سفر به عمق رنج‌ها
پروانه توکلی
«سه‌شنبه ی قرقی»، سومین اثر داستانی فرزام شیرزادی، بعد از رمان «روشن تر از آبی» و «ما سه‌نفر» است که امسال از سوی نشر افق منتشر شد. این مجموعه دربرگیرنده داستان‌های کوتاهی است که در سال‌های دهه۷۰ تا ۸۰ نوشته شده؛ داستان‌هایی که نشان دهنده عرصه‌ای از گزینش‌های متنوع نویسنده و توجه خاص او به دنیای پیرامونش است که از زبان اقشار مختلف آدم‌هایش روایت می‌شوند.
تقابل با رنج
هریک از داستان‌های این کتاب فارغ از برخی محدودیت‌ها در مرتبه جهان‌بینی فعلی نویسنده و تجربیات او در نسبت با دایره وسیع تری از مناسبات انسانی، نشان از نگاه تیزبینی دارند که از کنار رویدادها و آدم‌ها با تامل عبور کرده و آنها را به همین راحتی‌ها به حال خود رها نمی‌کند. در داستان‌های این کتاب شیرزادی، شاید خیلی از انسان‌های جامعه اطراف ما نقش یافته باشند، ولی رنج و تقابل گروهی از آنها با این رنج، یکی از اصلی‌ترین محورهای این آثاراست. این رنج در اشکال گوناگونی ریخته شده؛ تا جایی که گاهی آن را بی واسطه می‌فهمیم و گاهی جا خوش کردنش را در درونی‌ترین لایه‌های روحی آدم‌های داستان احساس می‌کنیم.
بیشتر انسان‌های مطرح شده در این مجموعه داستان، غالبا رفتاری از جنس امروز دارند و به دام اتفاقاتی یاس آلود و اغلب برخلاف میلشان می‌افتند. زندگی‌های کارگری و استیصال آدم‌هایی که معلوم نیست چقدر در شکل گرفتن اوضاع زندگی شان دخیل‌اند، موضوعات کلی بیشتر داستان‌های این کتاب است که در لایه‌های زیرین با رگه‌هایی از طنزی گزنده در نسبت با این وقایع خلق شده و به گونه‌ای حکایت‌کننده بخشی از دغدغه‌های نویسنده‌اند. در اینجا شاید بتوان گفت که بعضی از تیپ‌های داستان کوتاه شیرزادی، خواسته یا ناخواسته در موقعیت‌هایی، مانند شخصیت‌های آثارنویسنده خارجی مورد علاقه‌اش، چخوف، ظاهر می‌شوند، بیشتر این آدم‌ها سرسپرده خواسته‌های کورکورانه‌ای هستند که آنان را در هیچ حالتی خوشحال نمی‌کند؛ خواسته‌هایی که منشا اغلب آنها از روی حرص زدن یا طمعی حقیرانه است. آدم‌های پریشان احوال این داستان‌ها در عین حال که معترضانی زبان باز و بی‌هدفند؛ سرخورده‌اند و نمی‌توانند با هر گونه زرنگی و سفسطه بافی یا تلاش‌های بی‌رمقی که از سر بیکاری یا ناچاری است، به حال متفاوتی دست یابند.
غیر از اغلب داستان‌های این کتاب با این ویژگی، شاید خوانش در یکی دو داستان به‌واسطه تجربه آزمایی این نویسنده جوان در حیطه فرم، چندان به راحتی پیش نرود؛ ولی آنچه که شاید دومین ویژگی داستان‌های مجموعه «سه شنبه‌ی قرقی» به شمار آید، رویکرد متعادل صاحب اثر، در حرکت میان تکنیک و مضمون باشد؛ بدین ترتیب که سازه‌های فرمی در اغلب داستان‌ها به موازات درک و همراه شدن مخاطب با یک مضمون هدایت می‌شوند و کمتر یکی ازوجوه فرم یا مضمون، از دیگری پیشی گرفته؛ در حالی که بخشی از بازی‌های فرمی نیز به سردرگمی خواننده کمتر اصرار ورزیده است.
برملا کردن زشتی‌ها برای زندگی
در «سه‌شنبه‌ی قرقی» که اولین داستان این کتاب است، شجاعت شخصیت داستان شگفت‌زده‌مان می‌کند؛ شجاعتی که متعلق به ضد قهرمان است. نویسنده در این داستان به عمق یک رنج چنان با صداقت چشم دوخته که ما هم می‌توانیم آن را به طرزی ملموس در دنیای آشنایی‌هایمان درک کنیم. از سویی دیگر با تمام شدن این داستان، سوزناک بودن طنزی گزنده را در ژرفای یک تامل خلسه وار در می‌یابیم و شاید این از دیگر خصوصیات داستان‌های این نویسنده باشد که فقط با زبان داستان حرف می‌زند و احساساتمان را به‌دور از تلاطم‌های کاذب یا لحنی شعاری بر می‌انگیزد.
شیرزادی از علاقه‌مندان بهرام صادقی است و تاثیر این علاقه‌مندی در ذهن و زبان او هویدا است. ریشه این علاقه‌مندی قبل از هر چیز در نوع تفکر و حساسیت‌های او در شیوه تمرکزش درباره هستی و انسان‌ها نهفته است. او در جایی جست‌وجوگری با طنزی آمیخته به فاجعه را از نکات آثار صاقی بر می‌شمرد تا جایی که خود او نیزشجاعت شوکه کردن مخاطب؛ یعنی ابراز همان فاجعه طنزآلود را بی‌ملاحظه و ترس بیان کرده است. و شاید آنچه که بیش از هر چیز مایه تعجب است، روح صداقتی است که راه‌های غافلگیر شدن را در این داستان‌ها هموار کرده؛ روحی که در داستان‌های صادقی نیز محرز و جاری است.
البته به زعم نگارنده، این روح متکی به صداقت، با اتکا به خود زندگی، به تعریف می‌نشیند و زشتی‌های زندگی را برای ستایش زندگی می‌نویسد؛ نه برای پررنگ‌تر کردن آنها.. تا به عبارتی دیگر برملایشان کند. این در حالی است که توجه او به فرم نیز توانسته با مبانی فکری اش درداستان همراستایی کند و این توجه به طرزی ناخود آگاه و تکرار شونده در آثار او دیده می‌شود.
آدم‌های معروف کنار یک لاقباها
داستان «گوساله دخترباز» با نگاهی انتقاد جو به ابعادی از محرومیت‌های فرهنگی در خانواده‌ها و چگونگی مناسبات رابطه پدر و فرزندی یا مادر و فرزندی، در فضای حاکم بر قشری از خانواده‌های ایرانی در سال‌های اخیر نظرافکنده که برای خیلی‌ها شاید آشنا و ملموس باشد. و حتی خوانش آن برای خواننده لذتی را فراهم کند که از آن آگاهی دارد. این داستان بر دیالوگ‌های بسیار تاثیرگذار و قوی متکی است؛ دیالوگ‌هایی که گویی بی‌معطلی بازگو می‌شوند و با بددهنی توامند و برآنند تا نوعی از سرخوردگی را در خانواده‌ای که از بی تفاهمی و عدم شناخت یکدیگر رنج می‌برند، افشا کنند. در هر حال این داستان که یکی از موفق‌ترین داستان‌های این مجموعه است، ردپایش را از طریق اتکا بر دیالوگ‌ها در ذهن مخاطب بر جای می‌گذارد.
بهره‌گیری از نمونه‌های متنوع طنز در آثار شیرزادی وجه دیگر داستان‌های اوست. داستان کوتاه «مثل‌همیشه» یکی از نمونه‌های خاص طنزی بی‌تعارف است که نشان از ذوق نویسنده در شخصیت‌پردازی طنزگونه دارد. او نگاهش را هر چه بی‌پرواتر به مسندها و صندلی‌ها هم برده است تا ثابت کند که فقط بیکارها و عاشق‌های یک لا قبا و مردم کوچه و بازار، میدان‌داران قصه‌هایش نیستند، بلکه آدم‌های معروف هم وارد این گود می‌شوند؛ آنهم با نگاهی بسیار نزدیک و در جایی که فقط خودشان و خودشان حضور دارند! که این هم شاهدی دیگر بر ذهنیت نسبی نگر نویسنده در واکاوی موقعیت‌های گوناگون درباره آدم‌هاست.
از تکان‌های ذهنی؛ تا شوکی غیرمنتظره
درواقع شیرزادی درصدد است تا در هر لحظه غیرمنتظره بودن یک شوخی را نشان دهد؛ شوخی که او را از هر ساخته قبلی ذهن خواننده جدا می‌کند و در دریایی از پیش‌بینی نشده‌های بی‌نهایت رها می‌کند؛ در حالی که به خواننده راه‌های سهیم شدن با آن موقعیت را نیز نشان می‌دهد و تفکر او را تا رسیدن به لایه‌های عمیق‌تر ماجرا چند وجهی می‌کند و شاید داستان آخر نمونه کاملی از این ویژگی باشد.
ولی در مجموع باید گفت که نویسنده «سه‌شنبه‌ی‌قرقی»، کماکان ابعاد متنوعی از شوک و غافلگیری را درجوهره داستان‌ها گنجانده و خواننده را تا مرز تکان‌های ذهنی پیش می‌برد تا او از همه قراردهای قبلی‌اش در نسبت با اثر دور کند. این مشخصه نیز در داستان «مثل همیشه»، «وارونه» و «نخستین امضا» بیشترین نمود را یافته است.
دعوت به یک تریلر سینمایی
ولی داستان «بوی مرگ درجنگل»، داستان یکی مانده به آخر این کتاب، از آن دسته آثاری است که در حین خواندنش به خشکی دهان مبتلا می‌شوی.
زیبایی استفاده از تکنیک‌های مختلف داستانی در این داستان به حدی است که می‌توان استعداد ذاتی نویسنده را در استفاده مناسب از برخی عناصر داستانی مانند فضاسازی و همچنین شکار موقعیت‌ها، به روشنی دریافت؛ بهره‌گیری از توصیف‌های زیبا، کنار بیان حالاتی از خستگی‌ها و ترس‌های دو شکارچی در حین سرگردان شدن در جنگلی سرد، به گونه‌ای است که خواننده را در لحظاتی به دیدن یک فیلم تریلر سینمایی دعوت می‌کند؛ ضمن آنکه تعلیق روانی حاصل از سوءظن و کشمکش ذهنی دو شکارچی نسبت به یکدیگر که در کل فضای داستان جاری است، موجبات جذابیت تراژیک بودن اثر را، از ابتدا فراهم کرده است. بخشی از این داستان این گونه نوشته شده: «شکلکی شبیه خنده بر لب‌ها و دهانش نقش گرفت و به نقطه‌ای سبز و فسفری که چیزی نبودند جز چشم‌های وادریده گرگ‌ها، دیده دوخت و با صدایی گرفته و بدون طنین گفت: تا وقتی آتش روش باشد، آتش قوی و حسابی، آنها نزدیک نمی‌آیند...»
رسیدن به جهان‌بینی وسیع‌تر
در پایان باید گفت که فرزام شیرزادی نویسنده‌ای است که صداقت را اهرمی برای سهیم کردن مخاطب در تجربه‌های داستانی‌اش برگزیده. به همین دلیل می‌توان از ناخودآگاه علاقه‌مند وی به نوشتن داستان سخن به میان آورد؛ ضمن آنکه انتظار می‌رود برای نویسنده‌ای مانند او، با از سر گذراندن این تجربه‌های داستانی تا امروز، راه‌های تکامل جهان‌بینی که قشر وسیع‌تری از زنان و مردان در آن جای بگیرند، در داستان‌های بعدی‌اش هموارتر شده باشد.

سه‌شنبه قرقی فرزام شیرزادی نشر افق چاپ اول1388