تا امید هست، سینمای کمدی زنده است

محبوبه افتخاری

این روزها وقتی به سردر سالن‌های سینما نگاه می‌کنیم، ‌بدون شک دو، ‌سه فیلم کمدی می‌بینیم که اغلب بازیگر‌های مشترکی دارند و از روی سردر‌ها و پوسترها و آنونس‌هایشان می‌شود حدس زد از فرمول رایج کمدی این سال‌ها استفاده کرده‌اند. فرمولی که فقط تماشاگر عام و خنداندنش را نشانه می‌گیرد و دنبال رسالت دیگری نیست. اما بین کارگردان‌های حرفه‌ای یا تازه‌کاری که سراغ ساخت این کمدی‌ها می‌روند، ‌کارگردان‌هایی هم پیدا می‌شوند که به نوع خاص و متعالی‌تری از کمدی در فیلم‌هایشان معتقدند. کارگردان‌هایی مثل «ابراهیم وحیدزاده» که از زمان اولین فیلمش «تحفه‌ها» همیشه دنبال به تصویر کشیدن نوع خاصی از کمدی همراه با فانتزی بوده. سبکی که در «مجسمه»، «عشق فیلم»، «معادله» و «شام عروسی» هم ادامه داد و این روز‌ها می‌توانیم در تازه‌ترین فیلم اکران شده‌اش «تاکسی نارنجی» هم ببینیم؛ فیلمی که بهانه گفت و گویمان با کارگردانی است که بیش از ۲ دهه است در این سینما فیلم کمدی می‌سازد.

«تحفه‌ها»، «مجسمه»، «معادله»،‌ «عشق فیلم» و...، وقتی فهرست فیلم‌هایتان را مرور می‌کنیم، ‌در همه آنها به وضوح یک کمدی متفاوت همراه با فانتزی خاص می‌بینیم. در این روزها که کمدی در سینمای ما معنای کلیشه‌ای پیدا کرده است،‌ فکر می‌کنید کمدی‌هایی از جنس فیلم‌های شما چقدر می‌تواند با کمدی‌های رایج و عامه‌پسند رقابت کند؟

من یک نوع فیلمسازی‌ را که به خیال خودم روش درستی است، تجربه کردم و ادامه می‌دهم و فکر کردم این نوع کار مخاطب خودش را دارد و شیوه‌های دیگران را هم نمی‌پسندم. دیگران هم روش خودشان را دارند. من مسیری را که به خیال خودم درست است، در سینمای کمدی پیگیری می‌کنم.

اما وقتی جنس کمدی‌های شما را با کمدی‌های عامه پسند مقایسه می‌کنیم، ‌می‌بینیم کمدی‌های شما از فرمول پیچیده‌تری استفاده می‌کند. فرمولی که حتی گاهی اجرایش پر‌دردسر است. چرا دلتان نمی‌خواهد فرمول ساده‌تر دیگران را امتحان کنید؟

ببینید، در سینمای ایران گروهی به دنبال کلیشه و گروهی دیگر هم کلیشه‌شکن هستند. نگاه کلیشه‌ای به دلیل نگرانی تهیه‌کنندگان از بازگشت سرمایه است که باعث می‌شود آنها هیچ‌وقت حاضر نشوند خطر کنند و به همین دلیل، همیشه راه‌های رفته و فرمول‌هایی را که جواب داده، پیگیری می‌کنند. البته راه‌های کلیشه شده در نگاه اول به نظر می‌رسد جواب می‌دهد و کم‌خطرتر است، اما گاهی ریشه را می‌زند و اصلا تضمینی نیست که اگر اثری یک بار با یک فرمول جواب داده، با همان فرمول دوباره جواب بدهد. گروه دیگری هم هستند که دنبال پیدا کردن راه‌های تازه می‌روند؛ من ترجیح می‌دهم دنبال این راه‌های تازه باشم.

با پیدا کردن و اجرای این راه‌های تازه که در همه آثارتان هم دیده می‌شود،‌ دوست دارید چه تاثیری روی مخاطبتان بگذارید؟

به هرحال هر کارگردان و هنرمندی - حتی آنها که کارهای ضعیف می‌سازند - برای خودشان رسالتی قائل هستند و می‌خواهند حرفی برای گفتن داشته باشند. من معتقدم هر هنرمند همچنان که از جامعه خود تاثیر گرفته‌، باید به شکلی بر جامعه تاثیر بگذارد و راه رسیدن به زندگی بهتر را برای مردم جامعه خود هموار کند؛ با چنین اعتقادی سراغ فیلمسازی می‌روم.

در «تاکسی نارنجی» هم سراغ فرمول خاص خودتان رفتید، برای یک فیلم کمدی، یک داستان کاملا تلخ انتخاب کردید. چه‌طور به این نتیجه رسیدید که این محتوا برای فرم کمدی جواب می‌دهد؟

طبیعتا وقتی یک سناریو نوشته می‌شود، آن فیلمنامه با سلایق و جهان‌بینی و تجربیات گذشته نویسنده همسویی دارد. این داستان این علاقه‌مندی را در من ایجاد کرد تا از منظر طنز به آن نگاه کنم. مساله یک زن تنها که سعی می‌کند رو در روی شهر بایستد و خودش را به اثبات برساند، یک کار دراماتیک است و ارزش نمایشی دارد و حالا به خاطر نوع نگاه من که ژانر کمدی را ترجیح می‌دهم، ‌منظر طنز پیدا کرده است. اینکه قصه قرار است در واقعیت به رستگاری و امید راه پیدا کند، من هم می‌خواستم همین پیام را به فیلم بدهم. به همین دلیل، ژانر کمدی و پایان خوش را برای آن اعمال کردم.

ظاهرا این فیلمنامه را بر اساس یک داستان واقعی نوشته‌اید؟

بله. با الهام از زندگی اولین راننده تاکسی زن در کیش. اینکه یک زن تصمیم می‌گیرد یک حرفه مردانه داشته باشد و آن را پیگیری کند، خودش کشمکش و تضاد ایجاد می‌کند. این تضاد طبیعتا می‌تواند با کمدی همراه باشد. اتفاقاتی که در ارتباط با راننده‌ها، راهنمایی و رانندگی و مسائل مربوط به مشکلات اقتصادی برای سیمین رخ می‌دهد، همگی برگرفته از وقایعی بود که برای آن خانم ‌راننده رخ داده بود و در مقابل، بخش‌های مربوط به ارتباط عاطفی و حسی سیمین با اطرافیانش مواردی بود که به داستان اضافه شد و به آن شاخ و برگ دادیم.

با این داستان، قهرمان‌های شما در تاکسی نارنجی میانسال هستند. احساس نکردید با انتخاب این قهرمان‌ها، ‌استقبال ‌مخاطب جوان را از دست می‌دهید؟

جوانگرایی و قصه‌گویی درباره جوانان همیشه مطرح بوده است، به این خاطر که جامعه ما جوان است و جوانان زیر۳۵ سال ۷۰ درصد جامعه را تشکیل می‌دهند. پرداختن به آنها، قطعا مخاطب بیشتری را برای تماشای فیلم جذب می‌کند. اما این مساله نباید باعث شود که ما به دیگران و از جمله میانسال‌ها نپردازیم. اگر فیلم خوبی ساخته شود، صرف‌نظر از پرداختن به هر گروه سنی، مخاطب را از هر سن و سالی جذب می‌کند. من در چند سانس به همراه تماشاگران تاکسی نارنجی را دیدم و متوجه شدم که بچه‌ها خیلی از این فیلم استقبال می‌کنند. مساله سن دیگر اینجا فاکتوری تعیین‌کننده نیست، چون اگر نوع پرداخت قصه و ماجراهایی که در آن می‌گذرد،قابل لمس باشد و تماشاگر بتواند آشنایی و خاطره‌ای از آن داشته باشد، آن را دوست خواهد داشت. در این فیلم من از سه نسل بازیگر استفاده کردم چون قصه، ماجرای سه نسل کودک، میانسال و مسن را روایت می‌کند و هر سه این نسل‌ها یک علاقه‌مندی و شور زندگی و عشق به همنوع‌شان را تجربه می‌کنند. وقتی چنین ماجرایی پیگیری می‌شود، قصه قهرمان‌های بیشتری دارد تا زمانی که بر محور دو قهرمان پی‌ریزی می‌شود.

شما در اجرا هم ریسک کردید. به دو بازیگر زن فیلمتان که نقش‌های اصلی دارند، نقشی داده‌اید که از سن خودشان دور است. چرا به خودتان و بازیگرانتان این زحمت را دادید؟

بسته به نیاز فیلم به این کار دست زدیم. تعداد بازیگران سینمای ما محدود است؛ یعنی وقتی من به سیمین به‌عنوان قهرمان اصلی ماجرا فکر می‌کردم، گزینه‌ای بهتر از آزیتا حاجیان از نظر توانایی بازیگری و علاقه‌مندی به کار نمی‌توانستم پیدا کنم و ناگزیر ایشان را چند سال جوان‌تر کردیم تا به واقعیت نزدیک شویم. ماهایا پطروسیان نیز چند ویژگی دارد؛ هم هنرپیشه قابلی است و هم ‌تنها هنرپیشه‌ای است که به زبان ارمنی تسلط دارد و چون قرار بود نقش یک مادربزرگ را بازی کند، منجر به این شد که ما گریم پیر‌زن را برایشان در نظر بگیریم. شاید یک نکته جالب در فیلم کمدی برای تماشاگر همین باشد که هنرپیشه در قالب یک فیزیک متفاوت دیده شود که این امر به جذاب‌تر شدن شخصیت کمک می‌کند.

بازیگرانتان هم از این جابه‌جایی سنی استقبال کردند؟ چون معمولا بازیگران تمایل دارند در نقش‌هایی دیده شوند که آنها را زیباتر نشان دهد.

بازیگرها با گذشت زمان به ویژگی‌هایی دست پیدا می‌کنند که از ستاره به بازیگر تغییر مسیر می‌دهند. وقتی فردی ستاره است، تمام تلاشش این است که زیبا به نظر برسد. به همین دلیل، گاهی همین بازیگران حس می‌کنند گونه راست آنها از گونه چپ آنها زیباتر است و به همین دلیل هنگام بازی کردن تلاش می‌کنند به گونه‌ای مقابل دوربین قرار بگیرند که گونه راست آنها بیشتر دیده شود. دوربین چشم درنده‌ای دارد. اگر شما هنگام ایفای نقش به این فکر کنید که پس از پایان کار مثلا به مغازه نانوایی بروید و نان باگتی را که همسرتان سفارش داده بخرید و تلاش کنید یادتان نرود، این مساله در نقش دیده می‌شود و تماشاگر می‌بیند که این بازیگر در حال بیان دیالوگ است، اما حس دیگری پشت چهره‌اش نهفته است. با همین دقت، تماشاگر بازیگری را که به فکر زیبا جلوه دادن خود است هم می‌بیند و متوجه می‌شود این بازی اشکال دارد و خالص نیست؛ اما وقتی بازیگر از این مراحل می‌گذرد، به دنبال کشف راه‌های نگشوده است. به همین دلیل وقتی به چنین بازیگری پیشنهاد می‌شود نقش یک پیرزن را بازی کند یا اینکه در نقش فردی مقابل دوربین برود که نیمی از گونه‌اش در اثر انفجار سوخته، از حضور در چنین موقعیت‌هایی استقبال می‌کند. به همین دلیل وقتی به دنبال این هستیم که از یک بازی خوب بهره ببریم و این مساله را در کار داشته باشیم، سراغ بازیگرانی می‌رویم که مرحله «من چقدر زیبا هستم» را طی کرده باشند.

بعد از این سال‌ها که سینما را با ژانر طنز تجربه کردید،‌دوست ندارید فیلمی در ژانر‌های دیگر بسازید؟ مثلا تراژدی یا ملودرام؟

من قبل از ساخت فیلم بلند، تعداد زیادی فیلم کوتاه ساخته بودم که همگی تراژدی بود و اغلب سیاه. یک روز دوستی گفت «در کارهای تو یک رگه‌های طنزی وجود دارد که بد نیست به آن بپردازی». من هم به این توصیه توجه کردم و ژانر کمدی را تجربه کردم و دیدم چقدر راحت‌تر می‌توانم حرف‌هایم را بزنم. گهگاه پیشنهادهایی برای ساخت فیلم در ژانرهای دیگر دارم، اما هر بار حس می‌کنم در ژانر کمدی تواناتر و آگاه‌ترم. به عقیده من تا امید هست، سینمای کمدی زنده است، هر وقت ناامیدی چیره شود، تراژدی معنا می‌گیرد؛ من به آینده خوشبین هستم و به تاثیر کمدی بر تصحیح رفتارهای ناپسند فردی و اجتماعی امیدوارم.