علی سرزعیم

چندی پیش رسانه‌ها خبری را منتشر کردند که کمتر مورد توجه قرار گرفت و آن دیدار روسای شرکت‌های خودروسازی آمریکا با رییس‌جمهور این کشور بود. موضوعی که می‌خواستند در این دیدار بر روی آن مانور کنند، مخاطرات پیش روی شرکت‌های خودروسازی آمریکا به دلیل نفوذ بیش از حد خودروهای ژاپنی بود. در واقع آنچه این خودروسازها مطرح می‌کردند، آن بود که خودروهای ژاپنی در بازار رقابتی موجود روز به روز پیروزتر می‌گردند و نیاز است تا از طرق غیر رقابتی نظیر محدودیت‌های تجاری سهم بازار خودروسازهای داخلی را تضمین نمود و افزایش داد. گرچه اخبار بیشتری از این دیدار منتقل نشد، اما می‌توان حدس زد که چه حرف‌هایی رد و بدل شده است. قاعدتا از تهدیداتی که این روند برای صنعت خودروسازی آمریکا و پیامدهایی نظیر کاهش نرخ اشتغال دارد (که این روزها شاخصی برای موفقیت اقتصادی ‌جمهوری‌خواهان به شمار می‌رفت) مطالبی عنوان شده است.

هنوز نتایج این دیدار ظاهر نشده و خبری از تغییر سیاست‌های آمریکا در این زمینه مطرح نشده است، اما می‌توان حدس زد که در ایران این قضیه چه انعکاسی خواهد داشت. مهم‌ترین کسانی که از وقایعی از این دست استفاده می‌کنند، خودروسازان و کسانی هستند که به نوعی بازار انحصاری دارند و خواهان مکانیزم‌های غیراقتصادی برای حفظ قدرت اقتصادی هستند. توجیهی که معمولا برای این مقولات استفاده می‌شود، آن است که وقتی آمریکا که مهد تجارت آزاد و بازار آزاد است چنین عمل می‌کند، چرا نباید ما نیز از همین نسخه استفاده کنیم؟ مگر ایران و سیاست‌مداران ایرانی کاتولیک‌تر از پاپ شده‌اند که بیش از آمریکاییان خود را به تجارت آزاد مقید کنند؟.... از این ادعاها آنقدر مطرح شده که شاید نیازی به توضیح بیشتر آن نباشد.

برای بررسی دقیق‌تر چنین سخنانی باید چند نکته را در نظر گرفت. نخست آنکه انسان‌ها در همه جای دنیا و در همه زمان‌ها خواهان آسانی و راحتی هستند. در فعالیت‌های اقتصادی نیز اگر می‌توان از طریق رایزنی‌های سیاسی به نفعی اقتصادی رسید، چرا دنبال راه حل سخت اقتصادی و رقابت روند؟ این واقعیت، چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد و یا نادیده گرفت، چه در ایران باشد و چه در آمریکا! لذا وجود چنین پدیده‌ای دال بر حقانیت آن نیست بلکه این پدیده‌ها عوارض وجود دولت مدرن به شمار می‌رود. ادبیات وسیع انتخاب عمومی به خوبی نشان می‌دهد که چگونه وجود دولت و پارلمان در کنار محاسن شناخته شده، عوارض نامطلوبی به دنبال دارد! مساله‌ای که امروزه مورد توجه اقتصاددانان و‌اندیشمندان سیاسی است، آن است که چگونه می‌توان از این عوارض نامطلوب کاست؟

نکته دوم و مهم‌تری که باید به آن توجه نمود آن است که فرق جدی میان ایران و آمریکا از حیث درآمد سرانه وجود دارد و نمی‌توان به سادگی این مورد و موارد مشابه را در مورد ایران نیز مطرح نمود. واقعیت آن است که درآمد سرانه در آمریکا حداقل ۴ برابر ایران است. این امر آنها را قادر ساخته تا بتوانند به سادگی بهای استفاده از قیمت‌های بالای نفت را بپردازند. شاهد امر آن است که در ماه‌های گذشته که قیمت نفت به بشکه‌ای بالای ۷۰‌دلار رسید، تقریبا اثر جدی بر اقتصاد آمریکا نداشت و بیشترین زیان‌کننده کشورهای فقیر و در حال توسعه بودند که نمی‌توانستند خود را با این قیمت‌های بالای نفت سازگار کنند. درآمد سرانه بالای شهروندان آمریکایی این امکان را برای آنها فراهم می‌سازد تا خودروهای بزرگ، غیربهینه و شدیدا انرژی بر را استفاده کنند و کماکان بازاری برای کمپانی‌های خودروسازی آمریکا فراهم سازند. طبیعی است که هر چه قیمت نفت بالاتر رود و هزینه استفاده از خودروهای انرژی بر افزایش یابد، جذابیت خودروهای ژاپنی و کم مصرف افزایش خواهد یافت. نمونه آشکار این مساله در سال‌های جنگ اعراب و اسرائیل است که قیمت نفت افزایش ناگهانی یافت. این تغییر ناگهانی الگوی مصرف آمریکایی‌ها از خودروهای سواری را شدیدا تغییر داد و آنها را به سمت خودروهای کم مصرف ژاپنی راغب نمود. در آن مقطع البته داد و فغان شرکت‌های خودروسازی آمریکا به جایی نرسید و ناچار شدند برای باقی ماندن در صنعت، دست به تغییرات جدی بزنند و خودروهای کم‌مصرفی ایجاد کنند. با گذشت چند دهه از آن تاریخ و رشد خیره‌کننده آمریکا در دهه ۹۰، مجددا درآمد سرانه آنها تا حدی بالا رفته که قیمت‌ها ۴۰‌دلاری نفت انگیزه اقتصادی برای حرکت به سمت استفاده از خودروهای کم‌مصرف را ایجاد نکرده است. با گذشت قیمت نفت از بشکه‌ای ۷۰‌دلار در سال گذشته زمزمه تغییر این روند شروع شد. نگرانی خودروسازهای آمریکا نیز به همین دلیل است. اگر قیمت نفت از ۵۰‌دلار به پایین‌تر نیاید که احتمالا پایین‌تر نخواهد آمد، باید انتظار داشت که مشکلات این خودروسازها شدیدا افزایش یابد و به همین نسبت فشارهای سیاسی خود را افزایش دهند.

مقایسه این وضعیت با ایران البته غیرقابل قبول است. نمی‌توان با مقایسه مصرف سرانه بنزین در ایران و آمریکا توجیهی برای تداوم وضعیت مصرف بنزین در ایران فراهم کرد. اگر شهروند آمریکایی می‌تواند به راحتی هزینه مصرف انرژی را بپردازد، این امر برای مصرف‌کننده ایرانی مقدور نیست، چرا که هزینه فرصت یا عدم‌النفع استفاده از بنزین برایش بسیار حیاتی و قابل توجه به شمار می‌آید. مصرف بنزین زیاد و استفاده از خودروهای غیربهینه در ایران به هزینه از دست دادن درآمدهای کلان صادرات نفت میسر می‌شود که این امر برای کشوری با درآمد سرانه کم و نیازمند به سرمایه‌گذاری قابل قبول نیست و نمی‌تواند تداوم یابد. به عنوان یک حکم کلی می‌توان ادعا کرد وقتی چنین مقایسه‌هایی صورت می‌گیرد، معمولا فاکتورهای مهمی نادیده گرفته می‌شود تا نتیجه دلخواه به‌دست آید و بر اساس آن استدلال‌های سفسطه آمیز بنا گردد. در هر صورت باید از فروغلتیدن در دام چنین مقایسه‌هایی که در سطوح تصمیم‌گیری ما شدیدا رواج دارد، پرهیز نمود.