حسین آیتی

ساختمانی فروریخت و خسارت، اندوه، درد، اضطراب و بهت و حیرت بر جا گذاشت. در باب اینکه علت فنی آتش گرفتن و تخریب ساختمان پلاسکو چه بوده و خسارت‌های به جا مانده که اهم آن از دست رفتن جان تعدادی از عزیزترین‌های ما، این جان‌فشانان آتش‌نشان، به عهده چه سازمان و نهادی است، در این چند روز سخن بسیار رفته است. نوشتن در مورد این حادثه سخت است؛ چراکه همچنان در بهت به سر می‌بریم.

گویا باورمان نمی‌شود به این راحتی یکی از نمادهای تجاری تهران را، آن هم به این صورت، از دست داده باشیم. به هر حال، هدف از نوشتن این مقاله عبرت گرفتن از یک حادثه و استفاده از آن برای جلوگیری از مصیبت‌های آینده است که می‌تواند خسارت‌های فاجعه‌آمیز و غیرقابل‌جبرانی به وجود آورد. در حقیقت ظهور و سقوط پلاسکو نمونه‌ای از تمام سیستم‌هایی است که طی سال‌های اخیر در کشور شکل گرفته‌ و مانند بمب‌های ساعتی می‌مانند. به‌عبارت دیگر، ساختار پلاسکویی را در بسیاری موارد دیگر نیز می‌توان مشاهده کرد و یکی از این موارد اقتصاد پلاسکویی است که فرو ریختن آن دیگر منجر به کشته و زخمی شدن چند ده‌ نفر نخواهد شد، بلکه ابعاد و تبعات آن حیات میلیون‌ها نفر را دستخوش تغییر می‌کند.

پیش از ورود به مبحث «اقتصاد پلاسکویی» لازم است بررسی اجمالی بر خصوصیات پلاسکو داشته باشیم و آن‌گاه با شبیه‌سازی این مشخصات در اقتصاد ایران به‌دنبال رفع نقیصه‌ها و پیشگیری از بحران و فاجعه‌ای در آینده باشیم. پلاسکو را اگر یک سیستم در نظر بگیریم چهار مشخصه کلی برای آن قابل تصور است. نخست اینکه در گذشته‌ بر اساس استانداردهای زمان خود شکل گرفته و بنیان نهاده شد؛ بنابراین در زمان به وجود آمدن ساختاری مدرن داشت و سرآمد تمام ساختمان‌های شهر تهران بود. مشخصه دوم این است که مالکیت آن از بخش خصوصی سلب و به نهادهای شبه‌دولتی منتقل شد. این امر کارآیی کل سیستم به صورت عمومی را دچار کاهشی محسوس کرد؛ به‌طوری‌که این فقدان کارآیی یا کارآیی ضعیف، خود را در عدم نوسازی و تطبیق با تکنولوژی روز نشان داد. به صورتی که یک ساختمان مدرن و شاخص را به نماد کهنگی و عقب‌ماندگی و مستاصل در مقابل اصلاح و تغییر تبدیل کرد و بی‌نظمی بی‌نظیری را در سیستم داخلی آن به وجود آورده بود.

سوم بهره‌مندی از رانت استقرار در منطقه استراتژیک تجاری شرایطی را فراهم ساخته بود که بهره‌مندان به‌دلیل ترس از دست دادن منافع هنگفت موجود حاضر به پذیرش هیچ‌گونه اصلاح و هزینه در کوتاه‌مدت نبودند. به‌عبارت دیگر، صاحبان کسب‌وکار در پلاسکو و منتفعان از یک موهبت ذاتی برخوردار بودند که به مثابه منابع طبیعی عمل می‌کرد. این منبع درآمدی طبیعی، برای بهره‌مندان امکان تداوم اشتباهات را فراهم و آنها را از درآمدی هنگفت برخوردار ساخته بود. این بهره‌مندان به هیچ کدام از اخطارهای رسیده از سوی خیرخواهان خارج از سیستم اعتنا نکرده و با نگاه به داخل به‌دنبال تداوم وضع موجود بودند. ویژگی آخر این سیستم اقتصادی، انباشت فشار بیش از حد به ساختاری بود که ظرفیت این فشار را نداشت و برای این وضعیت ساخته نشده بود. تغییر ساختار اولیه و تلاش برای حداکثر بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود در طول زمان، تبدیل واحدهای تجاری به مغازه‌های بسیار کوچک و اسقرار واحدهای تولیدی و ذخیره‌سازی در ساختمانی که با اهداف تجاری بنا شده بود، منجر به افزایش شدید آسیب‌پذیری این ساختار پیچیده، عقب مانده، نامنظم و خارج از کنترل شده بود.

حالا اگر شباهت‌های بین اقتصاد کشور و ساختار پلاسکو را در کنار هم قرار دهیم به مفهومی به نام «اقتصاد پلاسکویی» خواهیم رسید که در صورت عدم اصلاح ساختار به سرنوشت پلاسکو نیز دچار خواهد شد. اقتصاد ایران در دهه ۱۳۴۰ یعنی همان زمان که پلاسکو بنیان نهاده شد، اقتصادی در حال رشد و نسبت به اقتصادهای نفتی منطقه از وضعیت مطلوب‌تری برخوردار بود. رشد اقتصادی مداوم و تورم ناچیز وجوه بی‌بدیل آن زمان اقتصاد ایران بود همان‌طور که پلاسکو ساختمانی کم‌نظیر در تهران. اما به‌تدریج، اقتصاد کشور به سوی بی‌نظمی سوق یافت، همان‌طور که پلاسکو.

برخورداری از منابع طبیعی و به ویژه درآمدهای نفتی موجب شد اقتصاد کشور به‌ویژه سیاستمداران اقتصادی نسبت به هرگونه تغییر و اصلاح جدی در ساختار اقتصادی کشور بی‌میل باشند. در این اقتصاد تا حدودی نامنظم و رانت‌جو، ساختاری شکل گرفته است که به جای اینکه مبتنی بر بهره‌وری، رقابت اقتصادی سالم و توجه به اهمیت تولید و ارزش آن باشد، بر پایه رقابت‌های سیاسی، بهره‌مندی هرچه بیشتر از رانت‌های موجود و تکیه بر سودهای ناشی از واردات و قاچاق کالا استوار شده است؛ به‌طوری‌که بخش بزرگی از اقتصاد کشور مبتنی بر اقتصاد زیرزمینی و قاچاق کالا است. عدم توجه به توصیه‌های اقتصادی کارشناسان و خبرگان اقتصادی داخلی و خارجی از دیگر خصیصه‌های اصلی اقتصادی حال حاضر ایران است. علاوه بر هشدارهای داخلی از سوی نخبگان اقتصادی، بارها شاهد بوده‌ایم که کارشناسان صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی پس از ارزیابی شرایط اقتصادی کشور مبادرت به توصیه‌های کارشناسی فنی در زمینه اصلاح بخش‌های مختلف اقتصاد کرده‌اند که در اغلب موارد مورد توجه قرار نگرفته یا ارزش آنها کم انگاشته شده است. مانند همان تجربه‌ای که در مورد ساختمان پلاسکو دیدیم، تعادل اقتصاد-سیاسی ایران گویی غیرقابل تغییر است؛ همان‌طور که تعادل در نیروهای تصمیم‌گیرنده برای پلاسکو، تعادلی که به هیچ رو اصلاح را نمی‌پذیرفت.

اقتصاد ایران با تکیه بر درآمدهای حاصل از فروش منابع طبیعی و نفت خام و واردات، ساختاری پیچیده یافته و در تعادلی بسیار شکننده و ناکارآمد قرار گرفته است، همچنان که پلاسکو در چنین وضعی بود. اگر آتشی کوچک برافراشته شود به کل اقتصاد آسیب می‌زند. آتشی که می‌تواند از صندوق‌های بازنشستگی، بانک‌ها، بیمه‌ها و... آغاز شود. آیا می‌توان از این تعادل پلاسکووار پیش از هر رویداد ناگواری نجات یافت؟