مشکل راهحلهای برنانکی است
سخنرانی مارک ثورنتون در نشست حامیان نهاد فون میزس
بن برنانکی، مردی که ادعای ناجی بودن اقتصاد را دارد، کسی است که قطعا در ایجاد حباب مسکن نقش اساسی داشته، مردم را تشویق کرده تا در داراییهای رسمی سرمایهگذاری کنند و کسی است که پروژه سرپوش گذاشتن پس از سقوط حبابها را رهبری کرده است.
مترجم: احسان فاضل
سخنرانی مارک ثورنتون در نشست حامیان نهاد فون میزس
بن برنانکی، مردی که ادعای ناجی بودن اقتصاد را دارد، کسی است که قطعا در ایجاد حباب مسکن نقش اساسی داشته، مردم را تشویق کرده تا در داراییهای رسمی سرمایهگذاری کنند و کسی است که پروژه سرپوش گذاشتن پس از سقوط حبابها را رهبری کرده است. امروز نیز دارد اقتصاد را به زور وارد رکود میکند. درست مثل همتای سابقش یعنی گریناسپن، سخنرانیهایش سرشار از تناقض، پیچیده و مملو از ادعاهای متضاد است و همگی طراحی شدهاند تا نقش فدرال رزرو را در فاجعه اقتصادی شکل گرفته وارونه جلوه دهد.
بن برنانکی مدرک کارشناسی خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. سپس برای گذراندن تحصیلات تکمیلی وارد امایتی شد؛ جایی که دکتری خود را در رشته اقتصاد گرفت. استنلی فیشر استاد راهنمای تز او بود و اعضای کمیته شامل فیشر، رودریگر دورنبوش و برنده جایزه نوبل، یعنی روبرت سولو، میشدند. (او همچنین در رساله خود از اساتید دانشگاه هاروارد به نامهای دیل یورگنسن و پیتر دایاموند{برنده جایزه نوبل}، تشکر و قدردانی کرد). میتوانیم با اطمینان بگوییم که برنانکی، تحصیلاتش را در جریان رایج علم اقتصاد و در کنار نخبگان این شاخه گذرانده است.
برنانکی در دانشگاههای استنفورد، نیویورک و پرینستون تدریس کرده است. او در پرینستون به عنوان رییس دپارتمان اقتصاد طی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۲ مشغول به کار و تدریس بوده است. برنانکی کتابهای درسی عمدهای را به رشته تحریر درآورده است. او به عنوان مدیر بخش اقتصاد پولی NBER بوده و به عنوان سردبیر در American Economic Review قلم میزده است. او همچنین با اینکه حدود یک دهه از کار آکادمیک دور بوده، اما به عنوان یکی از بیست نویسنده برتری در دنیا که در ژورنالهای آکادمیک در شاخه اقتصاد، مقاله به چاپ میرسانند شناخته شده است.
او در سال ۲۰۰۲ به عضویت شورای حکام فدرال رزرو درآمد. سپس به وسیله جورج بوش به عنوان رییس شورای مشاوران اقتصادی رییسجمهور در سال ۲۰۰۵ معرفی شد. در همان سال توسط بوش به ریاست فدرال رزرو رسید و نهایتا در سال ۲۰۰۹ دوباره توسط اوباما در این سمت ابقا شد. در سال ۲۰۰۹ مجله تایم او را به عنوان مرد سال معرفی کرد. پیشرفتی سریع در کسب شهرت و قدرت که مسلما برای یک پسر روستایی اهل کارولینای جنوبی اصلا بد نیست.
واضحتر بگویم، برنانکی تحصیلات دست اولی را در جریان رایج علم اقتصاد در دانشگاههای هاروارد و امای تی
تحت مدیریت اساتید پیشروی این شاخه اقتصادی کسب کرده است. او همچنین در نهادهای برجستهای به تدریس مشغول بوده و وظایف کلیدی را در حرفهاش عهدهدار بوده است. او به عنوان یکی از مهمترین محققان و ناشران در نسل خودش شناخته میشود و شهرتش به خاطر تحقیق روی بحران بزرگ است که در آن به دستاوردهای میلتون فریدمن و آنا شوارتز اضافه میکند.
بحران بزرگ، از نظر برنانکی، کمتر نتیجه کاهش عرضه پول توسط فدرال رزرو بود (آنچه که نظریه فریدمن و شوارتز شناخته میشود) و بیشتر به شکست بانکها مربوط میشد که در نهایت سبب شد تا هزینه اعتبار افزایش و دسترسی به آن کاهش یابد و در نتیجه منجر به کاهش در تقاضای کل شد و بحران بزرگ را رقم زد. برای برنانکی، سیر نزولی، میتواند منجر به ورشکستگی بانکها شود که منجر به محدود شدن اعتبار میشود. این پدیده سبب کاهش بیشتر در فعالیتهای اقتصادی میشود که به صورت یک مارپیچ، یک دور باطل را رقم میزند و به رکود اقتصادی میانجامد. من بعدا بیشتر این نکته تمایز برنانکی را مطرح میکنم، چراکه در نظرات نهایی من حیاتی هستند.
پیشینه کاری برنانکی
من در اینجا میخواهم پیشینه کاری او را در فدرال رزرو بررسی کنم. به جهت کمبود وقت، این بررسی جامع نیست، اما من تقریبا مطمئن هستم که میتوانیم مشکلات را در اظهارات و سخنرانیهای او بیابیم. در حقیقت من به اندازه کافی تبدیل به انسانی بدبین شدهام تا باور کنم که هر خطابهای که توسط وی ارائه میشود به این منظور طراحی شده است تا حداقل یک نکته نادرست را در جهت اهداف باقی ماندن «احساس اطمینان» در بین مردم، به عرصه عمومی تزریق کند.
برنانکی از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵، به عنوان عضوی از اعضای فدرال رزرو، به کار مشغول بوده است. او در یکی از اولین سخنرانیهایش به عنوان یک عضو این شورا که با نام «تورم منفی: اطمینان از اینکه در اینجا اتفاق نمیافتد»، دکترین برنانکی را معرفی کرد. این دکترین، کاهش عمومی قیمتها را به عنوان یک پدیده به شدت مخرب میشناسد و آن را پدیدهای میداند که احتمال اتفاق افتادنش در ایالاتمتحده بعید است. هر چند، اگر این اتفاق بیفتد و سیاست نرخ بهره صفر نتواند کاهش قیمتها را جبران کند، فدرال رزرو باید به ماشین چاپ و چندین رویه سیاستی خلاف عرف متوسل شود. این سیاست منجر به افزایش عرضه پول شده، نقدینگی را در بازارهای مالی تضمین میکند، نرخ بهره را تا صفر کاهش میدهد، نرخ اوراق قرضه خصوصی و ضمانتها کنترل میکند، ارزش دلار را کاهش میدهد و به خزانهداری کمک میکند تا سرمایههای به نسبت برابری را از بنگاههای بخش خصوصی خریداری کند. برنانکی هرآنچه لازم باشد انجام میدهد تا بنگاههای مالی بزرگ شکست نخورند. در آن زمان این کار بعید به نظر میرسید، اما حال دیگر نه.
به بیان برنانکی «سرچشمههای شکلدهنده تورم منفی ناشناخته نیستند. تقریبا در تمامی موارد، تورم منفی اثر جانبی کاهش تقاضای کل است- یک افت شدید در مخارج که تولیدکنندگان را مجبور میکند تا قیمتها را بر پایه یک روند پیوسته کاهش دهند تا بتوانند خریدارها را بیابند. به طور مشابه اثرات اقتصادی یک تورم منفی، تقریبا شبیه هرگونه کاهش قابلملاحظهای است که در مخارج کل اتفاق میافتد- یعنی رکود، افزایش بیکاری و آشفتگیهای مالی.»
اگر تمام آنچه که ما میدانیم این است که یک کاهش در تقاضای کل منبع ایجاد تورم منفی است، آنگاه این مساله که چرا تقاضای کل رشد نمیکند، که کدام بخشها در اقتصاد در حال سقوط هستند و علت این سقوط چیست؛ بیجواب میماند. برنانکی تنها در یک تبصره پیشنهاد میدهد که افزایش در عرضه کل (یک اتفاق خوب مثل رشد اقتصادی) میتواند سبب ایجاد تورم منفی شود. برنانکی «در اکثر موارد»، تورم منفی را علت مشکلات حاد اقتصادی میداند.
اتفاقا، برنانکی در زمانی به خاطر گفتههایش مارکسیست به نظر میرسید. او اعتقاد داشت که اگر دولت ابزار تولید را در دست داشته باشد، آنگاه توانایی جلوگیری از تورم منفی را خواهد داشت. باید توجه داشته باشید که او طرفدار پروپاقرص فرانکلین دلانو روزولت بود که حتی شاید این علاقه در استفادهاش از کلمات اختصاری در رساندن مفاهیماش نیز مشهود است.
مشکلی که با برنانکی همراه است، این است که او با تئوریهای اقتصاد رایج کار میکند، اما تاریخ را نادیده میگیرد. او میداند که تورم منفی بد است، اما میپندارد بعید است که اتفاق بیفتد و اگر اتفاق بیفتد، او بوسیله سلاحهای تخریب جمعی اقتصادی جلوی آن را خواهد گرفت.
در واقعیت کاهش عمومی قیمتها وقتی که تولید کالاها با سرعت بیشتری نسبت به تولید پول افزایش مییابد، یک جنبه معمولی اقتصاد بازار است که آن نیز منجر به دستمزدهای واقعی بالاتری در یک اقتصاد در حال رشد میشود. اقتصادی سالم است که کاهش در قیمتها را به نمایش بگذارد.
از جنبه تاریخی، تورم منفی، مشخصه رایج اقتصاد آمریکایی است. به خصوص قبل از تاسیس فدرال رزرو یعنی زمانی که تورم منفی قابلتوجهی وجود داشت و رکود اقتصادی بحران بزرگ تلقی میشد.
دو اقتصاددان یک مطالعه را در NBER در سال ۲۰۰۴ به چاپ رساندند که در آن ارتباط تورم منفی را با رکود بررسی کردهاند. آنها ۱۷ کشور و بیش از ۱۰۰ سال داده را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که «آن سوی بحران بزرگ، این اندیشه که رکود با تورم منفی ارتباط دارد تقریبا رنگ میبازد.» کار مایکل بوردو روی همین موضوع نیز به این نتیجه رسید که هیچ ارتباط مشخصی بین تورم منفی و رکود وجود ندارد. تنها نتیجهای که میتوانیم بگیریم این است که برنانکی، مشابه همکارش یعنی پل گروگمن در دانشگاه پرینستون مبتلا به Apoplithorismosphobia است یعنی از تورم منفی اقتصادی و پولی میترسد. عبارت جدیدی که من (به کمک یک مترجم یونانی) ابداع کردم تا بتوانم با آن ترس نامعقول و روانشناسانه از تورم منفی را تعریف کنم.
در سال ۲۰۰۴ و در بحبوحه شکلگیری حباب مسکن، برنانکی این پدیده را به «اعتدال بزرگ» نسبت داد. اعتدال بزرگ به کاهش نوسانات در تورم و تولید گفته میشود که در دو دهه اخیر اتفاق افتاده بودند. او کشف کرد که بهبودها در سیاست پولی دین شان را برای ایجاد این بهبودها ادا نکردهاند.
«اعتدال بزرگ، یا کاهش قابلملاحظه در نوسانات کلان اقتصادی طی ۲۰ سال گذشته، یک توسعه اقتصادی قابلتوجه است. چه سبب اصلی اعتدال بزرگ تغییر ساختاری، سیاست پولی بهبود یافته یا حتی یک شانس باشد، سوال مهم این است که چرا در این مورد هنوز یک اجماع ایجاد نشده است. من امروز این موضوع را مطرح میکنم که سیاست پولی بهبود یافته احتمالا نه تنها سبب ایجاد نوسانات کاهش یافته تورم شده (که به طور مشخص بحث برانگیز نیست) اما سبب کاهش نوسانات تولید نیز شده است. این نتیجهگیری، من را نسبت به آینده خوش بین میکند، چراکه من مطمئنم سیاستگذاران پولی درس دهه ۱۹۷۰ را فراموش نخواهند کرد. من امروز بلکه بیشتر روی سیاست پولی بهتر تاکید میکنم؛ چراکه اعتقاد دارم توجیه سیاستی به جهت اعتدال بزرگ، آنطور که باید در ادبیات اقتصادی مورد تاکید قرار نگرفته است.»
آشکارا تغییرات در سیاست پولی سبب کاهش نوسانات در اقتصاد میشود. هر چند که آن تغییرات موجب نوسانات کمتری از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۴ شدهاند، اما افزایش نوسانات در سال ۲۰۰۶ و وقتی برنانکی به عنوان رییس فدرال رزرو مشغول به کار شد تا به امروز را چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا سیاستهای گذشته بود که همچنان ادامه مییافت و سبب میشد که نوسانات افزایش یابند یا این تغییرات در سیاست پولی بود که توسط برنانکی اخذ شده بود؟ کدام یک؟
به احتمال زیاد بدترین اظهارات برنانکی در سال ۲۰۰۶ بیان شد. زمانی که اوج شکلگیری حبابهای مسکن بود و تمام کنترلهای خارجی در وامهای رهنی در مراحل آغازین خود قرار داشت. این دوره، دوره وام رهنی، وام رهنی کمبهره، وامهای بدون احتیاج به سند و اوج استفاده از اوراق با پشتوانه وامهای رهنی بود. در آن زمان، رییس جدید فدرال رزرو احتمال شکلگیری «رشد کندتر در قیمتهای مسکن» را تائید کرد، اما با اطمینان اظهار داشت که اگر این اتفاق بیفتد او تنها نرخهای بهره را کاهش خواهد داد. برنانکی در سال ۲۰۰۶ گفت که باور دارد که بازارهای وامهای رهنی پایدارتر از آنی هستند که در گذشته بودهاند. او مشخصا گفت که «آزمونگرهای ما به ما میگویند که استانداردهای وام دهی عموما استوارند و با استانداردهایی که سبب شکلگیری مشکلات گسترده در صنعت بانکداری در دو دهه گذشته شده بودند، قابلملاحظه نیستند. به خصوص ارزیابیهای املاک و مستغلات بهبود یافته اند.» این گفته در واقع مهر تاییدی بود که توسط فدرال رزرو، بر وام دهی در اوج شکلگیری حبابهای مسکن زده شد.
برنانکی، استاد سابق دانشگاه پرینستون، یک سخنرانی رسمی را در نشست سالانه انجمن اقتصادی آمریکا در ژانویه سال ۲۰۰۷ انجام داد. او از زمان آرتوربرنز، اولین رییس فدرال رزرو از یک محیط آکادمیک بود. این برنز بود که به ما کمک کرد تا از نظام پایه طلا جدا شویم. چه کسی میداند که برنانکی ما را به کجا خواهد برد؟
در آن سخنرانی برای اقتصاددانان آکادمیک پایبند به جریان مرسوم علم اقتصاد که جزو همکارانش نیز بودند، برنانکی به طور نامتعارفی در توصیف تواناییها و دسترسیهای فدرال رزرو در استفاده از اطلاعات و دادهها درباره بازارهای مالی بزرگنمایی کرد. این دانش و تخصص، شامل بازار برای مشتقات و داراییهای امن نیز میشود. او فدرال رزرو را به عنوان یک ابر قهرمان برای بازارهای مالی ترسیم کرد. او ادعاهای محکمی را درباره توانایی فدرال رزرو به عنوان تنظیمکننده اصلی بازارهای مالی، شناساییکننده ریسکها، پیشبینی بحرانهای مالی و پاسخ کارآمد به هرگونه آشفتگی مالی، مطرح کرد.
«بسیاری از سازمانهای عظیم بانکی، بازارهای مشتقات و داراییهای امن، جزو اجزای تشکیلدهنده بازارهای مالی هستند. فدرال رزرو به وسیله نظارت و تحلیل فعالیت این بانکها، اطلاعات ارزشمندی را درباره روندها و بهبودهای جاری در این بازار به دست میآورد. از طریق دانش کسب شده از جانب سیاست پولی فدرال رزرو و فعالیتهای پرداختی این نهاد، اطلاعاتی به دست میآید که به وسیله فعالیتهای نظارتی به این نهاد درک فوقالعاده وسیع و عمیقی از بهبودها در بازارها و نهادهای مالی میدهد.
فدرال رزرو در ظرفیتش به عنوان یک بانک ناظر، میتواند اطلاعات جزئی را از طریق این نهادها درباره عملکرد و مدیریت ریسک شان به دست بیاورد و میتواند در صورت لزوم وارد عمل شده تا ریسکها و عدم کارآییها را مدیریت کند. فدرال رزرو همچنین مدیر یا ناظر جامع بانکهای تجاری زیادی است که برای سیستم پرداختی از طریق فعالیتهای تسویهای و نقل و انتقالی حیاتی هستند.»
به بیان دیگر، فدرال رزرو، همه چیز را در مورد بازارهای مالی میداند، اما به مرور بدتر عمل میکند: «هرچند از دید من، بزرگترین منفعتهای خارجی فعالیتهای نظارتی فدرال رزرو آنهایی هستند که به نقش نهاد در مدیریت و جلوگیری از بحرانهای مالی مرتبط اند. به سخن دیگر، فدرال رزرو میتواند جلوی اکثر بحرانها را بگیرد و آنهایی را هم که اتفاق افتاده مدیریت کند.
در نهایت، قلمرو گسترده فدرال رزرو در بازارهای مالی- که نه تنها شامل نظارت بانکی و نقشاش در سیستم پرداختها، بلکه شامل ارتباطش با دلالهای خرد و نظارت بر بازارهای سرمایهای که با اتخاذ سیاستهای پولی همراه هستند نیز میشود- به آن تخصص گسترده و منحصربهفردی در ارزیابی و عکسالعمل به فشارهای مالی اعطا کرده است.»
به بیان دیگر، فدرال رزرو یک مانع آینده نگر و با تجربهای است که جلوی بحرانهای مالی را میگیرد. این یک ادعای اساسی است که به برنانکی دید ژرف خودش را در پیشبینی وقایع کوتاهمدت میدهد.
رییس برنانکی، در اینترنت به خاطر انتشار ویدئویی در یوتیوب بدنام است. در آن ویدئو نظرات امیدوارانهاش در مورد اقتصاد طی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ به صورت پیوسته به نمایش گذاشته شده است. او در سال ۲۰۰۵ وجود حباب مسکن را رد کرد، در همان سال امکان کاهش حقیقی در قیمتهای مسکن و اینکه این کاهش اقتصاد حقیقی و اشتغال را در سال ۲۰۰۶ متاثر میکند را مردود دانست. او همچنین تلاش کرد تا نگرانیها در مورد بازار وامهای رهنی بدون پشتوانه را آرام کند. او گفت که انتظار رشد قابلتوجه و پایداری را در سال ۲۰۰۷ داشته و مشکل در بازار اعتبار (که بعدا آشکار شد) بازار رهنی یا کل بازار را تحت تاثیر قرار نخواهد داد.
در نیمه سال ۲۰۰۷، او اقتصاد جهانی را قوی ارزیابی کرد و یک بازگشت سریع به رشد نرمال در اقتصاد ایالاتمتحده را پیشبینی کرد. در طول دو سال گذشته ما چند بار در مورد ظهور علائم بهبود اقتصادی شنیدهایم؟ در حالی که احتمالا در حدود ۴۰ درصد از خانوادههای آمریکایی بیکاری، ورشکستگی و مصادره اموالشان را تجربه میکنند یا حتی همین الان به دلیل به تعویق افتادن اقساطشان در خطر مصادره قرار دارند.
به خاطر داشته باشید، اتریشیها داشتند در مورد حباب مسکن، علت ایجاد آن و نتایج احتمالیاش در اوایل سال ۲۰۰۳ روشنگری میکردند. برنانکی و دیگران احتمال پیشبینی حبابها و بحرانها را مردود میشمردند و وقتی پیشبینیهای اقتصاددانان اتریشی داشت درست از آب درمیآمد، جواب متقابل همیشگی شان این بود که حتی یک ساعت از کار افتاده نیز ممکن است دوبار در روز ساعت را درست اعلام کند، اما من یک لیست از ۴۰ نفر از کسانی که پیشبینیهای درستی را در مورد حباب مسکن رقم زده بودند را دیدم و متوجه شدم که حدودا سه چهارم از آنها از طرفداران مکتب اتریشی بودهاند. اگر فرض کنیم که اتریشیها تنها درصد کوچکی از کل اقتصاددانان را تشکیل میدهند، آنگاه آنها خیلی کارآتر از یک ساعت از کار افتاده به نظر میرسند.
نتیجهگیری
برنانکی، اعتبار یک اقتصاددان بلندمرتبهای را در اختیار دارد که متعلق به جریان رایج این علم است. همچون عناوین بالایی که برای اقتصاددانانی که در دولت مشغول به کار میشوند، در نظر گرفته میشود. دستاورد مشخصاش در علم اقتصاد نکته ممیزهای است که او با توجه به کار فریدمن و شوارتز از بحران بزرگ ترسیم کرد. جایی که آنها کشف کردند به دلیل کاهش در عرضه پول وارد بحران میشود، برنانکی دلیل این بحران را سقوط در صنعت بانکداری عنوان کرد که موجب افزایش هزینه اعتبارات شده و آنها را محدودتر میسازد.
هر دو نظریه در این نکته اتفاق نظر دارند که یک کاهش در تقاضای کل وجود داشته است که میتوانسته توسط اقدام فوری فدرال رزرو و دولت قابل اجتناب باشد. هر چند که نوع اقدامی لازم، متفاوت است. فریدمن و شوارتز میگویند که فدرال رزرو باید در جهت افزایش عرضه پول عمل میکرد یا حداقل از کاهش آن جلوگیری میکرد. در مقابل، برنانکی، باور دارد که فدرال رزرو باید جلوی سقوط بانکها را میگرفت. راهحل فریدمن و شوارتز جلوی ورشکستگی بعضی از بانکها را نمیگرفت، هرچند احتمالا به دلیل افزایش عرضه پول و نقدینگی این تعداد کاهش مییافت. برنانکی در مقابل در جهت جلوگیری از ورشکسته شدن بانکها برای امکان دسترسی به اعتبارات در اقتصاد، نظراتش را بیان میکرد و البته کمتر در مورد کاهش عرضه پول نگران بود.
اینک هر یک از این دو دسته سیاستها میتوانست کارگر افتد، مورد تردید است. همانطوری که روثبارد نوشته، سایر سیاستهای مداخلهجویانه توسط دستورات هوور جلوی بهبود اقتصادی را میگرفت- دیدگاهی که طرفدارانی را حتی در اقتصاد رایج به خود جذب میکند- مساله مربوط به امروز این است که برنانکی باور دارد که این وظیفه فدرال رزرو است تا نهادهای مالی را نجات دهد تا کانالهای اعتبارات حفظ شود و جلوی سایر عوامل «غیرپولی» که از طریق اثرگذاری منفی روی تقاضای کل آن را کاهش میدهند، گرفته شود. این موضوع عمل سریع فدرال رزرو در نجات بنگاههای مالی همچون Bear Sterns و AIG، ملی کردن Fannie Mae و Freddie Mac، مساعدت کل بازارها همچون بازار وجوه متقابل پول و جذب مقادیر زیادی از داراییهای اسمی به ترازنامه فدرال رزرو را توضیح میدهد.
برای آماده سازی این سخنرانی، من متوجه شدم که چقدر برنانکی انتخاب آشکاری برای ریاست فدرال رزرو بود. از دیدگاه بانکها، بنگاهها و وال استریت- که همچنین به عنوان «corporatocracy» نیز شناخته میشوند- چه کسی بهتر از برنانکی است که دقیقا در حمایت از بانکها و وال استریت در دوران بحران مالی کتاب مینویسد؟
شاهد دیگر در مورد مناسب بودن برنانکی به عنوان رییس فدرال رزرو، تمایل او به کاهش دادن ارزش دلار است. این به معنی قیمتهای بالاتر برای من و شماست، اما خب البته برای صادرات فوقالعاده است.که دوباره عمدتا سود corporatocracy است. وقتی متوجه شدید که فدرال رزرو موتور محرکی است که corporatocracy را به هزینه مین استریت غنی میکند، شما کاملا اعمال بدون وقفه فدرال رزرو و مسلما برنانکی را متوجه خواهید شد.
و شاهد سوم، استفاده برنانکی از نرخهای بهره دستوری کاهش یافته است. منافع بانکها، منافع بنگاهها. پس منافع مین استریت، کسبوکارهای کوچک و پساندازکنندگان چه میشود؟کاهش دادن نرخهای بهره به پساندازکنندگان، بازنشستگان و حتی بانکهای واقع شده در شهرهای کوچک که نمیتوانند به منافع پولی پمپاژ شده از جانب فدرال رزرو دسترسی داشته باشند، ضربه میزند و آنها مجبور هستند تنها به سپردهگذاران خود اکتفا کنند. با توجه رییس بانک فدرال رزرو دالاس، به نظر میرسد که فدرال رزرو تنها دارد کمک میکند تا corporatocracy به خارج حرکت کند، قبل از آنکه کل اقتصاد ایالاتمتحده سقوط کند و در آتش بسوزد.
«در تاریکترین لحظاتم، در حیرت بودهام که اگر کمکهای پولی را که ما قبلا مهندسی کرده بودیم، آن طور که فکر میکردیم اجرا نشوند، چه میشود؟ تعداد زیادی از بنگاههای بزرگی که من بررسی کردم، کارآترین راه را این میدانند که آن پول را در جایی سرمایهگذاری کنند که مالیاتهایی کمتر و دولت راغب تری دارد.»
مادامی که وارد چهارمین سال این بحران اقتصادی میشویم، نباید از دیدن حرکتهای اضافی برنانکی تعجب کنیم. او روزولت را به دلیل سیاست مبدعانه و جسورانهاش ستایش کرده و روشاش را در فدرال رزرو تکرار کرده است. حتی در استفاده از کلمات اختصاری؛ بنابراین شگفتزده نشوید وقتی «تسهیل مقداری» در هر رکود پیدرپی در اقتصاد را مشاهده میکنید.
من با یک جمله از روتبارد حرفم را تمام میکنم که نتیجهگیری خودم را درباره پیامدهای حکمرانی برنانکی در فدرال رزرو بیان میکند:
«وقتی با آینده روبهرو میشویم، پیشبینی برای دلار و سیستم پولی بینالمللی به راستی اهمیت پیدا میکند و جز اینکه ما به استاندارد کلاسیک طلا در یک قیمت واقعی برسیم، این سیستم محکوم است تا با انتقال به عقب و جلو بین نرخهای ارز ثابت و نوسانی حرکت کند، مشکلات حل نشده را گسترش دهد، بد کار کند و در نهایت متلاشی شود و محرک این فروپاشی تورم مستمر ناشی از عرضه دلار خواهد بود و قیمتهای آمریکایی هیچ وقت علامتی در جهت کاهش یافتن از خود بروز نخواهند داد. چشمانداز آینده تورم فزاینده است که با سقوط پولی و جنگ اقتصادی خارجی همراه میشود. این پیشبینی تنها میتواند با یک دگرگونی جدی در سیستم پولی آمریکا و دنیا تغییر یابد: به وسیله بازگشت به بازار آزاد پول کالایی همچون طلا و به وسیله حذف کامل دولت از صحنه پولی.»
ارسال نظر