نگاه - دولت بزرگترین مصرفکننده است
مداخله دولت: پرهزینه و بیفایده
مترجم: گلچهره پاکدل
دسو دو تریسی اقتصاددانی فرانسوی بود که توماس جفرسون بسیار کوشید او را به آمریکاییها معرفی کند. اولین بخش اثر مهم تریسی «رسالهای پیرامون اقتصاد سیاسی»، که توماس جفرسون آن را ترجمه کرد، در واقع گزینگویهای است که تمام اقتصاددانان اتریشی با آن موافقت خواهند کرد. این اثر با روشی پاراکسولوژیک و با بهرهگیری از مفهوم ارزش انتزاعی به تئوری کاملی پیرامون مبادله و جامعه تجاری میرسد.
شلدون ریچمن
مترجم: گلچهره پاکدل
دسو دو تریسی اقتصاددانی فرانسوی بود که توماس جفرسون بسیار کوشید او را به آمریکاییها معرفی کند. اولین بخش اثر مهم تریسی «رسالهای پیرامون اقتصاد سیاسی»، که توماس جفرسون آن را ترجمه کرد، در واقع گزینگویهای است که تمام اقتصاددانان اتریشی با آن موافقت خواهند کرد. این اثر با روشی پاراکسولوژیک و با بهرهگیری از مفهوم ارزش انتزاعی به تئوری کاملی پیرامون مبادله و جامعه تجاری میرسد. کتاب تریسی همچنین ماهیت و نقش اقتصادی دولت را زیر ذرهبین میگذارد و شگفت است که تا چهاندازه بررسی او حتی اکنون نیز تازه و جاندار به نظر میرسد. بسیاری از توصیفات امروزی پیرامون دولت در برابر کار او بچهگانه مینمایند.
دولت مصرفکننده ثروت است
امروزه اکثریت ناظران وجود دولت را نوعی سرمایهگذاری در جامعه میدانند. در سرتاسر طیف سیاسی، با وجود تفاوتهای عمیقی که در جزئیات هست همه فعالان بر این نظرند که مخارج و هزینه کرد دولت، حداقل تا حدودی، خالق ارزش است.
تریسی چنین اعتقادی نداشت. او، همانند بسیاری از اقتصاددانان لیبرال و مدافع اقتصاد بازار در فرانسه اوایل قرن نوزدهم، دولت را اساسا غارتگر، ویرانگر ارزشها و عامل اصلی نزاع طبقاتی میدانست.
او مینوشت: «در هر جامعهای دولت بزرگترین مصرفکننده ثروت است» و طبیعی است که چنین رویکردی او را در مقابل هر آنچه که اکنون درباره دولت گفته میشود قرار میداد. او قویا معتقد بود که هزینه کرد دولت موجب ایجاد ثروت نمیشود. حتی برخلاف آنچه که باز هم امروزه رایج است، او قائل به مشوق بودن دولت در فرآیند خلق ثروت هم نبود. او میگفت از طریق مصرف نمیتوان رونق و رفاه ایجاد کرد و بدیهی است که به مفاهیمی چون ضریب فزاینده مخارج دولت و نظایر آن اعتقادی نداشت.
«آنهایی که میپندارند مصرف میتواند خالق ثروت باشد، در واقع معتقدند که ولخرجیهای دولت که به هزینه دیگران انجام میشود، موجب رونق صنعت و تولید است؛ یعنی این مخارج از آنجا که مصرف را افزایش میدهند مفیدند و جنبش و حرکت در جامعه ایجاد میکنند. برای آنکه به معیوب بودن ذات چنین سفسطههایی پی ببریم، باید همیشه در مسیر خود مانده و هیچ گاه از جاده حقایق اثبات شده منحرف نگردیم.»
او حتی کینز را - صد و نوزده سال پیش از انتشار کتاب تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول! - رسوا ساخت: «مخارج دولت هرگز با خلق ارزش به دامن خود او بازنمیگردند. منافع عمل دولت حتی هزینههای انجام شده را هم پوشش نمیدهد. بنابراین چیزی جز مصرف خالص در کار نیست، هیچ نفعی از نیروی کار و منابعی که در این راه به کارگرفته حاصل نمیشود و حتی اغلب منابع و ثروتهای موجود هم بر باد میروند...»
به عبارت دیگر، تنها سرمایهگذاری حقیقی که در بازار آزاد توسط کارآفرینان انجام میشود، خالق ارزش است، زیرا مصرفکنندگان در برابر اختیار یا رد آن آزادند و سود آور بودن این فعالیتها خود نشانهای از ارزش زا بودن آنها است. تولید خصوصی پیوسته با سرعت بیشتری اوج میگیرد، در حالی که در ماهیت فعالیتهای دولتی چنین امری هرگز حاضر نیست.
اما درباره سرمایهگذاریهای دولت در زیرساختها که مبلغان دخالتهای دولتی چنین هوادارش هستند، چطور؟ تریسی ابتدا با نشان دادن این که به ظاهر موافق چنین هزینههایی است، بنیان این استدلال را از اساس به هم میریزد. او میگوید: «مساله منابعی که در کارهای عمومی به کارگرفته میشوند متفاوت است، مخارجی نظیر ایجاد پل، جاده و بندر و غیره، همواره (اگر خیلی گزاف نباشند) به دیده مساعد نگریسته میشوند. در واقع چنین تاسیساتی بسیار هم به حال رفاه عمومی مفیدند.» اما «نمیتوان آنها را مستقیما و بیواسطه مولد دانست، زیرا اگر در دستهای دولت باشند، سود و درآمدی از جانب آنها که جوابگوی هزینههای صرف شده در ایجاد شان باشد، عاید نخواهد شد...»
به علاوه، تریسی میافزاید پروژههای دولتی که برای ایجاد تاسیسات مفید اجرا میشوند، پروژههای بالقوه بخش خصوصی در این بخشها را - که میتوانستند کارآتر هم باشند -از کار میاندازند.
«میتوان گفت که اگر منابع توسط دولت از دسترس افراد خارج نمیشد، آنها میتوانستند به نتایجی مشابه و حتی به مراتب بهتر از دولت، برسند. بسیار محتمل است که کاربرد آنها در دست افراد، هوشمندانه و مقتصدانهتر میبود.»
حتی سرمایهگذاری در علم و دانش هم از عهده کارآفرینان بخش خصوصی بهتر برمیآید. تریسی مینویسد: «در نهایت، همین استدلالات را میتوان درباره دخالت دولت در علم و هنر هم به کار برد. مبالغ صرف شده در این وادی بسیار ناچیزند، اما کارآییشان از آن هم ناچیزتر است. بسیار روشن است که در مورد هر صنعت و حرفهای بهترین تدبیر برای رونق آن آزاد گذاشتناش است. ذهن انسان اگر در قید و بند نباشد، همواره بسیار خلاقتر عمل خواهد کرد و همواره از میان امور مختلف تنها ضروریترین و پرثمرترین شان را بر خواهد گزید. هدایت آن به این سو و آن سو، اغلب تنها موجب انحرافش میگردد تا شکوفاییاش.»
از تمام اینها میتوان نتیجهگرفت که هزینههای عمومی را به درستی باید بیحاصل و غیرمولد قلمداد کرد و هرآنچه که هم اکنون در قالب مالیات یا وام به دولت اعطا میشود، خود نتیجه تلاشهای مولد افراد در گذشته بوده است. بار دیگر تکرار میکنم که هر شهروندی وظیفه دارد متوجه چنین خسران منابعی بوده، متوجه باشد که هر چه او به دست هزینههای عمومی میسپارد، نه سرمایهگذاری که تنها یک ولخرج اضافه و بیحاصل است.
نتیجه؟ تریسی معتقد است که دولتها تا جای ممکن باید کوچک و کم هزینه باشند. او وظیفه سیاست مداران بزرگ را چنین میداند:«هیچ کدام نباید بپندارید که هزینه کردن به خودی خود موجب افزایش ثروث است. همه باید بدانند که برای جوامع سیاسی و تجاری مهلکترین سم پرهزینه بودن حکومت است. در نهایت این هم یکی دیگر از آن حقایقی است که عامه مردم سالها پیشتر از سیاستمداران درکش کردهاند.»
ارسال نظر