استفاده‌ها و سوءاستفاده‌ها از استیگلیتز

محمدرضا فرهادی‌پور

گروه تحلیل- در پی انتشار مقاله‌ای از «وردان ووک» که به نقد دیدگاه‌های استیگلیتز می‌پرداخت، نقدهای بسیاری به چاپ این مقاله شد و از آن جمله هفته گذشته مقاله‌ای به قلم محمد اخباری در دفاع از قانون حداقل دستمزد به چاپ رسید. مقاله ذیل نیز از این دست مقالات انتقادی است. آنچه شاید از دید تمامی دوستان منتقد پنهان مانده باشد آنکه، روزنامه دنیای‌اقتصاد استیگلیتز را به عنوان یک نوبلیست اقتصاد مورد احترام می‌داند، اما پرسشی که در ذهن است آنکه چرا و به چه دلیل در ایران این دست از اقتصاددانان که حملات شدیدی به بازار آزاد می‌کنند، مورد توجه کانون‌های علمی هستند. ما نیز مباحث عدم تقارن اطلاعات، آثار خارجی و... را انکار نمی‌کنیم و در عین حال باور داریم که این موارد می‌تواند منجر به شکست بازار در موارد خاص شود، اما همچنان که فریدمن معتقد بود، اینها هیچ کدام به معنای کنار گذاردن مکانیسم بازار آزاد نیست و هنوز این آلترناتیو، بالاترین راه‌حل برای رسیدن به بیشینه کارآیی در اقتصاد است. استیگلیتز در هنگام دریافت نوبل اقتصادی ۲۰۰۱

در پی انتشار مطلبی در موسسه فون میزس که توسط آقای خیرخواهان نیز به فارسی ترجمه و در روزنامه دنیای اقتصاد چاپ شد به نظر می‌رسد دوستان حاضر در این روزنامه علاوه بر استفاده از این موضوع سوء‌استفاده‌هایی نیز از شخص استیگلیتز کرده باشند. چنانکه در ابتدا مطلب مذکور چنین آمده است: «ژوزف استیگلیتز» اقتصاددانی است که در محافل اقتصادی ایران طرفداران پروپا قرصی دارد. البته این هم از طنزهای روزگار است که در ایران معمولا متفکرانی محبوب می‌شوند که به طور مکرر نظرات و اصول خود را تغییر می‌دهند و در عین‌حال از این روش خود با سفسطه‌های مختلف دفاع می‌کنند. چنانکه از این عبارت برمی‌آید این دوستان مدعی هستند که اقتصاددانان ایرانی (البته‌ ای کاش به طور دقیق اشاره می‌کردند که کدام گروه از اقتصاددانان ایرانی) به دلیل اینکه جوزف استیگلیتز به طور پیوسته نظرات خود را تغییر می‌دهد و در پس سفسطه‌های خویش پنهان شده و اقتصاددانان ایرانی نیز از درک این موضوعات ناتوانند مورد اقبال و توجه خاص قرار گرفته است.

شومپیتر می‌گوید که «اکثر اقتصاددانان بین این دو حد افراطی قرار می‌گیرند: آنها به قدر کافی آماده قبول تعصبات ایدئولوژیک هستند ولی برخی از آنها از جمله مارکس این تعصب را تنها در دیگران می‌یابند و نه در خودشان». از عبارتی که به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد نیز نقل شد چیزی جز این بر نمی‌آید که گویی آنها خود را همچون مارکس می‌پندارند.

شومپیتر ادامه می‌دهد که «در عین حال اقتصاددانان قبول ندارند که این تعصب یک بلای گریز‌ناپذیر است و عامل تباهی اقتصاد می‌باشد.» اگرچه که روزنامه دنیای اقتصاد انگشت اتهام خود را به همین صورت به سوی استیگلیتز نشانه رفته به نظر می‌رسد که خود نیز در دام این نوع قضاوت گرفتار شده باشد و باز شومپیتر می‌گوید «ایدئولوژی‌ها اکاذیب محض نیستند آنها گزاره‌هایی آمیخته با واقعیت هستند. هر گروه اجتماعی یک ایدئولوژی حمایتی را بسط می‌دهد که اگر اراده‌ای بر آن حاکم نباشد، چیزی نیست». هیچ یک از اقتصاددانان نمی‌توانند از تاثیرات ایدئولوژیک فرار کنند. شومپیتر معتقد است آنچه که در بینش‌های آدام اسمیت، مارکس و کینز جذاب است ایدئولوژی آنها است نه صرفا تدوین کتبی تحلیلی در‌خصوص سرمایه‌داری و بحران‌های آن.

البته درست که در ایران هر اقتصاددان مشهوری پس از وقوع یک پدیده یا به طور اتفاقی ظهور می‌کند و پس از مدتی نیز فراموش می‌شود بدون اینکه به درستی مورد شناسایی قرار گیرد و افراد علاقه‌مند به آن اقتصاددان نیز استفاده‌ها و سوءاستفاده‌های خود را از آن شخص می‌کنند. ‌هایک، آمارتیاسن از این گروه از اقتصاددانان هستند. برای مثال می‌بینیم که دو طیف متضاد در اقتصاد ایران هر یک به فراخور سلیقه خود اقدام به ترجمه مطالب متفاوتی از ‌هایک نموده‌اند. استیگلیتز هم از این امر مستثنی نیست. شاید بتوان به نقل از یکی از مقالاتی که چند سال قبل در مورد این اقتصاددان چاپ شده استیگلیتز را اقتصاددانی دو چهره دانست. اما این دوچهرگی به معنای ریاکاری نیست.

استیگلیتز از آن همان روزی که در سال ۱۹۸۶ مقاله خود با نام «پیامدهای خارجی در اقتصادهای با اطلاعات و بازارهای ناقص» را منتشر نمود و افسانه سهمگین بازار رقابت آزاد را که تنها می‌توان این افسانه را در پارکی در میدان اوکلاهاما دید برای کسانی که این الگو را آغاز و پایان علم اقتصاد می‌دانند به زیر سوال برد، به عنوان یکی از خدمتگزاران اصلی جریان غالب علم اقتصاد شناخته شد. البته در این راه دو تن دیگر از نوبلیست‌های علم اقتصاد نیز با او همراه بودند: جورج آکرلوف و میشل اسپنس که هر سه در سال ۲۰۰۱ نوبل اقتصاد را دریافت نمودند. اما از بد حادثه همزمان با دریافت این جایزه توسط استیگلیتز که صرفا به دلیل شناسایی مساله اطلاعات نامتقارن و ناقص در علم اقتصاد بود، این حادثه با انتشار کتاب استیگلیتز به نام جهانی سازی و مخالفان آن در ایران همراه بود و بدون شک عده زیادی تصور می‌کردند که استیگلیتز به دلیل نوشتن این کتاب مورد لطف و عنایت کمیته نوبل قرار گرفته است.

به راستی سخنرانی جایزه نوبل اقتصاد استیگلیتز در خصوص اقتصاد اطلاعات همانند یک کتاب درسی مفید است و می‌تواند همواره مورد توجه حامیان افسانه بازار آزاد باشد. اما چنانکه مشخص است و همان‌گونه که می‌دانیم و می‌بینیم شاید دیگر تمامی‌اقتصاددانان وجود پدیده اطلاعات نامتقارن در علم اقتصاد را قبول دارند و بحثی هم بر سر آن نیست. اما در همین حال می‌بینیم که سیاستمداران جهانی با ایدئولوژی‌های خاص گروه‌های ذی نفع خود هرگز بر این مساله صحه نگذاشته‌اند و همچنان اسب بازار افسار گسیخته را می‌تازند. بدون شک رابطه میان علم و ایدئولوژی همواره مورد توجه اقتصاددانان بوده و هیچ یک از اقتصاددانان نیز از این امر مستثنی نبوده‌اند که بتوانند صرفا براساس توانایی علمی‌خود با یک موضوع برخورد نموده و برای حل آن راه حلی را ارائه دهند.

ژوزف شومپیتر در مقاله‌ای با عنوان «علم و ایدئولوژی» در سال ۱۹۴۹ به بیان نسبت میان این دو می‌پردازد. شومپیتر می‌گوید که «توانایی‌های تحلیلی ما همگام با‌اندوخته واقعیات ما رشد کرده است». به نظر نمی‌رسد که استیگلیتز هم از این امر مستثنی باشد. شومپیتر می‌نویسد که «برای ما منبع دیگری از سردرگمی‌و محدودیت دیگری برای پیشرفت وجود دارد: اغلب ماها (که از کار علمی‌خود راضی نیستیم) در برابر دعوت به یک تکلیف عمومی‌و تمایل به خدمت به کشور و عصر خود تسلیم می‌شویم و با این کار تمامی‌ارزش‌های فردی و تمام سیاست‌ها و شگردهای سیاسی (شخصیت اخلاقی تا امیال معنوی) را وارد کارزار می‌کنیم. لازم است تاکید کنم که کارکرد علمی‌فی نفسه مستلزم این نیست که ما خود را از قضاوت‌های ارزشی محروم کنیم و یا طرفداری از منفعت شخصی را انکار کنیم. بررسی واقعیت‌ها یا توسعه ابزارهای چنین کاری یک چیز است و ارزیابی آنها از نقطه نظر اخلاقی یا فرهنگی منطقا چیز دیگری است و این دو لازم نیست تضاد داشته باشند. طرفداری از یک چیز هر قدر هم واضح باشد مستلزم دروغگویی نیست». باز هم باید گفت که استیگلیتز نیز از این قاعده شومپیتری مستثنی نیست. به عبارت دیگر استیگلیتز نیز به هر حال از یک ایدئولوژی دفاع و پیروی می‌کند. برو کتابی دارد با نام «در اقتصاد هیچ چیز مقدس نیست» پس همان‌گونه که استیگلیتز مقدس نیست آیا نمی‌توان گفت حداقل دستمزد نیز برای استیگلیتز مقدس نیست؟

جرالد هوسمن در مقاله‌ای که در سال ۲۰۰۶ در ژورنال چلنج به چاپ رسانده می‌نویسد که از آنجا که استیگلیتز را به خوبی می‌شناختم و همچنین با نماینده ایالتی که در آن زندگی می‌کردم دوست بودم با ایمیل نکاتی را در خصوص استیگلیتز به او گفتم. برای من عجیب بود که این سیاستمدار استیگلیتز را می‌شناخت. او گفت که متاسفانه او و سایر سیاستمداران تصمیم گرفته‌اند که استیگلیتز را به دست فراموشی بسپارند. البته نه به دلیل مساله دستمزدها بلکه به دلیل آنچه که به خوبی نسبت به آن آگاهی دارند و آن مساله چیزی نیست جز نقص بازار.

احتمالا همه دوستانی که این مقاله منتشره در نقد استیگلیتز را چنین عظیم جلوه می‌دهند می‌دانند که برگشتن از حرف خود و تصحیح بینش خود مطابق با واقعیات در میان جوامع علمی‌کاری بس رایج است. برای مثال آلبرت هیرشمن شاید شاخص‌ترین فرد در این حوزه باشد که بیش از ۶۰، ۷۰درصد از مقالات و نوشته‌های او در نقد و تصحیح نوشته‌های پیشین خودش می‌باشد.

به نظر می‌رسد که این دوستان که اقتصاددانانی را متهم می‌کنند بهتر است دلیلی البته به زعم خود علمی‌و فارغ از بینش‌های ایدئولوژیک ارائه نمایند تا ببینیم چرا چنین است و استیگلیتز تا این حد محبوب می‌باشد. آیا صرفا به دلیل اینکه او به خوبی سفسطه بازی می‌کند؟