهتر را به جای گزینه بدتر انتخاب کنند. اگر رهبران سیاسی در انتخاب وزرا و مسوولین دستگاه‌های دولتی با دقت و حساسیت عمل کنند و طوری عمل کنند که گویی با جدیت دنبال اجرای وظایف هستند، وزرا نیز همین احساس را به معاونین خود القا می‌کنند و این زنجیره تا آخر ادامه پیدا می‌کند. رفتارهای سمبلیک رهبران سیاسی این پیام را به جامعه منتقل می‌کند که از میان گزینه رفتار بد و خوب، با کیفیت یا بدون کیفیت، با حساسیت یا سمبل‌کردن، کدام گزینه را انتخاب کنند. به عبارت دیگر رهبران سیاسی می‌توانند نقش هماهنگی (coordination) را در جامعه اجرا کنند. برای درک مساله کافی است که به این مثال توجه کنیم. فرض کنید کسی بگوید هر کس باید میان عدم سرمایه‌گذاری در یک پروژه یا سرمایه‌گذاری به میزان ۱۰‌میلیون تومان دست به انتخاب زند. اگر بیش از ۹۰‌درصد جامعه حاضر به سرمایه‌گذاری شوند، هر کس سودی معادل ۵‌میلیون تومان نصیبش خواهد شد، اما اگر افرادی که حاضر به سرمایه‌گذاری می‌شوند کمتر از ۹۰‌درصد جامعه باشد، نه تنها سودی حاصل نخواهد شد، بلکه این ۱۰‌میلیون تومان‌ها نیز از دست خواهد رفت.

معمولا وقتی این بازی در جمع‌های مختلف به اجرا در می‌آید، نتیجه این می‌شود که اکثرا حاضر به سرمایه‌گذاری نمی‌شوند، چون هر کس گمان می‌کند که دیگری سرمایه‌گذاری نخواهد کرد، در حالی که منفعت همه در انجام این سرمایه‌گذاری مشترک است. لذا نتیجه نامطلوب که عدم سرمایه‌گذاری و از دست رفتن این فرصت کسب سود است، حاصل می‌گردد. حال اگر کسی در میان جمع پیدا شود و آنها را ‌ترغیب کند که از این فرصت سود آوردن استفاده کرده و اعتماد آنها را جلب کند، بیش از ۹۰‌درصد حاضر به سرمایه‌گذاری شده و آنها از این فرصت بهره‌مند می‌شوند.

این مثال به خوبی نشان می‌دهد که رهبران سیاسی چگونه می‌توانند نقش ایجاد هماهنگی (coordination) را میان آحاد جامعه ایفا کنند و جامعه را از یک تعادل بد به یک تعادل خوب سوق دهند.

رهبران سیاسی برای اینکه بتوانند نقش مذکور را ایفا کنند، باید دارای دو ویژگی باشند. از یک سو باید برای آحاد جامعه ثابت شود که او خیرخواه آنها است و صرفا به دنبال منفعت شخصی خود نیست که باور به این ویژگی در گروی عدم انحراف از مسیر صداقت است. از سوی دیگر باید بدانند که وی عاقلانه رفتار کرده و بهترین گزینه‌ها و راه‌حل‌ها را برای مشکلات جمعی آنها پیدا می‌کند. رفتار عاقلانه در سطح کلان به معنی استفاده حداکثری از پتانسیل علمی‌و کارشناسی جامعه است. هرچه رهبران سیاسی توجه بیشتری به توان کارشناسی کشور داشته باشند، معنای آن این است که در حل مشکلات جمعی خود از عقلانیت بیشتری استفاده خواهد شد.

حال در زمان نزدیکی به انتخابات جامعه ما با انتخاب کاندیدای خود می‌تواند میان انتخاب تعادل خوب و تعادل بد دست به گزینش زند. روشن است که کاندیدایی برای جامعه بهتر است که بهتر بتواند نقش هماهنگی مذکور را ایفا کرده و دو مشخصه خیرخواهی و عقلانیت را بیشتر واجد باشد.