نگاه
ماجرای تکراری کسری بودجه و دولتهای متمرکز
فرزاد کرامتی
همه سیاست بازان اروپایی دور هم جمع شدند تا یکبار دیگر برای رکود اقتصادی که محصول دست خودشان است تصمیم بگیرند.
ترجمه آزاد از وبلاگ اساتید اقتصاد دانشگاه آکسفورد
فرزاد کرامتی
همه سیاست بازان اروپایی دور هم جمع شدند تا یکبار دیگر برای رکود اقتصادی که محصول دست خودشان است تصمیم بگیرند. دوباره تصمیمگیری، دوباره دخالت. آنها همیشه نگرانند و از همه مهمتر مثل یک پدر مقتدر میخواهند برای زندگی بچههایشان تصمیم بگیرند. اما تشکیل گروههای اقتصادی مثل گروه ۲۰ یا آنکتاد، اکو و آسه آن و حالا سران اتحادیه اروپا بیش از آنکه نمایندگی مشاغل کوچک و بزرگ خصوصی را به عهده داشته باشند و از طرف آنها حرف بزنند، به جای آنها هم حرف میزنند و هم تصمیم میگیرند. در واقع خیلی ساده میتوان گفت که تصمیمهای آنها برای شرکت نظافتی، سوپر مارکت، بوتیک لباس، کلینیک درمانی یا مطب پزشک، مغازه فروش موبایل یا شرکت خدماتی لولهکشی، شرکت جوشکاری یا فروش و نصب سازههای فلزی، کارگاه ریختهگری و کاشی سازی، کارخانه سیمان و قطعهسازی خودرو یا سوله پرورش مرغ و گاوداری و ۲۵۰۰ نوع شغلی که در دنیا شناخته شده است، هیچ نفعی ندارد و شاید حتی به ضرر امثال ما باشد. همانطور که گفته شد این روسای خوش تیپ و ادکلن زده پدران ما هستند. در جلسه سران اروپا نیز باباهای ما دور هم جمع شدند و از همدیگر انتقاد کردند که چرا نقش پدری خود را خوب ایفا نمیکنند و بیشتر فرزندان خود را کنترل نمیکنند. مثلا رییسجمهور یونان به خاطر کسری بودجه ۱۲ درصدی مورد مواخذه قرار گرفت. وزیر خزانهداری انگلیس نیز زانوی غم بغل گرفته و به خاطر کسری بودجه ۱۸۷ میلیارد پوندی مورد مواخذه رسانههای چپ گرایی چون ایندیپندنت و گاردین و همینطور سران اروپا یا به قولی بقیه باباها قرار گرفته. آنها انتظار دارند پدر خوب و چپگرای حزب کارگر انگلیس باز هم نقش خود را به عنوان کنترلکننده بازار آزاد بازی کند و با افزایش مالیات مشاغل و مالیات بر درآمد حسابی جیب مردم را خالی کند.
سوال اینجا است چرا کسری بودجه رخ میدهد. پاسخ بسیار ساده است و لازم نیست حتما در دانشکده اقتصاد هاروارد یا شیکاگو مدرک دکترا گرفته باشید تا به این سوال پاسخ دهید. ولی تکرارش برای یادآوری بد نیست. پاسخ این است: کشورهایی که دولت فاقد داراییهای خاص عمومی مانند نفت و معادن است، بودجه دولت از محل مالیاتهایی است که از مردم جمع میشود. ما کار میکنیم، پول در میآوریم و دست آخر مامور بد اخلاق و عصا قورت داده مالیات سر سال سراغ ما میآید، دست در جیب ما میکند، پولمان را میشمارد و مقداری از آن را برای جناب پدر بر میدارد تا پدر یا همان دولت بتواند بیشتر و قدرتمندتر از ما محافظت کند یا به قولی بیشتر ما را کنترل کند. البته گاهی اوقات چارهای هم نیست. مثلا ما پلیس و دادگاه و قاضی لازم داریم تا موقع کلاهبرداری و دعواهای مسلحانه و غیرمسلحانه از ما محافظت کند. وزارت بازرگانی و وزارت خارجه لازم داریم تا وقتی خواستیم برویم مسافرت در کشورهای دیگر یا خواستیم کالاهایمان را به مردم بقیه کشورها بفروشیم یا از آنها چیزی بخریم هوای ما را داشته باشند و نگذارند سر ما کلاه برود یا اموالمان را غارت کنند یا اینکه کمک کند تا مسافرت کردن و خرید و فروش بین ما و کشورهای دیگر راحتتر و ارزانتر صورت بگیرد. وزارت بهداشت و موسسههای استاندارد لازم داریم تا به جای همه ما مراقب باشند کسی مثلا غذا و دارو و جاروبرقی و یخچال و آجر و تیرآهن و سیمان و تلویزیون و کامپیوتر و خودروی بیکیفیت و ناامن یا غیربهداشتی تحویل ما ندهد و اگر هم داد بتوانیم به سرعت خسارت خودمان را از او بگیریم. البته تا اینجای کار شاید مشکلی نباشد، گرچه برخی از اقتصاددانان کلا از اساس و تا همین حد هم وجود دولت را غیر ضروری و حتی نقطه مقابل کسبوکار آزاد میدانند. اما اگر کمی اخمهایمان را باز کنیم و تا همین حد هم وجود عدهای به اسم دولت را ضروری تشخیص دهیم، تازه متوجه خواهیم شد که دوستان سابقا دانشجوی ما که در آکادمیهای علوم سیاسی و مدیریت دولتی دانشگاههای آکسفورد و کمبریج و پرینستون و هاروارد و فرانکفورت درس سیاست خواندند و حالا با ژستهای حق به جانب به صندلی نمایندگی ما در احزاب پیروز یا غیر پیروز انتخابات تکیه زدند به این میزان از وظیفه دولت قانع نیستند. در واقع اگر دولت کوچکی را در نظر بگیرید که همین وظایف را در کنار چند وظیفه حاشیهای دیگر انجام دهد، دیگر نیازی به بودجههای کلان و گرفتن مالیاتهای ریز و درشت از من و شما نیست و دیگر دولت آنقدر متورم و چاق نیست که خرجش هر سال بیشتر شود و مجبور شود بیشتر از مقدار دارایی و پولی که از جیب ما برداشته پول خرج کند و به اصطلاح بانک مرکزی را مجبور به چاپ پول بدون پشتوانه کند یا از مجموعه بانکی پول قرض کند.
اشکال قضیه کسری بودجه که این همه دوستان آکادمیک ما در عرصه علوم سیاسی و حتی اقتصاددانان مکتب کینزی و پست کینزی از آن نگرانند این است که آنها به زور وظایف دولت را زیاد میکنند. از دولت میخواهند بهداشت مجانی یا با قیمت پایین در اختیار مردم بگذارد، محیط زیست را از آلودگی و تخریب محافظت کند، جادههای خارج شهر را مرمت یا نوسازی کند. برق را از نیروگاههای خصوصی خریداری کند و به ما بفروشد یا بدتر خودش برای ما برق تولید کند. شبکه آبرسانی و گازرسانی را مدیریت کند. سدسازی کند و ورزشگاه و بیمارستان و مراکز تجاری و گمرک و مناطق آزاد برای ما بسازد و شبکه مخابراتی و رسانههای نیمه دولتی چون بی بی سی را مجانی در اختیار ما بگذارد و صدها پروژه دیگر که دولت چپ گرای حزب کارگر انگلیس انجام میدهد. البته تمام این پروژهها و ساخت و سازها توسط شرکتهای پیمانکاری صورت میگیرد و دولت نقش کارفرما و سفارشدهنده این پروژهها را دارد. اما اشکال کار اینجا است که اولا برای حتی کارفرما بودن و مدیریت و نظارت بر پروژههای دولتی و نظارت بر پیمانکاران باید دفاتر و ادارات و مراکز حسابرسی و حفاظتی را افزایش داد که این یعنی افزایش حقوق بگیران دولتی و این یعنی چاقتر شدن چیزی که ما به آن دولت میگوییم. این یعنی بودجه بیشتر برای پرداخت هزینه کار این همه نیرو و تشکیلات و هزینه نگهداری از امکانات و تاسیسات. علاوه بر آن چون یک شرکت بزرگ پولدار به اسم دولت داریم که درآمد پروژهها را تضمین میکند و سود و زیان، کیفیت و ماندگاری و توجیه پذیر بودن یا نبودن این پروژهها که مثلا قرار است رفاه بیشتر من و شما را تامین کند به عهده دولت است و دولت به راحتی از جیب من و شما خرج میکند تا به اصطلاح وسایل و امکانات مدرنی را که ما برای زندگی احتیاج داریم تامین کند. البته نتیجه چنین کاری دولت چاقی مثل دولت انگلیس است که نتیجه آن وابستگی شرکتهای خصوصی به پروژههای دولتی است که این مساله هم به نوعی با خود انحصار شرکتهای بزرگ نزدیک به دولت را پدید میآورد و رقابت عملا بین ۲ یا ۳ هزار شرکت محدود میشود و شما زمانی که تصمیم میگیرید با پس انداز و وام و شراکت دوستان و افراد فامیل یک کار اقتصادی را شروع کنید یا بیخیال این فضای ناامن رقابتی با دولت و شرکتهای نزدیک به دولت میشوید یا همیشه چشمتان به سیاستهای دولت است که پول چاههای نفت دریای شما که بخشی از آنها جزو داراییهای دولت است و پول مالیات ما را چگونه میخواهد خرج کند و اینبار تصمیم دارد چه پروژههایی را انجام دهد و آیا دست آخر میتواند از مردمی که فعالیتشان و درآمدهایشان وابسته به تصمیمات دولت است، مالیات کافی بگیرد تا دوباره پروژه تعریف کند. آیا اصلا حکومت ۲۰ ساله حزب کارگر در انگلیس و اصرار دولت بر دخالت در اقتصاد و خدمات دهی به مردم و در واقع تصمیمگیری بهجای آنها مردم انگلیس را پولدارتر، مرفهتر و بیمشکلتر و شادتر کرده یا نه؟ آیا اینکه همه اختیارات خودمان را در دستان این پدر بزرگوار دادیم و برای اینکه دولت برای ما پدری کند و خدمات بیمهای و بهداشتی و آموزشی و رسانهای و تغذیهای و انرژی و آب و جاده و... را برای ما فراهم کند پولهای خرد و کلانمان را در اختیارش گذاشتیم پس از این همه سال راضی هستیم؟ شما را نمیدانم اما من هنوز وقتی مامور مالیاتی را میبینم ترجیح میدهم پولهای خود را پنهان کنم و به نظرم این کار بیشتر از اینکه از طرف من غیر اخلاقی باشد، باجگیری دولت از من غیر اخلاقی و دخالت در کسب و کار من محسوب میشود. البته من هنوز هم به پلیس و قاضی و موسسههای استاندارد و وزارت خارجه احتیاج دارم و حاضرم برای دوستان نخبهام که از آکادمیهای علوم سیاسی و مدیریت دولتی و رشته حقوق و پزشکی و مهندسی صنایع و کشاورزی هستند پول خرج کنم تا از من محافظت کنند و گرچه پول دادن سخت و دلخراش است و برعکس پول گرفتن آدم را به وجد میآورد، اما به هر حال این هم مثل خرج خرید قرص و آمپول و رفتن به مطب دکتر و تعمیر لولههای آب آشپزخانه واجب و ضروری است. پس مالیات میدهم تا هزینه محافظت از من تامین شود و تا این حد را شاید بتوان مالیات عادلانه نامید. اما قرار نیست دولت نقش پدر مهربان را برای من بازی کند و در همه شئونات زندگی و کسب و کار من دخالت کند. بهتر است برای بقیه موارد و کارهای زیربنایی و خدماتی اختیار را به دست خودمان بدهد و بهتر است پروژهها را خودمان (مجموعهای از شرکتهای بزرگ و کوچک خصوصی) کارفرمایی کنیم نه دولت. آیا به نظر شما وقتش نرسیده که به دوستان سیاسی خود در صندلیهای نمایندگی مجلس و دولت بگوییم این دور باطل را متوقت کنند و به جای چاق شدن پیدرپی و کسری بودجههای بیپایان کمی رژیم بگیرند و کمتر خرج کنند و فعالیتهای پروژهای و خدماتی خود را به خود ما واگذار کنند تا ما مجبور نباشیم هر سال پول بیشتری به دولت بابت مالیات بدهیم. گرچه پیامد چنین کاری فقط کم شدن مالیاتها نیست و علاوه بر آن به این دلیل که باید شرکتها و آدمهای بیشتری به جای دولت بیایند و اینگونه پروژهها و خدمات را به عهده بگیرند، نتیجه آن پول بیشتر برای کارآفرینان و پیمانکاران و اشتغال بیشتر خواهد بود.
ارسال نظر