محمود صدری

آمریکایی‌ها امیدوار بودند مرگ اسامه‌بن‌لادن دو دستاورد داشته باشد: اول فروکش کردن حس انتقام و دوم متوقف شدن فعالیت‌های تخریبی القاعده. هدف اول در همان روزهای نخست پس از قتل بن‌لادن محقق شد. پس از قتل بن‌لادن آمریکایی‌ها شادمانی کردند و از «اجرای عدالت» که جورج بوش وعده داده و اوباما به آن عمل کرده بود، خرسند شدند. اما هدف دوم؛ یعنی دفع خطر القاعده با تردید مواجه شد. مبنای تردید این بود که بن‌لادن از سال‌ها پیش پنهان و زمینگیر شده بود و القاعده، عملا توسط کسانی غیر از او رهبری می‌شد. این تردید دیروز و در پی انفجار مهیب در یک پایگاه نظامی پاکستان به این باور قطعی تبدیل شد که نه تنها القاعده هنوز نمرده است، بلکه طالبان نیز از گذشته فعال‌تر شده است. دولت حامد کرزای از دو سال پیش مدام این خبر امیدوارکننده را تکرار می‌کرد که با رهبران میانه‌رو طالبان مذاکره کرده و آنان آماده پیوستن به روند صلح شده‌اند، اما انفجار دیروز نشان داد، یاران بن‌لادن در القاعده و طالبان (که عملا یک گروه به شمار می‌روند) خیلی زودتر از آنچه گمان می‌رفت، تجدید قوا کرده و با عملیاتی که نام آن را «انتقام خون بن‌لادن» گذاشته‌اند، این پیام را داده‌اند که بن‌لادن تنها یکی از رهبران القاعده بوده است نه همه موجودیت و هویت این گروه.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا مرگ بن‌لادن، القاعده را ناکار نکرد و چرا طالبان خونخواه او شد؟

مردانی که در دهه ۱۹۷۰ از گوشه و کنار جهان عرب و شرق آسیا به افغانستان رفتند که با ارتش اتحاد شوروی پیشین بجنگند، جماعتی آرمانخواه بودند که به کمتر از تشکیل «امارت» راضی نبودند. آنان پس از ۳۰ سال نبرد، اواخر دهه ۱۹۹۰ به آرزوی خود رسیدند و «امارت» تحت‌رهبری طالبان را در افغانستان شکل دادند. حمله سال ۲۰۰۱ آمریکا و متحدانش به افغانستان، این «امارت» را سرنگون کرد؛ اما «مردان امارت» به جز گروه اندکی که دستگیر شده و به گوآنتانامو انتقال یافتند، در سراسر جهان به ویژه پاکستان، سودان و یمن منتشر شدند.

در ۱۰ سال گذشته پا به پای تعقیب و گریز آمریکا برای یافتن بن‌لادن،‌ مردان او در افغانستان و پاکستان و جاهای دیگر، قوای خود را بازسازی کردند و کار به جایی رسید که عملا بر بخش‌هایی از افغانستان و پاکستان حاکم شدند و بر تحولات سال گذشته یمن تاثیر گذاشتند. اعتماد به نفس طالبان (شریک افغانی القاعده)، در سال‌های اخیر چنان زیاد شده که حتی پیشنهاد اغواکننده مشارکت در قدرت سیاسی افغانستان هم دیگر برایش جذابیتی ندارد و به کسب قدرت تمام عیار در افغانستان و احیانا پاکستان می‌اندیشد.

چنین نیرویی که براساس واقعیت‌ها و البته اوهام نیروبخش، خود را حاکم آینده بخشی از جنوب آسیا می‌داند، حال در رویای احیای قوای ۱۵ سال پیش گروه طالبان است که آرام‌آرام از مناطق قبایلی پاکستان به درون افغانستان خزید و یکی از هولناک‌ترین رژیم‌های قرن بیستمی را تشکیل داد. افزون بر نیروها و محرک‌های داخلی نیروهای القاعده و طالبان، این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که در پاکستان همواره انگیزه کافی برای تشکیل حکومتی دست‌نشانده یا دوست در افغانستان وجود داشته است که بتواند برای مهار هندوستان و ایجاد توازن با ایران از آن استفاده کند. از این‌رو حالا دیگر می‌توان از انتشار القاعده و احیای طالبان سخن گفت.