با اقتصاددانان
تاریخدان اقتصاد
ژوزف شومپیتر (۱۹۵۰-۱۸۸۳) یکی از بزرگان اقتصاد قرن بیستم است که دیدگاه خارقالعاده او در مورد کل فرآیند اقتصاد هم ردیف آدام اسمیت و مارکس است. او در کتاب شگفتآوری تحت عنوان نظریه توسعه اقتصادی که در سال ۱۹۱۲، یعنی در سن ۲۸ سالگی منتشر کرد، آزمندی و خونخواری سرمایهداری مارکس را با ابداعات کارفرمایانه جایگزین کرد که نه فقط باعث پیشرفتهای فنی میشوند، بلکه باعث سودآوری سرمایه میگردند. شومپیتر با تمیز تفاوت میان «اختراع» و «ابداع» به این حقیقت اشاره میکند که اختراعات فنی و علمیتا وقتی به کار گرفته نشوند هیچ فایدهای ندارند و کاربرد این اختراعات به هماناندازه اختراع آنها مستلزم جسارت و استفاده از قوه تخیل است. افزون بر این «ابداعاتی» که باعث پیشرفت اقتصادی میشوند، بسیار فراتر از ماشینآلاتی هستند که در نظر اول توجه مردم را به خود جلب میکنند. این ابداعات به صورت کالاهای جدید، منابع جدید عرضه و تشکیلات صنعتی و مالی تازه و روشهای جدید تولید خودنمایی میکنند.
کارفرما عموما مالک واحد تولیدی نیز هست، ولی تفاوت میان انجام کارها با روشی تازه و تامین سرمایه از زمین تا آسمان است. پاداش سرمایه «بهره» است، لیکن پاداش کارفرما «سود»است و بدون تغییرات پویا توسط کارفرما، نرخ سود به زودی به سوی صفر گرایش پیدا میکند. شومپیتر با اقتصاددانان کلاسیک قرن نوزدهم با عصبانیت برخورد میکند زیرا آنان نقش کارفرما را با صاحب سرمایه اشتباه میگرفتند. او به همیناندازه در مورد معاصران خویش که نقش ابداعی کارفرمایان را در تحلیلهای مربوط به تعادل نهایی نادیده گرفتند با تندی برخورد میکند. نظریه شومپیتر درباره کارفرمایان نقطه شروعی برای بحثهای کارفرمایی شده است.
شومپیتر در اتریش زاده شد و بلافاصله پس از جنگ جهانی اول، مدت کوتاهی نیز وزیر مالیه اتریش بود. او در سال ۱۹۳۲ به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا خود را به عنوان یک استاد برجسته تثبیت کرد.
شومپیتر در دهه ۱۹۳۰ که دوران طلایی دانشکده اقتصاد دانشگاههاروارد محسوب میشود، عضو برجستهای از این دانشکده بود. او در سال ۱۹۳۹ کتاب دو جلدی مهمیتحت عنوان دورهای تجاری تالیف کرد که در آن یک بار دیگر کارفرما را در مرکز توجه قرار داد. توضیح شومپیتر در خصوص دورهای تجاری در کتاب مزبور شاید مطلب بکر و تازهای نبود، ولی او دورهای تجاری معمولی ۷ تا ۱۱ ساله ژوگلار در مورد تولید و اشتغال را با دورهای بلندمدت ۴۵ تا ۵۰ ساله کندراتیف (با توجه به تغییر ابداعات) بررسی کرد و نشان داد که سود سرشار کارفرمای اولیه به تدریج با ورود کارفرمای جدید کمتر و کمتر میشود تا به کلی به صفر میرسد. این کتاب البته کمترین توفیق را برای او به ارمغان آورد چرا که بسیاری از همکاران او آن را سطحی تلقی کردند و افزونبر این، معتقد بودند که از روی علل بحران موجود در آن زمان به سرعت گذشته است. بهعلاوه، کتاب دورهای تجاری، زمانی منتشر شد که انقلاب کینزی در حال اوج گرفتن بود.
با این حال، شومپیتر در سال ۱۹۴۲ کتاب مهم خود سرمایهداری، سوسیالیسم و مردمسالاری را تالیف کرد. کتابی که هم برای اشخاص معمولی و هم اقتصاددانان جالب توجه بود. در این کتاب، شومپیتر پیشگویی مارکس در مورد اضمحلال سرمایهداری را مردود و در عین حال ظهور سوسیالیسم را در نتیجه خیانت روشنفکران دنیای غرب به ارزشهای سرمایهداری اجتنابناپذیر میداند. تناقض همواره اسلحهای بود که شومپیتر به کار میگرفت و در این کتاب نیز شومپیتر ضعف تدریجی سرمایهداری را نتیجه عمل دوستان سرمایهداری میداند تا دشمنان آن. البته این درست است که پیشبینی او تاکنون به حقیقت نپیوسته، اما مطالعه کتاب او پس از گذشت چهل سال، تصویر روشنی از ضعفهای نظام سرمایهداری در آن زمان به دست میدهد.
پس از توفیق کتاب سرمایهداری، سوسیالیسم و مردمسالاری شومپیتر بقیه عمر را به تکمیل کتابی که در جوانی (سال ۱۹۱۴) تحت عنوان آموزهها و روش اقتصاد منتشر کرده بود، گذراند. این کتاب حجیم که فصل پایانی آن ناتمام مانده، تحت عنوان تاریخ تحلیل اقتصاد در سال ۱۹۵۴ یعنی چهار سال پس از فوت او منتشر شد. این کتاب که حاصل سالهای پایانی عمر شومپیتر است، مملو از پانویسهای استادانه و جامعیتی باورنکردنی است و نتیجهگیری شگفتآور آن- که به آدام اسمیت بهای چندانی نمیدهد، آلفرد مارشال را اقتصاددانی سردر گم میداند و در عوض به لئون والراس به عنوان بزرگترین اقتصاددانی که تا آن زمان وجود داشته اهمیت زیادی داده است- به عنوان بالاترین دستاوردی که آرزوی هر مورخی است، کماکان منبع الهام باقی مانده است.
شومپیتر در سال ۱۸۸۳ در شهر تریش در امپراتوری اتریش- مجارستان متولد شد و فرزند یک افسر ارتش بود. شومپیتر در سال ۱۹۰۴ از دانشگاه وین فارغالتحصیل شد. او در سال ۱۹۰۹ تدریس در دانشگاه چرنوویتس را (که اکنون در اتحاد شوروی است) آغاز کرد و سپس به دانشگاه گراتس در اتریش رفت. شومپیتر پس از مدت کوتاهی (۲۰-۱۹۱۹) که به عنوان وزیر مالیه اتریش خدمت کرد در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ مدیر یک بانک کوچک در آلمان شد. او بار اول در سال ۱۹۲۴ به ایالات متحده آمریکا رفت و در سال ۱۹۲۵ به اروپا بازگشت تا استاد کرسی مالیه عمومی دانشگاه بن شود. با ظهور هیتلر در سال ۱۹۳۲، شومپیتر اروپا را ترک کرد و به دانشگاه هاروارد پیوست و تا سال ۱۹۵۰ یعنی تا سن بازنشستگی در آن جا ماند. شومپیتر بنیانگذار «انجمن اقتصادسنجی» آمریکاست و در سال ۱۹۳۸ ریاست آن را به عهده داشت. او همچنین در سال ۱۹۴۸ به ریاست انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد.
نمونههایی از مقالات شومپیتر را میتوان در کتاب ده اقتصاددان بزرگ که در سال ۱۹۱۵ توسط ر.و.کلمنس منتشر شد، مشاهده کرد. مقالات اولیه او در مورد بحران در دولت متکی بر مالیات که در سال ۱۹۱۸ منتشر شد و کتاب امپریالیسم و طبقات اجتماعی که در سال ۱۹۱۹ انتشار یافت، کماکان متونی خواندنی باقی ماندهاند.
پیش به سوی پویایی
جان موریس کلارک (۱۹۶۳-۱۸۸۴) پسر جان بیتس کلارک را باید اقتصاددانی هوادار وبلن، میجل و کامنز و خلاصه طرفدار مکتب نهادگرایی در اقتصاد به حساب آورد.
لیکن او کسی نبود که با عرضه نظریهای جدید به ستیز با نظریههای رایج در مورد قیمت تن بدهد. او در واقع معتقد بود که ایرادی متوجه نظریههای اقتصادی متعارف نیست، بلکه اشکال در این است که تعادل ایستا باعث میگردد که اقتصاد متعارف از حل مسائل عملی عاجز بماند. لذا، کلارک وظیفه خود میدید که جنبههای پویای نظریه اقتصادی را شرح و بسط دهد. از این نظر، او تمایزی را که پدرش (و نیز آلفرد مارشال) بین اقتصاد ایستا و پویا قائل بود قبول داشت و بر این باور بود که تعادل ایستا تنها نقطه شروع تجزیه و تحلیل اقتصادی است. این نکتهای است که کلارک در مقاله مشهور خود «به سوی مفهوم رقابت عملی» مطرح کرده است. این مقاله تاثیر زیادی بر توسعه سازمان صنعت بهعنوان زمینهای تخصصی در علم اقتصاد گذاشت که از زمان انتشار «نظریه رقابت انحصاری» تالیف چمبرلین در این خصوص بیسابقه بود. مفهوم رقابت مطلق با خصوصیاتی که پارتو برای آن برشمرده بود عملا در اقتصاد بازار قابل انطباق نیست. برای ارزیابی عملکرد صنایع و تنظیم قوانین ضدانحصار، تعریف «رقابت عملی» در مقابل «رقابت مطلق» کار لازمی است. تلاش کلارک در این مقاله این نیست که تنها تعدادی فرمول ریاضی ارائه کند، بلکه سعی دارد قواعدی پیشنهاد کند که به کمک آن بتوان آزادی ورود به حِرَف و مشاغل مختلف و نیز آزادی انتخاب مصرفکننده را عملا مشخص کند. مقاله کلارک باعث شد تا یکباره آثار زیادی درخصوص ساختار و سازماندهی فعالیتهای اقتصادی در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ منتشر شود.
در واقع، مقاله کلارک تحت عنوان «شتاب کسب و کار و قانون تقاضا» و کتاب او تحت عنوان مطالعاتی در اقتصاد هزینه های بالاسری که به ترتیب در سال ۱۹۱۷ و ۱۹۲۶ منتشر شدند، مثل مقاله «رقابت عملی» برای او شهرت آوردند. کلارک در مقاله مزبور اصل شتاب آفتالیون (که به موجب آن هرگونه تغییر تقاضای کالاهای مصرفی باعث تغییر شدیدتری در تقاضای کالاهای سرمایهای میشود) را به موضوع دورهای تجاری ربط میدهد کتاب او درباره هزینههای بالاسری، نقش صرفهجوییهای داخلی ناشی از مقیاس تولید و اثر آن بر رشد انحصارها را بررسی مینماید و میان صرفههای داخلی و خارجی در تولید و در بازارها قاتل به تفکیک میشود. این کتاب، اکنون اثری کهنه بهحساب میآید، چرا که همه عناصر آن در آثار نویسندگان بعدی آمده، لیکن حاوی پیشبینیهای جالب توجهی است و به خوبی نشان میدهد که چگونه اقتصاددانان دیگری مثل رابینسون و چمبرلین نظریه رقابت انحصاری را بسط دادهاند.
جان موریس کلارک در سال ۱۸۸۴ در شهر نورثامپتون در ایالت ماساچوست آمریکا متولد شد و در سال ۱۹۰۵ از کالج امرست لیسانس گرفت. او درجه دکترای خود را در سال ۱۹۱۰ از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. جایی که پدرش صاحب کرسی اقتصاد بود. پایاننامه دکترای او درباره قیمتگذاری در راهآهن با عنوان غریب معیارهای منطقی در تبعیض حمل و نقل داخلی بود. او ابتدا به تدریس در کالج امرست و دانشگاه شیکاگو پرداخت، لیکن در سال ۱۹۲۶ با عنوان استادی به دانشگاه کلمبیا پیوست و تا سن بازنشستگی در سال ۱۹۵۷ در همین دانشگاه به تدریس مشغول بود. او در سال ۱۹۲۲ به ریاست انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد و به خاطر تلاشهای برجستهاش در اقتصاد در سال ۱۹۵۲ از سوی این انجمن به دریافت مدال فرانسیس واکر مفتخر گردید. کلارک در سال ۱۹۶۳ در ۷۹ سالگی درگذشت.
او طی عمر خود مقالات متعددی درباره قوانین ضد انحصار، دورهای تجاری، هزینههای اقتصادی جنگ، مسائل غیرجنگی کردن اقتصاد پس از اتمام جنگ، مدیریت تقاضا در سطح کلان، نظریه تورم، کارکرد بازار نیروی کار و آینده سرمایهداری نوشت.
ارسال نظر