تصاعد بحران امنیتی عراق و برخورد تاکتیکی آمریکا با داعش

ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران نیروی هوایی آمریکا براساس دستور رئیس‌جمهور اوباما در ۸ آگوست ۲۰۱۴ مواضع نظامی «دولت خلافت اسلامی» در شمال عراق را بمباران کرد. انجام چنین اقدامی براساس درخواست مقامات اقلیم کردی و دولت عراق انجام گرفته است. برخی از تحلیلگران مسائل عراق این موضوع را مطرح می‌کنند که آیا امکان انجام اقدامات نظامی نیروهای پیاده آمریکا در عراق وجود دارد؟ پاسخ به این سوال براساس تجربه راهبردی آمریکا در عراق و در سال‌های ۲۰۰۷-۲۰۰۳ امکان‌پذیر است. در این دوران، نیروهای آمریکایی در استان‌های الانبار، دیاله، صلاح‌الدین و فلوجه با مشکلات امنیتی روبه‌رو بودند. مشکلاتی که زمینه کشته شدن ۴۰۰۰ آمریکایی را طی ۵ سال اول حضور نیروهای آمریکا در عراق امکان‌پذیر ساخت. محور اصلی کنش گروه‌های چالشگر دربرابر حضور نظامی آمریکا در عراق را باید ترکیبی از بعثیسم و تکفیریسم دانست. مجموعه‌هایی که کارکرد هویتی، سیاسی و سازمانی خود را در سال‌های بعد از اشغال عراق توسط نیروی نظامی آمریکا از دست داده‌اند. از سال ۲۰۰۹ به‌بعد که نیروهای نظامی آمریکا از عراق خارج شدند، همواره این ذهنیت وجود داشت که نیروهای چالشگر در برابر دولت آمریکا چه مواضعی را در برخورد با دولت نوری‌المالکی اتخاذ خواهند کرد؟ واقعیت آن است که مالکی از اراده لازم برای کنترل گروه‌های چالشگر برخوردار بوده، اما به‌لحاظ ساختاری، تاکتیکی و چگونگی کاربرد نیرو نتوانست زمینه‌های مهار و بی‌اثرسازی گروه‌های سلفی و بعثی را به‌وجود آورد. نقطه عطف چنین فرآیندی را باید رویارویی طارق‌الهاشمی با نوری‌المالکی در عراق دانست. از سال ۲۰۱۱ به‌بعد، بخشی از گروه‌های سلفی عراق برای حمایت از جبهه‌النصره و ارتش آزادی‌بخش سوریه به مناطقی اعزام شدند که خط مقدم رویارویی عملیاتی و تاکتیکی با دولت سوریه بود. چنین نیروهایی به‌گونه‌ای تدریجی موقعیت خود را ارتقا داده و به این ترتیب زمینه برای افزایش قابلیت آنان در جهت سازماندهی یگان‌های عملیاتی علیه دولت عراق به‌وجود آمد. گروه‌ موسوم به «دولت اسلامی عراق و شام» هویت خود را براساس عملیات نظامی و اشغال مناطقی ازجمله موصل منعکس ساخت. انجام چنین اقدامی نشان داد که ارتش عراق برای مقابله با گروه‌های نوظهور از قابلیت محدودی برخوردار بوده و در برابر اقدامات داعش در وضعیت انفعال، تردید و غافلگیری قرار گرفت. درک سیاست آمریکا در مقابله با داعش تابعی از قالب‌های هویتی، تاکتیک عملیاتی و نتایج ناشی از اقدامات نظامی داعش در عراق محسوب می‌شود. واقعیت آن است که عدم کنترل تحرک عملیاتی داعش که جدیدا به‌نام «دولت خلافت اسلامی» نام‌گذاری شده، زمینه مشروعیت‌یابی ایران در ایفای نقش امنیت منطقه‌ای را ارتقا می‌دهد.

۱. نشانه‌های هستی‌شناسانه داعش و دولت خلافت اسلامی

درک واقعیت‌های امنیتی عراق بدون توجه به شاخص‌های هویتی داعش امکان‌پذیر نیست. واقعیت‌های کنش راهبردی آمریکا در خاورمیانه نشان می‌دهد که چنین نیروها و سازمان‌هایی نمی‌توانند به‌عنوان پشتوانه سیاسی و ائتلاف منطقه‌ای آمریکا محسوب شوند. علت آن را باید در گسترش تضادهای غیرقابل‌کنترل دانست. تضادهایی که تمامی هزینه‌های انسانی و مالی آمریکا در عراق و منطقه را بی‌اثر می‌سازد. اولین بار واژه و مفهوم داعش در شرایطی مطرح شد که نشانه‌هایی از تسری بحران سوریه به عراق موردتوجه روزنامه‌نگاران و تحلیلگران موضوعات راهبردی قرار گرفت.

اگرچه در شرایط موجود، گروه تشکیل‌دهنده داعش ترجیح می‌دهند تا از مفاهیم تاریخی همانند خلافت استفاده کرده و عبارت «دولت خلافت اسلامی» را مورد استفاده قرار می‌دهند، اما درک این مجموعه بدون تبارشناسی داعش امکان‌پذیر نیست. در این فرآیند، الگوی کنش و نگرش هرگروه سیاسی نسبت به سوژه‌های امنیتی مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. مجموعه‌هایی که نام داعش به معنای «دولت اسلامی عراق و شامات» را مورد استفاده قرار می‌دهند، اگرچه از سیاست منطقه‌ای آمریکا و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ انتقاد به عمل می‌آورند، اما آنان در زمره افراد و گروه‌هایی هستند که محور اصلی تعارض خود را با ایران و شیعیان قرار داده‌اند. شیعیانی که به‌عنوان پایگاه اجتماعی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایفای نقش کنند، در تفکر داعش به‌عنوان محارب با خدا و رسول خدا تلقی می‌شوند.

بخش قابل‌توجهی از نیروهای داعش را باید در زمره بقایای حزب بعث عراق دانست. حزب بعث عراق دارای ساختار اطلاعاتی بود. در عراق گروه‌های اطلاعاتی و امنیتی کنترل ارتش را عهده‌دار بودند. در حالی که حزب بعث سوریه توسط نظامیان سازماندهی شده و کنترل مجموعه‌های امنیتی توسط گروه‌های نظامی انجام گرفته است. چنین تفاوت‌هایی زمینه ایجاد تضادهای سیاسی بین حزب بعث سوریه و عراق را به وجود آورد. اختلافات راهبردی صدام‌حسین و حافظ اسد هم‌اکنون در تضادهای داعش با نیروهای تحت حاکمیت بشار اسد مشاهده می‌شود. درک واقعیت‌های سیاسی عراق در شرایطی امکان‌پذیر است که این موضوع مورد پردازش قرار گیرد که داعش دارای چه بافتی بوده و از چه انگاره‌هایی در کنش سیاسی و راهبردی بهره می‌گیرد. واقعیت آن است که داعش ترکیبی از نیروهای سازمان‌یافته مذهبی و بقایای نیروهای سازمانی حزب بعث است. به عبارت دیگر، داعش را باید ترکیبی از نیروهای تکفیری و تکریتی در عراق دانست. هر یک از مفاهیم یادشده دارای بار معنایی خاصی در ادبیات سیاسی عراق بوده و روندهای مشخصی از کنش سیاسی را نیز منعکس می‌سازد. دولت آمریکا در حدود ۴۵۰ میلیارد دلار برای انجام عملیات نظامی علیه گروه‌های تکریتی عراق در سال‌های ۲۰۰۹-۲۰۰۳ هزینه کرده است.ظهور مجدد گروه‌های تکریتی و پیوند آنها با طیف دیگری از گروه‌های اجتماعی عراق که تحت‌تاثیر آموزه‌های مذهبی عربستان قرار دارند و به‌عنوان تکفیری تلقی می‌شوند، نشان می‌دهد که بخش قابل‌توجهی از هزینه‌های نظامی بیش از آنکه نتایج و پیامدهای امنیتی در عراق داشته باشد، بحران سیاسی، مذهبی و امنیتی منطقه را تشدید و پیچیده‌تر کرده است.

۲. رویکرد آمریکا در برخورد با گروه‌های تکفیری خاورمیانه

مقابله آمریکا با گروه‌های تکفیری افغانستان همانند طالبان و القاعده به موازات رویارویی آنان با مجموعه‌های بعثی و تکریتی در عراق ۲۰۰۳ انجام پذیرفت. گروه‌هایی که سوژه امنیتی آمریکا در عراق و افغانستان بودند، به گونه‌ای تدریجی خود را براساس حمایت‌های نظامی، ایدئولوژیک و امنیتی عربستان بازسازی کردند.

روند رشد گروه‌های تکفیری در عراق با واقعیت‌های ساختاری نظام بین‌الملل پیوند دارد. چنین نیرویی در دهه ۱۹۸۰ و در قالب جنگ سرد آمریکا علیه اتحاد شوروی به کار گرفته شد. نشانه‌های جنگ کم‌شدت آمریکا را می‌توان در نیکاراگوئه، افغانستان و آنگولا مشاهده کرد. جنگ کم‌شدت دارای زمینه‌های هویتی و هنجاری بوده، اما پیامدهای ساختاری را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد.

چنین فرآیندی در سال‌های بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در قالب «انقلاب‌های رنگی» ادامه پیدا کرده است. انقلاب‌های رنگی را باید شکلی از فرآیندی دانست که مبتنی بر جدال هنجاری در سیاست جهانی است. در شرایط موجود، این انگاره مطرح می‌شود که داعش می‌تواند به عنوان ابزار راهبردی آمریکا در برخورد با سیاست منطقه‌ای ایران در سوریه و عراق و در قالب نمادی از جنگ نیابتی کم‌شدت مورد استفاده قرار گیرد. هرگاه سوء‌ظن در روابط و الگوی کنش بازیگران سیاسی ایجاد شود، امکان مداخله‌گرایی راهبردی برای انجام اقدامات مداخله‌گرایانه از توجیه بیشتری برخوردار می‌شود. تجربه کنش سیاسی و راهبردی آمریکا در حوزه‌های مختلف جغرافیایی نشان می‌دهد که سوءظن زیربنای تهدیدات ادراکی و راهبردی ایالات متحده را امکان‌پذیر می‌سازد. برای اینکه سوءظن به کنش راهبردی منجر شود، نیازمند آن است که برخی الگوهای تعارض ماهیت نمادین پیدا کنند. به‌طور کلی، نمادها را باید به‌عنوان زیربنای مداخله‌گرایی نرم‌افزاری دانست. حمایت ایالات‌متحده از کشورهایی که مبادرت به سازماندهی گروه‌های تکفیری در خاورمیانه کرده‌اند را باید بخشی از واقعیت سیاست جهانی ایالات‌متحده در محیط منطقه‌ای دانست. وقتی که آمریکا در سال ۲۰۰۳ زمینه حمله نظامی به عراق را به‌وجود آورد، بخشی از ضرورت راهبردی آمریکا بود. در این دوران، روندهای سیاست‌گذاری امنیتی در آمریکا به‌گونه‌ای سازماندهی شد که عدم اقدام سریع علیه عراق، زمینه‌های اجتماعی و راهبردی برای انجام اقدامات ابتکاری از سوی عراق را به وجود می‌آورد. گروه‌های محافظه‌کار در سیاست خارجی و راهبردی آمریکا، اقدامات نظامی علیه عراق را بر اساس ضرورت اجتناب از غافلگیری راهبردی به انجام رساندند.

نظامیان آمریکا دارای تجربه تاریخی تلخی از گروه‌های تکفیری و تکریتی در عراق هستند. هنوز طالبان در افغانستان چالش اصلی برای نیروهای نظامی کشورهای اشغالگر محسوب می‌شوند. بررسی روندهای تاریخی گذشته آمریکا در عراق بیانگر آن است که بسیاری از اقدامات امنیتی علیه نظامیان آمریکا در سال‌های ۲۰۰۸-۲۰۰۳ توسط گروه‌هایی انجام گرفت که دارای رویکرد هویتی بوده و تلاش داشتند تا از این طریق به اقدامات پرمخاطره علیه آمریکا مبادرت کنند.

عربستان نه‌تنها مخالفت خود را با اشغال نظامی آمریکا بیان داشت، بلکه از تمامی ابزارهای ممکن برای کم‌اثرسازی الگوی راهبردی آمریکا در منطقه بهره گرفته است. بخش قابل‌توجهی از منابع اقتصادی و نظامی گروه‌های تکفیری از سوی عربستان تامین شده است.

گسترش تضادهای هنجاری در خاورمیانه با این هدف شکل می‌گیرد که مداخله‌گرایی ایالات متحده به‌عنوان بخشی از ضرورت آزادی، دموکراسی و آزادسازی منعکس شود. نشانه‌های هنجاری متنوعی وجود دارد که سیاست خارجی و الگوهای راهبردی آمریکا در کشورهای مختلف جهان را توجیه می‌کند. هرگونه کنش راهبردی آمریکا بدون توجه به سازوکارهای هنجاری و ایستاری حاصل نمی‌‌شود. به همین دلیل است که در حقوق بین‌الملل ایستارهایی همانند «مداخله انسان دوستانه» به‌عنوان نماد فرهنگی و هنجاری ایالات متحده علیه کشورهایی همانند عراق، سودان، یمن و لیبی مورد استفاده قرار گرفته است.

نتیجه‌گیری

ورود عربستان به موضوعات امنیت منطقه‌ای، معادله قدرت و بحران در خاورمیانه را با دشواری بیشتری همراه ساخته است. شکل‌گیری داعش را باید ادامه سیاست‌های هویتی، امنیتی و راهبردی عربستان برای مقابله با نیروهایی دانست که از سوی ایران حمایت می‌شوند. تحرک عملیاتی داعش در عراق دارای زمینه‌های تاریخی است. عربستان تلاش دارد از سازوکارهایی استفاده کند تا زمینه برای تجزیه عراق به وجود آید. جداسازی منطقه مرکزی عراق شامل استان‌های انبار، نینوا، صلاح‌الدین و بغداد را باید بخشی از راهبرد تجزیه عراق دانست. در چنین شرایطی، منطقه‌ کردنشین می‌تواند آزادی‌ عمل بیشتری در روند دستیابی به استقلال ایفا کند. طبیعی است که چنین فرآیندی معادله نفت، اقتصاد و امنیت در عراق را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. گسترش بحران در خاورمیانه به ویژه در حوزه ژئوپلیتیکی ایران، مطلوبیت‌های راهبردی برای آمریکا ایجاد می‌کند. چنین فرآیندی می‌تواند در قالب گزینه جنگ نیابتی یا جنگ کم‌شدت انجام گیرد. در جنگ کم‌شدت، نشانه‌های مشارکت مستقیم قدرت بزرگ در بحران منطقه‌ای محدود است. در حالی که سازوکارهای جنگ نیابتی ایجاب می‌کند که بازیگران از گزینه کنش مستقیم در حمایت از متحدان منطقه خود بهره‌گیری کنند. رویکرد آمریکا در برخورد با داعش و الگوی راهبردی آن کشور در ارتباط با بحران امنیتی عراق را می‌توان در قالب گزینه‌های ذیل تبیین کرد:

•اقدامات نظامی آمریکا علیه داعش و دولت خلافت اسلامی از ۸ آگوست ۲۰۱۴ آغاز شده است. انجام چنین عملیاتی به‌مفهوم آن است که اقدامات مشابه در روزهای آینده از سوی نیروی نظامی آمریکا امکان‌پذیر است. مقامات آمریکایی به رهبران داعش هشدار دادند که آنان مخالف‌ قدرت‌یابی گروه‌های تکفیری در عراق و سوریه هستند. با توجه به چنین رویکردی، اقدام نظامی آمریکا را باید در راستای موازنه قدرت منطقه‌ای عراق و سوریه دانست.

•بی‌ثبات‌سازی عراق از سوی نیروهای داعش را باید به‌مثابه شکل جدیدی از موازنه قدرت در منطقه‌ای دانست که در هلال شیعه شکل گرفته است. در این شرایط، آمریکا از نیروی پیاده برای مقابله با داعش بهره‌گیری نخواهد کرد. اقدامات تاکتیکی آمریکا در عراق را باید به‌عنوان بخشی از معادله ایجاد موازنه قدرت در عراق دانست. از سوی دیگر، انجام چنین اقداماتی به‌مفهوم آن است که آمریکا مخالف گروه‌های بنیادگرای اسلامی همانند داعش در منطقه بوده و اخوان‌المسلمین را نیز در این قالب تحلیل می‌کند.

•قدرت‌یابی داعش و طرح دولت خلافت اسلامی به‌مثابه آن است که بحران ناشی از نقش و کنش بنیادگرایی به حوزه‌های جغرافیایی مختلف و فراگیری منتقل می‌شود. چنین وضعیتی می‌تواند حوادث تراژیک همانند کشتن کارگزاران امنیتی سفارت آمریکا در طرابلس را تکرار و اعاده کند. انجام اقدامات نظامی تاکتیکی آمریکا در شمال عراق و علیه داعش را باید به‌عنوان بخشی از راهبرد موازنه منطقه‌ای دانست. اگرچه ایران و آمریکا مواضع نسبتا یکسانی در ارتباط با داعش دارند، اما چنین رویکردی به‌مفهوم همکاری تاکتیکی ایران و آمریکا در مقابله با بازیگرانی همانند داعش تلقی نمی‌شود.