مارپیچ عدالت در سلامت

نویسنده: محمدرضا فرهادی‌پور *

از روزی که گرفتار بیماری شده‌ام، هر ۶ ساعت باید آنتی‌بیوتیک بخورم که مرا به فکر درباره نظام بهداشت، درمان و سلامت، ارزش زندگی‌ام، امید به زندگی‌ام و رابطه میان مردم و دولت در چارچوب اقتصاد ایران فرو می‌برد.

پدرم از سنگ کلیه رنج می‌برد و همیشه داروهایی را برای درمان آن مصرف می‌کند و من نیز به گمانم این بیماری را از او به ارث برده‌ام. امیدوارم پزشکیِ مدرن با داروهای جدید خود بتواند به من کمک کند تا از دست این بیماری و این تقدیر نامطلوب راحت شوم و کمتر از پدرم دردسر بکشم؛ اما حالا مانند میلیون‌ها نفر فرد دارای بیماری سنگ کلیه من نیز همیشه بطری آب به دستم و قرص در جیبم؛ اما هر زمان که به پزشک مراجعه می‌کنم یا قرص را هنگام خوردن می‌بینم این پرسش در ذهنم شکل می‌گیرد که قیمت آن چقدر است؟ هزینه‌های درمانی من چقدر است؟ در بیمارستان که بودم تخت کناریم مرد سالمندی بود؛ این سوال در ذهنم شکل گرفت که دولت باید برای چه کسی هزینه درمانی بیشتری بپردازد: جوان یا پیر؟

شاید در ذهن هر یک از ما براساس تعریف‌مان از عدالت در سلامت و بهداشت و درمان پاسخی برای پرسش‌های فوق شکل بگیرد و این در حالی است که هیچ‌کس دوست ندارد بیمار شود؛ البته نکته جالب برایم این است در هنگام گوش دادن به توصیه‌های پزشکم همیشه گوشه ذهنم به قیمت فکر می‌کنم؛ اگرچه خود را بیمه کرده‌ام و می‌دانم در صورت استفاده از خدمات دیریاب سازمان تامین اجتماعی می‌توانم از پرداخت هزینه معاف شوم؛ اما مثل مرد غرقه‌گشته ناچار می‌پذیرم که راهی ندارم. یاد علم اقتصاد می‌افتم. بدون شک یک اقتصاددان بهینه‌گرا می‌کوشد یک تحلیل هزینه-فایده دقیق از جانب جامعه درباره هزینه‌های سلامت ارائه دهد؛ برای مثال، می‌تواند هزینه‌های درمان را با مدت‌زمان زندگی بیشتر مقایسه کند؛ برای این منظور او باید زندگی من و هر بیمار دیگری را با پول بسنجد یا به عبارت دیگر بر روی آن قیمت بگذارد. تقریبا همگان از این تحلیل‌های هزینه-فایده استفاده می‌کنند؛ اما اقتصاددانان که صاحبان این تحلیل هستند در این هنگام تلوتلو می‌خورند.

درست نمی‌دانم هزینه درمانی یک فرد برای یک‌سال زندگی بیشتر چقدر است؛ اما همیشه هنگام پاسخ به این پرسش همه می‌گویند آیا می‌ارزد؟ اما این هزینه هرچه باشد همیشه این احساس وجود دارد که خدمات درمانی چندان هم ارزان نیستند. این موضوع سوالات دشواری را به ذهنم متبادر می‌سازد. منظورم این است که وقتی پای قیمت به میان می‌آید؛ بحث توان اقتصادی هر فرد و خانوار مطرح می‌شود. یکی از این خدمات را فقط با درآمد تجار می‌توان خرید و دیگری را با دستمزد فوتبالیست‌ها و دیگری را حتی با دستمزد یک کارگر. فرض کنیم قیمت یک دارو بیش از متوسط درآمد ماهانه ۵ دهک اول هر جامعه‌ای باشد، در این صورت تهیه آن برای افراد این طبقات غیرممکن است؛ حتی اگر منابع اقتصادی زیادی برای تولید داروی مورد نظر اختصاص یابد.

اینجا است که باز همان پرسش‌های دشوار به‌سراغ من می‌آیند: جامعه چگونه تصمیم می‌گیرد چه کسانی از چه خدمات درمانی و بهداشتی‌ای استفاده کنند؟ آیا نظام سلامت باید به‌طور مساوی در خدمت همگان باشد؟ آیا اصلا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ آیا می‌توان مانع از آن شد که ثروتمندان بیش از فقرا از خدمات درمانی استفاده کنند یا به اندازه آنان برای سلامت خود هزینه کنند؟ گرچه این پرسش‌ها کمی غامض به‌نظر می‌رسند، واقعیت این است که جامعه هر روز با آنها دست به گریبان است. به هر حال در دنیای پزشکی امروز این تکنولوژی پزشکی و پیشرفت‌های مدرن آن است که نیروی پیش‌ران هزینه‌های بهداشت و درمان است. بهداشت و درمان همیشه به‌دنبال افزایش مدت زمان زندگی انسان بوده و هست؛ ولی این تکنولوژی‌های جدید ارزان‌قیمت نیستند؛ بنابراین محصولات آنها هم قیمت کمی ندارند و باید دید چه کسی توانایی پرداخت آن را دارد. معمولا این تصور در میان مردم رواج دارد که هرکس در هنگام نیاز باید به بهترین شکل ممکن به خدمات بهداشتی و درمانی مورد نیازش دسترسی داشته باشد؛ اگرچه این موضوع شاید برای یک سردرد ساده امکان‌پذیر است، اما برای بیماری‌های دیگر این‌طور نیست و همان پرسش‌های بالا سر بر می‌آورد؛ اما همین‌جا است که می‌توان در گوشه و کنار شنید که گروهی می‌گویند داروهای، خدمات بهداشتی و درمانی‌ای وجود دارد؛ اما ما توانایی پرداخت قیمت آنها را نداریم. حال پرسش کلیدی این است که چه کسی این توانایی را دارد؟ دولت؟ سازمان تامین اجتماعی؟ علی دایی؟ افشین قطبی؟ بیل گیتس؟ جنیفر لوپز یا ….

نابرابری در منابع اقتصادی یک موضوع طبیعی غیرجذاب؛ اما واقعی در جامعه بازار است. اگرچه سهم بهداشت و درمان مدام در اقتصاد در حال افزایش است؛ اما قدرت انتخاب ما از این خدمات سلامت به همین صورت افزایش نمی‌یابد. پرسش هم این است که میزان این نابرابری در دسترسی به منابع باید چقدر باشد؟ عدالت در سلامت مارپیچی است که هرچه بیشتر به آن فکر می‌کنم، گم‌تر و گیج‌تر می‌شوم. به هر حال گمان نمی‌کنم برقراری عدالت در این حوزه امکان‌پذیر باشد.

farhady.com*