پشت پرده بانیان داعش
هفتهنامه اشپیگل با دسترسی به اسناد محرمانه و فوق سری که در خانه حاجی بکر مرد دوم خلافت خودخوانده اسلامی نگهداری میشد، از بانیان داعش رونمایی کرد. سمیر عبد محمد الخلیفاوی معروف به حاجی بکر سرهنگ سابق در سرویس اطلاعاتی نیروی هوایی صدام سالها بهصورت پنهانی در حال استفاده از داعش بود. اعضای سابق این گروه بارها از او به عنوان چهره برجسته این گروه یاد میکردند. بنیانگذار داعش ناسیونالیست عرب بود، نه اسلامگرا
سرهنگ سمیر؛ ارباب سایهها
محمدحسین باقی، حسین موسوی: کنارهگیر، مودب، چاپلوس، بسیار با دقت، مهار شده، شرور، مرموز، مخرب.
هفتهنامه اشپیگل با دسترسی به اسناد محرمانه و فوق سری که در خانه حاجی بکر مرد دوم خلافت خودخوانده اسلامی نگهداری میشد، از بانیان داعش رونمایی کرد. سمیر عبد محمد الخلیفاوی معروف به حاجی بکر سرهنگ سابق در سرویس اطلاعاتی نیروی هوایی صدام سالها بهصورت پنهانی در حال استفاده از داعش بود. اعضای سابق این گروه بارها از او به عنوان چهره برجسته این گروه یاد میکردند. بنیانگذار داعش ناسیونالیست عرب بود، نه اسلامگرا
سرهنگ سمیر؛ ارباب سایهها
محمدحسین باقی، حسین موسوی: کنارهگیر، مودب، چاپلوس، بسیار با دقت، مهار شده، شرور، مرموز، مخرب. شورشیان شمال سوریه، برخورد با او در ماههای بعد را به یاد دارند و جنبههای کاملا متفاوتی از این مرد را به خاطر میآورند. اما آنها در یک چیز توافق دارند: «ما هرگز نمیدانستیم دقیقا روبهروی چه کسی نشستهایم.» در واقع، حتی مردانی که به او تیراندازی کرده و وی را پس از تبادل آتشی کوتاه در شهر «تلرفعت» در صبح ژانویه ۲۰۱۴ کشتند نیز نمیدانستند که هویت واقعی این مرد بلند قامت که در دهه ۵۰ عمر خود بود، چیست. آنها نمیدانستند که مغز متفکر گروهی را کشتهاند که خود را داعش مینامد. شورشیان محلی جسد را در یک یخچال گذاشتند؛ جایی که آنها قصد داشتند وی را دفن کنند. تنها زمانی که فهمیدند چه فرد مهمی را کشتهاند، جسد را از یخچال خارج کردند.
«سمیر عبد محمد الخلیفاوی» نام واقعی این عراقی بود که گونههای استخوانیاش با ریشی سفید نرم شده بود؛ اما هیچکس او را با این نام نمیشناخت. حتی با نام مستعار «حاجی بکر» هم خیلی شناخته شده نبود. اما این دقیقا بخشی از برنامه بود. سرهنگ سابق در سرویس اطلاعاتی نیروی هوایی صدام سالها بهصورت پنهانی در حال استفاده از داعش بود. اعضای سابق این گروه بارها از او بهعنوان چهره برجسته این گروه یاد میکردند. با این حال، هنوز روشن نیست که نقش او دقیقا چه بود. اما وقتی معمار داعش مُرد، چیزی از خود به یادگار گذاشت که میخواست آن را کاملا محرمانه نگه دارد: نقشهها و اسناد این دولت.
این پوشه مملو است از چارتها، فهرستها و برنامههای سازمانی دست نوشته که نشان میدهد چگونه یک کشور به تدریج به انقیاد در میآید. اشپیگل دسترسی ویژهای به این ۳۱ صفحه پیدا کرده است. این صفحات ترکیبی چند لایه و دستورالعملهایی برای اقدام را نشان میدهد که برخی از آنها قبلا به محک آزمون گذارده شده و برخی دیگر تاکتیکهای جدیدی هستند که برای وضعیتهای هرج و مرج گونه در مناطق تحت کنترل شورشیان سوریه طراحی شده است. به عبارت دیگر، این اسناد منبع بزرگترین ارتش تروریستی در تاریخ معاصر است. تا کنون، بسیاری از اطلاعات به دستآمده از داعش یا از مبارزانی است که فرار کردهاند یا از اطلاعاتی است که از مراکز محلی تصرف شده آنها در بغداد به دست آمده است. اما هیچ یک از این موارد دستیابی سریع آنها به قدرت را - البته پیش از آنکه حملات هوایی در اواخر تابستان ۲۰۱۴ نقطه توقفی بر پیشروی پیروزمندانه آنها شود- توضیح نمیدهد.
برای اولین بار، اسناد «حاجی بکر» امکان رسیدن به این نتیجه را درخصوص اینکه چگونه رهبری داعش سازمان یافته و چگونه مقامهای سابق در دولت دیکتاتور سابق عراق- صدام حسین- در تشکیل این گروه نقش ایفا کردهاند، فراهم میسازد. با این حال، مهمتر از همه این اسناد نشان میدهد که چگونه برای تسخیر شمال سوریه برنامهریزی شد و پیشرویهای بعدی این گروه در عراق در اولین گام را ممکن ساخت. علاوه بر این، ماهها تحقیق از سوی اشپیگل در سوریه و نیز سایر اسناد تازه کشف شده که اختصاصی اشپیگل است، نشان میدهد که دستورالعملهای حاجی بکر به دقت انجام میشد.
اسناد حاجی مدتها در خانهای کوچک در شمال سوریه که نبرد در آن جریان داشت مخفی شده بود. اطلاع از وجود این اسناد برای اولین بار از سوی یک شاهد عینی اعلام شد که آنها را اندکی پس از مرگ حاجی در این خانه دیده بود. در آوریل ۲۰۱۴، یک صفحه از این فایل بهصورت قاچاقی به ترکیه منتقل شد؛ جایی که اشپیگل توانست برای اولین بار صحت این اسناد را بررسی کند. مردی که نوشتههای حاجی را از زیر تلی از جعبهها و پتوها جمع کرده بود، میگوید: «بزرگترین نگرانی ما این بود که این طرح ممکن است در دست دیگران قرار بگیرد و هرگز فاش نشود.» این مرد، از ترس جوخههای مرگ داعش، میخواهد ناشناس باقی بماند.
طرح جامع
داستان این مجموعه اسناد زمانی آغاز میشود که هنوز تعداد معدودی نام «دولت اسلامی» را شنیده بودند. وقتی «حاجی بکر» بهعنوان یک تبعه عراقی و بهعنوان بخشی از یک حزب کوچک در اواخر سال ۲۰۱۲ به سوریه سفر کرد، ظاهرا یک برنامه پوچ و بی فایده داشت: داعش تا جایی که ممکن است سرزمینهای زیادی را در سوریه خواهد گرفت. از این رو، با قرار دادن سوریه بهعنوان سکوی پرش، میتوان به عراق حمله کرد. حاجی در یک خانه ناشناس در «تل رفعت»، شمال حلب، اسکان یافت. این شهر انتخاب خوبی بود. در دهه ۸۰، بسیاری از ساکنان آن برای کار به کشورهای حوزه خلیجفارس، بهویژه عربستان سعودی رفته بودند و وقت خداحافظی برخی از آنها با اعتقادات و ارتباطات رادیکال به کشور خود بازمیگشتند. در سال ۲۰۱۳، تل رفعت به سنگر و پایگاه داعش در استان حلب تبدیل شد که صدها تروریست در آن استقرار یافته بودند.
آنجا بود که «ارباب سایهها»- عنوانی که برخی به او داده بودند- از سایه برون آمد و شروع به ترسیم ساختار «دولت اسلامی» کرد. وی لیستی فراهم کرد که در آن رسوخ تدریجی در روستاها و اینکه چه کسی بر چه کسی و چگونه نظارت کند،تعیین کرد. با استفاده از یک قلم، زنجیره فرمانده در دستگاه امنیتی را بر روی کاغذ آورد. آنچه حاجی صفحه به صفحه بر روی کاغذ میآورد و مسوولیتهای هر فرد را به دقت مشخص کرده بود چیزی نبود جز برنامهریزی برای تسخیر. این صفحات، مانیفست ایمان نبود، بلکه یک طرح فنی دقیق برای یک «دولت اطلاعاتی اسلامی» بود؛ خلافتی که از سوی سازمانی مدیریت میشود که شبیه بود به سازمان اطلاعات داخلی بدنام «استاسی» در آلمان شرقی.
این طرح با دقت شگفت آوری در ماههای بعد اجرا شد. طرح همیشه با جزئیاتی یکسان شروع میشد: این گروه پیروان را به بهانه بازگشایی دفتر «دعوت» به خدمت میگرفت. از کسانی که به سخنرانیها گوش فرا میدادند و در دورههای مربوط به زندگی اسلامی مشارکت میکردند، یک یا دو نفر گلچین میشدند و به آنها آموزش داده میشد که در روستای خود جاسوسی کنند و طیف گستردهای از اطلاعات را به دست آورند. به این منظور، حاجی بکر لیست زیر را تهیه کرد:
* فهرست کردن خانوادههای قدرتمند
* افراد قدرتمند در این خانوادهها را نام ببرید
* منبع درآمدشان را مشخص کنید
* نام و اندازه یگانهای (شورشی) در روستا را نام ببرید
* نام رهبرانی که این یگانها را کنترل میکنند و نیز جهتگیریهای سیاسی شان را مشخص کنید
* فعالیتهای غیرقانونیشان را (با توجه به قانون شریعت) که میتواند در صورت لزوم برای باجخواهی از آنها استفاده شود، نام ببرید
به جاسوسها گفته میشد که تمام جزئیات را بنویسند: اینکه آیا فلانی در کارهای خلاف یا غیر آن فعالیت داشته یا در فعالیتهای مخفی شرکت داشته یا خیر تا بتوان زمینه باجخواهی از او را فراهم کرد. حاجی میگفت: «ما باهوشترین آنها را بهعنوان شیوخ شریعت تعیین میکنیم. ما آنها را برای مدتی آموزش میدهیم و اعزامشان میکنیم.» حاجی در پایان میگفت چندین نفر از «برادران» در هر شهر انتخاب میشوند تا با دختران خانوادههای اثرگذار ازدواج کنند تا از «رسوخ به درون این خانوادهها بدون اینکه خودشان بویی ببرند اطمینان یابند.»
این جاسوسها باید در مورد شهر هدف تا حد امکان اطلاعات زیادی جمعآوری میکردند: چه کسی در آن شهر زندگی میکند، چه کسی مسوول است، کدام خانوادهها مذهبی هستند، به کدام نحله دینی تعلق دارند، چه تعداد مسجد در آن شهر هست، امام آن مسجد کیست، چند زن و فرزند دارد و چند ساله هستند. جزئیات دیگر شامل این موارد بود که: مواعظ آن امام در مورد چیست و چگونه است، آیا نسبت به صوفیگری باز اندیش است یا خیر، آیا او در کنار اپوزیسیون است یا در کنار رژیم و موضع او در قبال جهاد چیست. بکر همچنین پاسخ به این سوالات را میخواست: آیا امام مسجد حقوقی میگیرد؟ اگر میگیرد چه کسی این پول را به او میپردازد؟ چه کسی او را انتخاب میکند؟ و در نهایت، چه تعداد در روستا قهرمانان دموکراسی هستند؟
در کوتاهمدت، این اطلاعات میتوانست برای تقسیم و شکاف در جامعه و تحت انقیاد درآوردن بومیان محلی مورد استفاده قرار گیرد. خبرچینان شامل جاسوسان اطلاعاتی سابق و نیز مخالفان رژیم میشدند که با یکی از گروههای شورشی سر ناسازگاری داشتند. برخی مردان و جوانانی بودند که جویای کار بوده و به پول نیاز داشتند. بسیاری از مردانی که در لیست خبرچینان بکر بودند، مانند ساکنان تل رفعت، در دهه بیست عمر خود بودند و برخی دیگر هم ۱۶، ۱۷ سال سن داشتند.
برای هر شورای ولایتی، حاجی بکر یک امیر یا فرمانده گماشته بود که مسوول قتل، آدمربایی، تک تیر اندازها، ارتباطات و رمزگذاری، و نیز امیری بود که ناظر بر دیگر امیران بود «در غیر این صورت، آنها کارشان را به خوبی انجام نمیدادند.» هسته این دولتی که ادعای اسلامی بودن میکرد همانا یک ساختار سلولی و تکاوری بود که برای گستراندن ترس طراحی شده است. از همان ابتدا، طرح این بود که سرویسهای اطلاعاتی حتی در سطح ایالتی/ استانی بهصورت موازی عمل کنند. یک بخش اطلاعات عمومی به «امیر امنیتی» منطقه گزارش میداد که مسوول معاونان امیران برای فلان منطقه خاص بود. رئیس سلولهای جاسوسی مخفی و «سرویس اطلاعاتی و مدیر اطلاعات» برای منطقه به هر یک از معاونان امیران گزارش میداد. سلولهای جاسوسی در سطح محلی به معاون امیرِ آن منطقه گزارش میدهند. هدف این بود که هر کس بر دیگری نظارت کند.
آنهایی که مسوول آموزش «قضات شرع در جمعآوری اطلاعات» بودند نیز به امیر منطقه گزارش میدادند در حالی که بخش جداگانهای از «ماموران امنیتی» به امیر منطقهای اختصاص داده میشدند.
آغاز فعالیت در عراق
به نظر میرسید جورج اورول بهعنوان الگویی برای این نظارت پارانویید گونه پنداشته میشود. اما الگوی حاجی بسیار ساده بود. بکر فقط آنچه را از گذشته آموخته بود، اصلاح میکرد: دستگاههای امنیتی همه جا حاضرِ صدام حسین که در آن هیچکس، حتی هیچ ژنرالی در سرویس اطلاعاتی، نمیتوانست مطمئن باشد که مورد جاسوسی قرار نمیگیرد. در سال ۲۰۱۰، حاجی بکر و یک گروه کوچک از افسران سابق اطلاعاتی عراق «ابوبکر البغدادی» را علم کرده و او را به امیر و خلیفه و رهبر «دولت اسلامی» تبدیل کردند. «هشام الهشامی»، روزنامه نگار عراقی میگوید: «بکر ملیگرا بود، نه اسلامگرا.» او میگوید سرهنگ سمیر «بسیار باهوش، محکم و یک تدارکاتچی بسیار عالی بود.» اما وقتی «پل برمر»، اولین حاکم نظامی عراق پس از صدام، در مه۲۰۰۳ فرمان انحلال ارتش را صادر کرد،«سمیر» بیکار و سرخورده شد.
هزاران نفر از افسران با یک چرخش قلم به خوبی آموزش دیدند. آمریکاییها با اقدامات پل برمر هوشمندترین دشمن خود را تشکیل دادند. فعالیتهای «بکر» زیرزمینی شد و در استان الانبار با ابومصعب زرقاوی دیدار کرد. زرقاوی، در سال ۲۰۰۳ به دلیل حمله علیه سازمان ملل، نیروهای آمریکایی و شیعیان بهعنوان مغز متفکر حملات شناخته شده و به بدنامی شهره آفاق شد. راز موفقیت داعش در ترکیب اضداد نهفته است: اعتقادات متعصبانه یک گروه (حزب بعث) و محاسبات استراتژیک گروه دیگر (داعش). بکر به تدریج به یکی از رهبران نظامی در عراق تبدیل شد و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ در اردوگاه بوکا و ابوغریب که متعلق به آمریکا بود، زندانی شد. او توانست از موج دستگیریها و قتل عامهای واحدهای ویژه آمریکا و عراق جان سالم به در ببرد. در سال ۲۰۱۰، ایده تلاش برای شکست نیروهای دولت بیهوده به نظر میرسید. اما یک سازمان قدرتمند زیرزمینی از طریق عملیاتهای تروریستی شکل گرفت. هنگامی که قیام علیه اسد آغاز شد آنها فرصت را غنیمت شمردند. تلاش برای توضیح و ظهور سریع داعش در قدرت بسیار متفاوت است و به فردی که این توضیح را ارائه میدهد بستگی دارد. کارشناسان تروریسم داعش را زیرشاخه القاعده میپندارند و ظهور این گروه را به فقدان قابلیتهای سازمانی نسبت میدهند. جرم شناسان هم داعش را همچون یک شرکت شبه مافیایی میبینند که نهایت بهره را میبرد. پژوهشگران علوم انسانی هم به اظهارات آخرالزمانی رسانههای داعش، تجلیل مرگ و این باور که دولت اسلامی یک ماموریت مقدس دارد، اشاره میکنند.
گسترش و رشد گروه دولت اسلامی بهطور مبهمی آغاز شده بود، یکسال بعد، مردم سوریه مجبور بودند بیندیشند که چگونه شد این همه تروریست در بین آنها ظاهر شدند. در بهار سال ۲۰۱۳، دفاتر دعوت در بسیاری از شهرهای شمالی سوریه افتتاح شده بودند، دفاتر تبلیغی به نظر میرسیدند که قصد دارند اعانههای اسلامی را برای کمک به سراسر دنیا ارسال کنند. زمانی که دفتر دعوت در شهر رقه آغاز به کار کرد، آنها قول دادند که همدیگر را «برادر» خطاب کنند و هرگز کلمهای در مورد دولت اسلامی به زبان نیاوردند. این جملات را یک دکتر پیش از اینکه شهر را ترک کند گزارش داد. در بهار سال ۲۰۱۳، یک دفتر دعوت نیز در شهر «منبیج» گشوده شده بود، شهری لیبرال در استان حلب. یکی از فعالان حقوق بشری گفت: در این شهر هرکس اجازه دارد به آرزوی خود جامه عمل بپوشاند. ما هرگز فکر نمیکردیم کسی غیر از حکومت بتواند ما را تهدید کند. زمانی که جنگ بالا گرفت تازه ما با کلمه داعش آشنا شدیم. داعش کلمهای است که اعراب بهجای دولت اسلامی به کار میبرند. زمانی که ما متوجه داعش شدیم، تازه فهمیدیم، آنها چندین آپارتمان در شهر اجاره و تعدادی از مردان و اسلحههای خود را نیز در این آپارتمانها مخفی کردهاند.
موقعیتهای مشابهی نیز در شهرهای الباب، الأتارب و إعزاز بهوجود آمده بود. دفاتر دعوت همچنین در شهرهای سرمادا، عتمه، تکریم، الدانه و سلقین در استان مجاور، یعنی ادلب بهوجود آمده بود. به محض اینکه کار شناسایی دانشآموزان و دانشجویانی که میتوانند نقش جاسوس را ایفا کنند، تمام شد، دولت اسلامی حضور خودش را گسترش داد. در شهر الدانه، ساختمانهای بیشتری اجاره داده شده بود و بر فراز ساختمانها نیز پرچمهای سیاهی برافراشته شده و خیابانها مسدود شده بود. در شهرهایی که اعضای داعش لانه کرده بودند گاهی مقاومت بالایی صورت میگرفت و گاهی به دلیل اینکه قادر نبودند به اندازه کافی امنیت حامیان خود را فراهم کنند، دولت اسلامی ترجیح میداد که بهطور موقت شهر را رها کند. در آغاز، شیوه کار این بود که به شکل علنی، دولت اسلامی خطر مقاومت بیش از حد، آدمربایی، آدمکشی و گروگان گرفتن افراد را به جان نخرد. حتی این گروه مدعی بود که از این کارهای شریر به دور است و از این کارها اجتناب میکند.
در روزهای نخستین، افراطیون سعی داشتند خود را مخفی و ناشناس نگه دارند. بکر و گارد پیشرو، مانع حضور افراطیون عراقی در سوریه شده بودند. این کار منطقی هم به نظر میرسید. در حقیقت آنها آشکارا قصد داشتند تا مانع حضور افراطیون عراقی شوند که قصد حضور در سوریه را داشتند. آنها همچنین در یکی از اقدامات موثر خود قصد نداشتند که در سوریه زیاد سربازگیری کنند. در مقابل، رهبران دولت اسلامی پیچیدهترین راهحل را برگزیدند: آنها تصمیم گرفتند که دانشآموزان و دانشجویان عربستانی، کارگران تونسی و برخی ترک تحصیلکنندگان اروپایی را بدون صبغه نظامیگری گرد هم جمع کنند و آنها را در کنار کارکشتههای میادین جنگی از چچن و ازبک قرار دهند. قرار بر این بود این افراد در سوریه باشند اما فرماندهی از عراق صورت بگیرد. پیش از این ماجرا، در اواخر سال ۲۰۱۲، کمپهای نظامی در چندین شهر برقرار شده بود. در ابتدا هیچکس نمیدانست این کمپها متعلق به کدام گروه است. کمپها به شدت سازماندهی شده بودند و افراد بیشماری نیز از کشورهای مختلف به این کمپها میآمدند. این افراد حق مصاحبه با هیچ خبرنگار یا جریدهای را نداشتند. تعداد اندکی از آنها اهل عراق بودند. افراد تازهای که به گروه میپیوستند دو ماه آموزش نظامی میدیدند و براساس آموزشهای نظامی بدون قید و شرط باید از ستاد فرماندهی مرکزی اطاعت میکردند. وضعیت مبهم بود اما دارای مزیتی هم بود: اگرچه لزوما در ابتدا کمی همه چیز بههم ریخته به نظر میرسید، اما همه سربازان بهطور مطلق وفادار بودند. خارجیها میدانستند که به غیر از رفقایشان آن بیرون کسی منتظر آنها نیست و دلیل هم نداشت که آنها شفقت و مهربانی از خود نشان دهند. این افراد زود تقسیم و به شهرهای مختلفی اعزام میشدند. این دقیقا در تقابل با دیدگاه تروریستهای سوری بود که عمدتا سعی داشتند در شهر خود بجنگند یا اینکه مجبور بودند پی خانواده خود باشند و از آنها مراقبت به عمل آورند.
در پاییز سال ۲۰۱۳، دولت اسلامی گفت که تنها در استان ادلب، ۲ هزار و ۶۵۰ خارجی برای آنها سلاح به دست گرفتهاند. تونسیها یکسوم سربازان خارجی این گروه را تشکیل میدادند. پس از آن سربازانی از عربستان سعودی، ترکیه، مصر و در مقیاس اندکی چچنی، اروپایی و اندونزیایی حضور داشتند. حضور این سربازان نشانگر این بود که تعداد آنها از تروریستهای سوری در حال پیشی گرفتن است. البته دولت اسلامی از یک حقه کهنه اما کارساز نیز استفاده میکرد: آنها سربازان خود را مجبور میکردند که از ماسکهای سیاه استفاده کنند. این کار دو حسن داشت: یکی اینکه این سربازان ترسناکتر جلوه خواهند کرد، دیگری اینکه با توجه به ناشناخته ماندن آنها حدس و گمان در مورد تعداد سربازان این گروه سختتر میشود. آنها از حقههای زیادی برای این منظور استفاده میکنند. زمانی که آنها ۲۰۰ نفر باشند در ۵ جهت میایستند. کار برای تخمین زدن تعداد نفرات این گروه در عکسها سختتر میشود. هزار نفرند؟ ۵۰۰ نفرند یا کمتر از ۲۰۰ نفر میشوند؟
تصرف رقه
رقه شهری آرام و خواب آلود در حاشیه رود فرات است که پس از چندی به نخستین فتح دولت اسلامی تبدیل شد. این شهر نخستین شهری بود که بهطور کامل به تسخیر این گروه درآمد. عملیات با دقت، موشکافی فراوان و البته تدریجی شروع اما با خشونت و خونریزی فراوانی پیگیری شد. در نهایت، تعداد داعشیها بر مخالفان چربید و شهر بدون جنگ اضافی به دست آنها افتاد.
دکتری که از ترس داعش از این شهر فرار کرده و به ترکیه رفته است، میگوید: «ما زیاد سیاسی نبودیم.» او حتی میگوید: «آنها زیاد مذهبی و اهل نماز خواندن نبودند.» زمانی که رقه در ماه مارس سال ۲۰۱۳، به دست شورشیان افتاد، شورایی برای این شهر انتخاب شد. وکلا، دکترها و روزنامهنگاران خیلی زود دست به سازماندهی خود زدند. گروه زنان تاسیس شد. انجمن جوانان طرفدار آزادی و نهضت تازهای شکل گرفت. در ابتدا هر چیزی در شهر رقه امکانپذیر مینمود. اما این فقط در ابتدای کار بود. کسانی که از این شهر فرار میکردند میگفتند شهر در آستانه سقوط قرار دارد.
براساس طرح حاجی بکر، فاز نخست اجرا شده بود. فاز نخست این بود که افرادی را شناسایی کنند تا موافقان و مخالفان از یکدیگر تمیز داده شوند. نخستین کسی که بهعنوان رئیس شورای شهر انتخاب شده بود، توسط افرادی که ماسک به چهره داشتند، ربوده شد. دو روز بعد کسی که پرچمی برای انقلاب روی دیوارهای شهر نقاشی کرده بود، ناپدید شد. یکی از دوستانش میگوید: ما میتوانستیم حدس بزنیم این آدمرباییها کار چه کسانی بوده اما جرات اقدام به هیچ کاری نداشتیم. این رویه در ماه ژوئیه ادامه داشت و هر روز بر تعداد افرادی که ابتدا ناپدید میشدند و سپس اجساد آنها در گوشهای از شهر پیدا میشد، افزوده شد.
در ماه اوت، رهبر نظامی دولت اسلامی چندین خودرو انتحاری را به شهر فرستاد و یک سری بمبگذاری را به اجرا در آورد. در همین ماه این گروه هزاران مخالف را کشتند و باقی نیز از این شهر گریختند. در اکتبر سال ۲۰۱۳، دولت اسلامی همه رهبران شهری، روحانیون و وکلا را فراخواند تا جلسهای با آنها برگزار کند. در ابتدا برخی فکر میکردند که این جلسه ممکن است جلسه آشتیکنان و مصالحه باشد. در جلسهای که ۳۰۰ نفر در آن حضور داشتند تنها دو نفر در مورد آدمرباییها و قتلهایی که توسط این گروه صورت گرفته بود، صحبت کردند. یکی از آنها «محمد حبیبنا» بود که یک روزنامهنگار و فعال حقوق بشری بود. جسد او پنج روز بعد دست و پا بسته در حالی که اعدام شده بود، در شهر پیدا شد. گلولهای به سر او شلیک شده بود. دوستان او نیز از طریق یک ایمیل ناشناس، عکسهای جسد او را دریافت کرده بودند. در شرح عکس هم آمده بود: آیا برای دوستت هماینک ناراحتی؟ پس از این ماجرا نزدیک به ۲۰ تن از رهبران مخالف به سوی ترکیه مهاجرت کردند. قدرت آنها در رقه به پایان رسیده بود.
مرگ حاجی بکر
تا پایان سال ۲۰۱۳، همه چیز براساس طرحهای دولت اسلامی پیش میرفت، یا حداقل براساس طرحهای حاجی بکر. خلفای آنها روستا به روستا در شهرها مستقر شده بودند، بدون اینکه مقاومت مشخصی از سوی شورشیهای سوری صورت بگیرد. در واقع، به نظر میرسد که شورشیان با این روش زمینگیر شدهاند. اما زمانی که سرسپردگان داعش خوی وحشی خود را نشان دادند و رهبر شورشیها و دکتر را به قتل رساندند، یک اتفاق عجیب افتاد. در سراسر کشور، اعضای جبهه النصره و شورشیان سکولار در کنار هم قرار گرفتند و به جنگ با داعش رفتند. این در حالی بود که با تاکتیک موثری که مقدمات آن را از پیش چیده بودند، زمانی که آنها در مقابل سایر نیروهای مخالف کم میآوردند، با جابهجایی نیروها میتوانستند با برتری عددی شکستی برای رقبایشان رقم بزنند. حاجی بکر هم در زمانی که داعش دست برتر را داشت در شهر تل رفعت، باقیمانده بود. اما زمانی که سایر شورشیها به این شهر حمله کردند. شهر به دو قسمت تقسیم شده بود. یک قسمت در دست داعش مانده بود و قسمت دیگر در دست نیروهای مخالف. حاجی بکر هم در قسمت اشتباهی گیر افتاده بود.
او سعی داشت که ناشناس بماند. اما یکی از همسایهها به رهبران گروه مخالف جای وی را لو میدهد و میگوید که یکی از رهبران داعش همسایه او است. زمانی که برای دستگیری وی رجوع میکنند، برعکس آنچه به نظر میرسید- سن و سال وی مانع حرکت وی خواهد شد- با لگد در را میبندد و به زیر پلهها میرود. او در آنجا تهدید میکند که به کمربند انفجاری مجهز است و ناگهان با یک اسلحه کلاشنیکف بیرون میآید اما در زد و خورد با گروه مهاجم کشته میشود. زن وی هم با گروه داعش که چند تبعه ترکیه را به گروگان گرفته بودند، معاوضه میشود و برای چندین ماه نیز این کاغذها در اتاق وی خاک میخوردهاند.
ارسال نظر