بخش سوم
دکترین هیلاری - ۳ آذر ۹۴
منبع: فارن پالیسی
تفاوت بین دیدگاههای وی در دو موقعیت نامزد ریاست جمهوری و سکاندار دستگاه دیپلماسی آمریکا در ژوئیه سال ۲۰۰۷ مشخص شد. در آن سال از باراک اوباما و هیلاری کلینتون که خود را برای مرحله مقدماتی انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده آماده میکردند، پرسیده شد که آیا حاضر هستند بدون پیش شرط با رهبران رقبای ایالات متحده مثل کرهشمالی و ایران دیدار کنند که اوباما بلافاصله گفت بله ولی هیلاری کلینتون گفت خیر.
روز بعد او پاسخ اوباما را به سوال مذکور بدون مسوولیت و سادهلوحانه خواند.
منبع: فارن پالیسی
تفاوت بین دیدگاههای وی در دو موقعیت نامزد ریاست جمهوری و سکاندار دستگاه دیپلماسی آمریکا در ژوئیه سال ۲۰۰۷ مشخص شد. در آن سال از باراک اوباما و هیلاری کلینتون که خود را برای مرحله مقدماتی انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده آماده میکردند، پرسیده شد که آیا حاضر هستند بدون پیش شرط با رهبران رقبای ایالات متحده مثل کرهشمالی و ایران دیدار کنند که اوباما بلافاصله گفت بله ولی هیلاری کلینتون گفت خیر.
روز بعد او پاسخ اوباما را به سوال مذکور بدون مسوولیت و سادهلوحانه خواند. همچنانکه در آن سال گزارش دادم، تیم اوباما در حال تغییر جهت در سیاست بود. اوباما یک دموکرات متفاوت بود که خود را از قید و بند پروتکلهای جنگ سرد رها کرده و آماده بود نخستین قدمها را برای شکستن یخ روابط با رقبای آمریکا بردارد. برای هیلاری کلینتون اما موضوع کمی فرق میکرد. برای او هیچ جایی برای حرکت متقابل یا تعامل با رقبای خارجی آمریکا وجود نداشت. او بیشتر به مدیریت رقبا اهمیت میداد و نه فراتر از آن. با این روایتها هنوز تصویر هیلاری کلینتون کامل نشده است. «بروس جنتلسون» یک دانشآموخته سیاسی که از سال 2009 تا 2011 بهعنوان مشاور ارشد وزارت امور خارجه ایالاتمتحده فعالیت میکرد، در مورد هیلاری کلینتون میگوید: او آمیزهای از افکار قرن بیستمی و بیست و یکمی است.
هیلاری کلینتون مترصد این فرصت است تا منافع ملی ایالاتمتحده را از نو تعریف کند. این بازتعریفها نه تنها در حوزه ژئوپولیتیک میگنجد، بلکه سایر حوزههای اقتصادی و نهادهای ایالاتمتحده را هم در بر میگیرد. میتوان گفت مبحث زنان برای او بهعنوان یک دغدغه اصلی در دوره کاریاش مطرح بوده است. او همچنین در دوره کاری خود بین دو واژه «قدرت نرم» و «قدرت سخت» یک راهکار جایگزین پیدا کرده بود و خود به آن لقب «قدرت هوشمند» داده بود. او قدرت هوشمند را شکلی از یک کشورداری توسعه یافته تلقی میکند که با مشارکت بخش خصوصی و دولتی همراه است. ناگفته نماند که قدرت نظامی هم، این اصطلاح خودساختهاش را تکمیل میکند.
یکی از ایدههای اولیه او طراحی دیپلماسی چهارساله و بررسی و نقد آن چهار سال بوده است. به این منظور وزارت امور خارجه باید تیمی تشکیل میداد تا این وظیفه را انجام میدهد. این روش به مقدار زیادی سر و صدا تولید کرد؛ اما دستاورد متوسطی برای او به همراه داشت. بحث حقوق زنان، فناوری اطلاعات و موضوع جنجال برانگیز انرژی در این دایره میگنجد. این ترکیبات کمی غیرمعمول است. کلینتون به ارتباط بین کشورها به شیوهای اعتقاد دارد که پیش از او هنری کیسینجر به آن باور داشت. این موضوع ممکن است کمی گیجکننده و متناقض به نظر برسد، اما مشکلاتی که وی با آن روبهرو است مانند همان سالهای جنگ سرد است. او دو رقیب دارد که با آنها هممرز نیست و یک طبقه جدید از مشکلات برای ایالاتمتحده به وجود آورده است.
پیروزیهای کوچک
زمانی که با مقامات فعلی و سابق ایالاتمتحده در مورد اقدامات کلینتون در دوره زمامداریاش در وزارت امور خارجه صحبت میکردم، آنها تمایل داشتند تا در مورد بازسازی چهره آمریکا پس از ۸ سال دوران ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش صحبت کنند. بر این اساس آنها میگفتند وی به کار گروهی اهمیت فوقالعادهای میداده و تاکید خود را در حیطه دیپلماسی، بر مسائل غیرسنتی ایالاتمتحده متمرکز کرده بود. کمتر شنیدم که وی اقدامات ویژه، در مناطق ویژه داشته باشد. او زمانی وارد دفتر کاری خود شد که عموما سیاستهای خارجی آمریکا نه از دفتر وزارت امور خارجه، بلکه از کاخ سفید تنظیم و ارائه میشد، اما در دوره وی این شیوه پایان یافت و وی انتخابهای مخصوص به خود را داشت.
جانشین او، جان کری توانست در موضوع ایران نمره قبولی دریافت کند اما باید اذعان کرد که وی در مورد سوریه و عراق مردود شده است. کری اما معتقد است که وی کارهای بزرگی انجام داده است و با اغماض میتوان این گفته وی را تایید کرد؛ هر چند که بری از خطا نبوده است. هیلاری کلینتون در دوره کاری خود سعی کرد از شیرجههای بلند پرهیز کند. یکی از دستاوردهای قابل تاملی را که میتوان در دوره هیلاری کلینتون نام برد، «چرخش به آسیا» بوده است. این موضوع برای هیلاری کلینتون موفقیت بزرگ به حساب میآید و آن هم اینکه از یک رویکرد سنتی که همیشه در دیپلماسی خارجی آمریکا وجود داشته یعنی توجه به خاورمیانه، به سمت آسیا چرخش پیدا کرده است.
این موضوع در دوران جان کری هم ادامه پیدا کرده است اما این هیلاری کلینتون بود که این سیاست را باب کرد و آن را جا انداخت، به گونهای که هماینک از آن با عنوان «توازن دوباره» یاد میشود. هیلاری در یک سخنرانی که در اواخر سال ۲۰۱۱ در هاوایی داشت، کلینتون گفت: قرن بیست و یکم قرن «پاسیفیک- آمریکایی» خواهد بود. در این سخنرانی کلینتون قول داد با ساخت پلهای نهادی، پس از جنگ جهانی دوم ارتباط بین آسیا و اروپا را برقرار کند. پس از اینکه طرح خود را تقویت کرد، کلینتون اعلام کرد که یک «چین پر رونق» برای آمریکا هم خوب است. نکته پنهان شده در این طرح این است که آینده از آنِ آسیاست و برای همین لازم بوده است که آمریکا جای خود را از هماینک در این بخش از جهان ذخیره کند.
کلینتون یک تیم بسیار قوی در مورد آسیا جمع و جور کرد که در آن نفراتی همچون «کورت کمبل»، مشاور بخش شرق آسیای وزارت امور خارجه آمریکا، «تیموتی گایتنر»، وزیر خزانهداری ایالاتمتحده، «جیمز استراینبرگ» که بهعنوان مغز متفکر جمع معروف بود و چند تن از معاونان وی دیده میشوند. پس او نخستین سفر خارجی خود را از یک کشور آسیایی آغاز کرد، کاری که تا پیش از آن دین راسک در سال 1961 انجام داده بود. کلینتون این نکته را خاطرنشان کرد که پیشینیان او از کاری اجتناب میکردند که جای آن تا حد زیادی خالی بوده است. این تمرینی برای دیپلماسی ایالاتمتحده محسوب میشد که «جورج شولتز»، وزیر امور خارجه پیشین ایالاتمتحده از آن با عنوان «مراقبت از باغ دیپلماسی» یاد کرده است؛ یعنی بازپروراندن ارتباطات، در زمانی که لازم است.
ارسال نظر