آلمان اروپایی، آلمان جهانی
شاید زمانی که رهبران جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی سابق) و فرانسه در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد میلادی اولین سنگ بنای اتحادیه اروپایی را میگذاشتند، تصور چنین روزهایی در ذهن شان نمیگنجید که ۱۵ کشور عضو اتحادیه دور هم بنشینند و راجع به آینده پول واحد – یورو و حتی اتحادیه اروپایی به بحث و تبادل نظر بپردازند.
سعید بازار باشلی
شاید زمانی که رهبران جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی سابق) و فرانسه در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد میلادی اولین سنگ بنای اتحادیه اروپایی را میگذاشتند، تصور چنین روزهایی در ذهن شان نمیگنجید که ۱۵ کشور عضو اتحادیه دور هم بنشینند و راجع به آینده پول واحد - یورو و حتی اتحادیه اروپایی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع از آنجا آغاز یا خود را بروز داد که اقتصاد برخی کشورهای عضو اتحادیه مانند یونان و تا حدودی اسپانیا و پرتغال دچار بحرانهای جدی شدند تا جایی که دولت یونان با بدهی بالای ۳۵۰ میلیارد یورویی دست به دامان کمک فوری اتحادیه اروپا و به خصوص آلمان شد. شاید این موضوع بهانهای باشد برای دوباره خوانی و بازنویسی شکلگیری اتحادیه اروپایی و آینده آن.
پس از تشکیلات ایالات متحده آمریکا در حدود ۲۰۰ سال پیش و شکلگیری اتحاد تدریجی ۵۰ ایالت به دنبال جنگهای طولانی شمال و جنوب و موفقیتهای نسبی اقتصادی آن، دیگر کشورهای جهان در بخشهای دیگر کره زمین، تلاشهایی در جهت پیادهکردن چنین الگویی را به عمل آوردند که آشناترین آنها تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ۱۹۱۷ بود و پس از آن اتحادیه اروپایی در دهههای بعد شکل گرفت، اگرچه کشورهای دیگری در آفریقا و شرق آسیا این اواخر به دنبال تشکیل چنین اتحادیههایی بودهاند و به دلایل فراوانی در ادامه راه ناکام ماندهاند. شاید بررسی تحولات تاریخی و اجتماعی و سیاسی قرن بیستم بتواند کمکی برای کشف چگونگی این نوع شکلگیریها و آینده آنها بنماید.
به دنبال وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم شکست بلوک محور و متحدین در آنها، جغرافیای سیاسی، جدیدی در قاره اروپا، خاورمیانه و خاور دور شکل گرفت. از سویی کشورهای معتقد به اقتصاد آزاد به رهبری ایالات متحده آمریکا که به دلیل دوری از صحنه جنگ آسیب کمتری دیده بود، نظام جدیدی مبتنی بر اقتصاد بازار بنا نهادند که سریعا به رشد اقتصادی موردنظر برسند و با ایجاد طبقه متوسط معتبر و رفاه شهروندان از رشد تفکر سوسیالیستی به دیگر بخشها جلوگیری نمایند. از سویی دیگر بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و با شرکت کشورهای اروپای شرقی و چند کشور آسیای شرقی و آمریکای لاتین شروع به تدوین برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با محوریت اقتصاد دولتی و متمرکز و با هدف ترویج اندیشه سوسیالیسم در نقاط دیگر جهان، حرکت را در این زمینه آغاز کرده بودند. تدوین برنامه توسعه اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی در غرب اروپا و بخشی از شرق آسیا مانند ژاپن- تایوان و کرهجنوبی نتیجه دلخواه را داد و در سیر تحولات تاریخی اجتماعی شاهد بودیم که توسعه همهجانبه جهان مبتنی بر اقتصاد آزاد چگونه بلوک سوسیالیستی را از میدان رقابت به در برد و باعث در هم شکستن توهمات و شعارهای توخالی و عدالتجویانه رهبران کشورهای بلوک شرق شد.
در این میان کشور آلمان به عنوان پیشرو اقتصاد آزاد، جزو نخستین کشورهایی بود که پرچم بازسازی زیرساختهای اقتصادیاش را در دست گرفت، معجزه اقتصادی آلمان غربی به رهبری موفق کنراد آدنائر، شهردار وقت کلن و صدراعظم جدید آن کشور در حال اتفاق بود. گرچه در احیای اقتصاد در هم شکسته پس از جنگ آلمان نقش کسان دیگر مانند لودویگ ارهارد وزیر اقتصاد و دو اقتصاددان بزرگ آن کشور به نامهای کارل بده و شوماخر غیرقابل انکار است. در زمان جنگ و دوران حاکمیت ناسیونال سوسیالیستها به رهبری هیتلر همه چیز مهار شده و در اختیار دولت با مکانیزم جیرهبندی و تقسیم کالا وسیله آن صورت میگرفت. پس از جنگ با برنامههای ارائهشده از سوی اقتصاددانان و لغو فوری مهار و کنترل اقتصاد، همه نیروها و خلاقیتهای آلمانی، آزاد شده و منجر به این همه رشد و توسعه رشک برانگیز گردید که هنوز هم ادامه دارد. آلمان رشد و توسعه خود را حتی در دو دهه اخیر و با وجود تحمیل هزینههای کمرشکن صدها میلیارد یورویی از بابت بازسازی شرق آلمان ادامه داده است، شاید هر کشوری بود در زیر بار این همه هزینه سربار کمر راست نمیکرد، ولی سیستم منطقی و زیربنای سالم اقتصاد آلمان همه مشکلات را تحمل کرد و رو به جلو رفت. منظور از زیربنای سالم و کارآمد اقتصادی در اینجا، پایین بودن تورم، پول معتبر ملی، هزینههای متعادل دولتی و کاهش فساد اداری است. در ادامه راه و در چارچوب اتحادیه اروپا رشد و توسعه مستمر اقتصاد آلمان و تا حدودی فرانسه به عنوان موتور پیشبرنده اقتصاد دیگر اعضای آن اتحادیه تبدیل شد، در حالی که دیگر کشورهای عضو اتحادیه نتوانستند پا به پای دو کشور ذکر شده پیش بروند.
شاید در زمان وجود دو بلوک غرب و شرق تفکر جنبش اتحادیهای از بعد سیاست بینالمللی و سنگین کردن کفه ترازوی رقابتهای به اصطلاح ویترینی مفید بود، اما با وجود شکست بلوک سوسیالیستی و جا ماندن از رقابت و شروع اندیشه جهانی شدن و جهانیسازی، دیگر تشکیل اتحادیههای منطقه ضروری به نظر نمیرسد از سوی دیگر باید اضافه کرد متاسفانه اندیشه ناسیونالیستی هنوز در اروپا طرفداران جدید دارد و به صورت یک نوع نگرش و فرهنگ درآمده است. هر کدام از مناطق اروپا هنوز باورهای خود را دارند، همین چند سال پیش جنگ بالکان خیلی مسائل را عیان کرد. تفکر ناسیونالیستی در مورد چگونگی رشد و توسعه اتحادیه تاثیر میگذارد. چرا باید به هنگام بروز دشواریها، کشورها و مناطق مختلف جغرافیایی به گونهای ملیگرایانه به سیاست حمایتی گذشته روی بیاورند؟ متاسفانه باید بگوییم بزرگترین مانع بر سر راه پیدایش جهانیشدن و رفاه جهانی و سراسری مساله سیاست است که باعث میشود فرصتهای نوین تجاری به صورت یکسان پخش نشود. باید به طریقی سیاستمداران را از صحنه دور کرد و اجلاسهایی مانند داووس را باید تقویت نمود، چرا که کشورها به ادامه همکاری و بهرهگیری مشترک از امکانات رفاهی جهانی تشویق میشوند، آلمان با توجه به تجربه و اقتصاد پیشرو منحصر به فردش میتواند با کنار گذاشتن برخی سیاستها ناشی از رسوبات فرهنگی ملیگرایانه، رهبری بخش عمدهای از توسعه جهانی را به عهده گیرد. در حال حاضر اتحادیه اروپایی به دلیل تفکر منطقهای و کمی جزماندیشی (مورد عضویت ترکیه در اتحادیه را به یاد آوریم) و پیروی از سیاستهای حمایتی دولتی دهه ۶۰-۵۰ میلادی کوره راه توسعه جهانی را به جای راه برگزیده است. اگر تفاوت فرهنگ و نگرشهای ملل گوناگون را بپذیریم میتوان بر سر یک هدف مشترک سرمایهگذاری کرد.
در حال حاضر آلمان موتور محرکه اروپای واحد است، اروپایی که هنوز برخی کشورهای عضو آن هنوز تفکرات سوسیالیستی و اندیشه دولت رفاه را حفظ کردهاند. باید اصل تغییر را پذیرفت. سرعت تحولات به خصوص با آغاز قرن ۲۱ سیر صعودی گرفته و آلمان با اقتصاد پیش رواش باید بپذیرد که توانایی بازرگانی و صنعتیاش در راهاندازی کسب و کار بینالمللی، چه نقش برجستهای حتی در دنیای سیاست برایش بازی خواهد کرد.
حال اینکه میگوییم چرا آلمان به این دلیل مهم است که آن کشور اولین جامعهای که توانسته توسعه پایدار به همراه حفظ محیطزیست را سرلوحه برنامههای خود قرار داده است و در این رابطه نقش پیشگامی را در عرصه بینالمللی دارد. دولت آلمان در سال ۲۰۰۸ قوانین متعددی را در زمینه تطابق توسعهاش با تغییرات آب و هوایی کره زمین تدوین نمود و با تصویب قانون بهرهوری از انرژیهای تجدیدپذیر از نظر سیاستگذاری زیستمحیطی و همچنین تامین انرژی پاک در صدر کشورهای دیگر جهان قرار گرفته است.
بدین ترتیب آلمان میتواند رهبری کشورهای جهان را در زمینه استفاده از انرژیهای نو و با هدف رسیدن توسعه پایدار و حفظ سلامت کره زمین به عهده گیرد.
رهبران آلمان به جای اتحادیهای باید جهانی بیندیشند و باور کنند مدیران بازرگانی و صنعتی آلمان هر کجای دنیا باشند شاید بیش از سیاستمداران به صلح و رفاه مردم جهان توجه خواهند کرد. باور کنیم که در زمان حاضر فعالیتهای اقتصادی و تجارت جدید مرزهای جغرافیایی سنتی را در هم شکسته است و هیچ اهمیتی ندارد که طرف دادوستد مسلمان، مسیحی، بودایی، هندو یهودی و ... است، اقتصاد جهانی آنچه که امکان دارد در چارچوب برنامههای دیجیتال قرار میدهد. مانند برنامههای کامپیوتری، نرمافزارهای خدمات بانکی، حسابداری و انبار، ساخته و به مردم جهان میفروشد.
بازرگانان آلمانی و به عنوان مثال مدیران شرکت پیشرویی مانند زیمنس و ... باید باور کنند که گسترش فعالیتهای بازرگانیشان در همه جای کرهزمین به همه شهروندان کشورهای جهان این فرصت را میدهد تا در اقتصاد جهانی نقشی به عهده گیرند و به جای جنگ و خونریزی و ترویج خشونت و نفرت با احساس مفید بودن راه تعامل را برگزیده و به آیندهای بهتر بیندیشند و برای آن تلاش کنند، باور کنیم که فعالیتهای بازرگانی جهانی به پیگیری، آیندهنگری و صبوری و تعامل همه مردم جهان نیاز دارد و با خود نظم اجتماعی پدید میآورد و راه رشد آنارشیسم و حتی تروریسم بینالمللی را هم میبندد، چرا که هیچ انسان عاقل و آگاه و متکی به منافعاش مایل نیست نظم و قراردادهای اجتماعی را به هم بزند. آلمان بهتر است بپذیرد بازرگانی با تمام کشورها بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی و رفتاری، منجر به افزایش روابط خوب میان تمام ملل جهان میشود، بیجهت نیست که به دلیل پایین بودن سطح دستمزدها در هند بخشی از برنامههای کنترل و مخابراتی انگلیس، توسط متخصصان هندی و از آن کشور اعمال میشود، اینها فرهنگی برای ایجاد دوستیها پدید خواهند آورد. تصور بر این است ادامه کار اتحادیه اروپا با مشکلات کنونی و از بین رفتن بستر همکاری به دلایل تاریخی و فروپاشیدن بلوک شرق با مشکلات جدیتری روبهرو خواهد شد. کشورهای عضو همه بهاندازه کافی مسوولیتپذیر در قبال توسعه حوزه یورو نبودهاند. پیوستن کشورهایی که نزدیک ۸۰ سال و بهاندازه چهار نسل در یوغ استبداد کمونیستها و حکومتهای توتالیتر شرق اروپا بودهاند بهاندازه دو برابر آن زمان خواهد بود تا گام به گام به شخصیتها و سازمانهای مسوولیتپذیر تبدیل شوند.
چهارچرخه اقتصاد اروپای واحد با دو اقتصاد پیشرو و چندین عضو غیرمسوول قابل حرکت نخواهد بود تا مشکلات دیگری به وجود نیامده بهتر است برخی کشورهای اتحادیه مجددا به حاشیه چارچوب قبلی باز گردند، چرا که مشکلات دیگر مانند هجوم مهاجرین بر دیگر مشکلات خواهد افزود. آلمانیها گاهی بهتر است گذشته را فراموش کنند و به جای خود و اروپا به خود و جهان و جهانیسازی بیندیشند. با این وصف و با مدیریت آلمان و همچنین تلفیق آن با مدیریت جهانی، آینده یورو روشن خواهد بود.
به نظر ما زمان آن رسیده است که اقتصاد پیشرو آلمان و بازرگانان و صنعتگران آلمانی نقش تاریخی خود را در راه جهانیسازی اقتصاد ایفا کنند. سیاستمداران هم بهتر است برخی مسائل گذرا را به فراموشی سپارند، در دنیای پررقابت امروز دگرگونیها خواسته یا ناخواسته خود را بر ما تحمیل خواهند کرد.
ارسال نظر