مصاحبه با دکتر علی نقی مشایخی
مرارتهای آموزش اقتصاد در ایران
عکس:نگار متیننیا
دکتر علی نقی مشایخی، فارغالتحصیل دکترای مدیریت، گرایش اقتصاد از دانشگاه ام.آی.تی آمریکا میباشد. وی پس از اتمام تحصیلات در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به تدریس شد.
منبع: پیمانه
عکس:نگار متیننیا
دکتر علی نقی مشایخی، فارغالتحصیل دکترای مدیریت، گرایش اقتصاد از دانشگاه ام.آی.تی آمریکا میباشد. وی پس از اتمام تحصیلات در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به تدریس شد. دکتر مشایخی از جمله اولین تهیهکنندگان برنامه اول توسعه اقتصادی کشور در سازمان برنامه و بودجه میباشد. از جمله اقدامات مهم و اثرگذار ایشان میتوان به تاسیس موسسه پژوهش در برنامهریزی و توسعه در سازمان برنامه و بودجه و همچنین تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه شریف اشاره کرد.
دکتر مشایخی از جمله کسانی است که همواره دغدغه ایجاد رشتههای مدیریت و اقتصاد را در دانشگاههای صنعتی کشور داشته است. آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفت و گوی مفصل ما با ایشان در خصوص دلایل و فرآیند تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه صنعتی شریف میباشد.
پیمانه: هدف شما از تاسیس دانشکده چه بوده است؟ شما چه کمبودی در فضای دانشگاهی و صنعتی کشور احساس میکردید که به فکر تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه شریف افتادید؟
بسماللهالرحمنالرحیم، خلاءآموزشهای مدیریت در دانشگاه صنعتی را من مدتها حس میکردم. اگر بخواهم به ریشه تاریخی این موضوع بپردازم، باید به زمان فارغالتحصیلیام از دانشکده مکانیک دانشگاه صنعتی شریف برگردم. من شاگرد اول رشته مهندسی مکانیک بودم و استادها خیلی علاقه داشتند و تشویق میکردند که به نوعی در همان رشته مکانیک ادامه تحصیل بدهم. ولی من عقیده داشتم که گرچه رشتههای مهندسی برای کشور مهم است، ولی به نظر میرسد برخی رشتههای دیگر برای کشور از اهمیت بیشتری برخوردارند. بالاخره رشتههایی که معطوف به اداره کردن مجموعهها و سازمانها است، کاری مهمتر از کار مهندسی است، زیرا اگر آنها درست کار نکنند مهندسها هم نمیتوانند درست کار کنند، به این دلیل بود که نمیتوانستم خودم را راضی کنم تا در مهندسی ادامه تحصیل دهم.
دانشگاه در آن وقت دانشجویان را بورسیه خارج میکرد. ولی من گفتم به شرطی حاضرم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم که در رشته مدیریت تحصیل کنم. یکی از اساتید که من را میشناخت در جهت تشویق من برای ادامه تحصیل به من گفتند شما برای ادامه تحصیل برو و در هر رشتهای هم که دوست داری ادامه تحصیل بده. بنابراین من برای ادامه تحصیل وارد دانشکده مدیریت دانشگاهMIT شدم و رشته فرعی خودم را هم در آنجا اقتصاد انتخاب کردم.
بعد از اینکه به ایران برگشتم در سال ۵۷ به دانشگاه صنعتی اصفهان رفتم که در آنجا یک رشته مهندسی صنایع به عنوان یکی از گرایشهای دانشکده مهندسی سیستمهای اجتماعی فعال بود. من آنجا به این فکر افتادم که رشته مدیریت را در سطح کارشناسی شروع کنیم و بعضی از دانشجویان مشغول به تحصیل در رشته مهندسی صنایع را ببریم در حوزه مدیریت.
منتها با مقاومت خیلی از دانشجویان مواجه شدیم، برای اینکه آنها دانشجویان کارشناسی بودند و در آن زمان فضای کشور به نحوی بود که عنوان مهندسی ارج و قرب زیادی داشت و عنوان مهندسی در جامعه خیلی عنوان مهمی بود. در آن سالها مانند زمان حاضر و شاید هم بیشتر از زمان حاضر محصلهای خوبی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشدند، علاقه داشتند حتما مهندس یا دکتر شوند و اگر به آنها گفته میشد به رشته مدیریت بیایید، انگار که به آنها جسارت میکردی یا فکر میکردند میخواهید آمال و آرزوهای آنها را خراب کنید. البته اینکه عکسالعمل نشان بدهند طبیعی بود، بالاخره جوان بودند.
بعد فکر کردیم حالا که نمیشود از لیسانس شروع کرد، باید صبر کرد تا دانشجویان دیدشان بازتر شود و اهمیت این رشتهها را بهتر دریابند. چون اگر قرار باشد ما این رشتهها را ایجاد کنیم و دانشجویان ضعیفی بگیریم، فضای آموزشی و درسی ما لطمه خورده، نمیتوانیم رشتهای قوی را از لیسانس راه بیندازیم.
مدتی بعد من به سازمان برنامه و بودجه رفتم. از سال ۶۲ تا تقریبا اوایل سال ۶۳ در آنجا اقدام به تهیه برنامه اول توسعه جمهوری اسلامی کردیم که توسط دولت تقدیم مجلس شد. اما چون جنگ در جریان بود و مسائل جنگ اولویت داشت و در منابع عدم اطمینان بود، برنامه در مجلس ماند.
از همان جا به این فکر افتادیم که یک دوره کارشناسی ارشد به اسم مهندسی سیستمهای اقتصادی اجتماعی در دانشگاه صنعتی اصفهان ایجاد کنیم، چرا که پایه شروع کار من بعد از بازگشت از خارج از کشور آنجا قرار داشت. در نتیجه لازم بود از دوستانی که شبیه من بورس گرفته و برگشته بودند به آن دانشکده، مثل آقای دکتر آشتیانی- که الان عضو هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه صنعتی شریف هستند- آقای دکتر طبیبیان و آقای دکتر شریفنیا -که الان به خارج از کشور رفتهاند- و آقای دکتر پورزاهدی- که ایشان هم الان عضو هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه صنعتی شریف هستند- و آقای دکتر توکلی که خارج از کشور هستند، گروهی تشکیل شود و پیگیری این امر را بر عهده گیرد.
هدف ما از تاسیس این رشته بر این مبنا قرار داشت که تعدادی از فارغالتحصیلان خوب رشتههای مختلف را جذب کنیم. فارغالتحصیلانی که میتوانستند از رشتههای مهندسی، علوم، ریاضیات و اقتصاد بیایند و راه برای آنها باز شد. قصد ما این بود که به این دانشجویان اقتصاد، روشهای برنامهریزی و روش تحلیل سیستمها را آموزش دهیم و این دانشجویان در گرایشهای اقتصاد، تحقیق در عملیات و حملونقل فارغالتحصیل شوند.
پیمانه: آقایان دکتر نیلی و دکتر درگاهی - اساتید گروه اقتصاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف- دانشجویان همان دورهها بودند؟
بله، آن دو از دانشجویان همان دوره هستند.
در آن زمان تلاش شد که به تبیین این رشتهها برای عدهای بپردازیم که از میان آنها نیز برخی جذب شدند، ولی هنوز هم به طور وسیع این رشتهها شناخته شده نبود. منتها به علت ارتباطات و شناختی که از ما در شبکه برنامهریزی کشور به وجود آمده بود، توانستیم این مساله را یک مقدار تبیین و نیروهای خوبی را جذب کنیم. چند دوره به همین صورت دانشجو گرفتیم و این دانشجویان فارغالتحصیل شدند، تا اینکه بعد از مدتی به دلایلی در سال ۱۳۶۵ به تهران و دانشگاه صنعتی شریف آمدم. بعد از من برخی دوستان دیگر هم آمدند و روندی که در آنجا شروع شده بود، شاید دیگر با قدرت گذشته ادامه پیدا نکرد.
ولی این فکر همچنان من را مشغول خودش کرده بود که اگر کشور بخواهد سر و سامان بگیرد، پیچیدگیهای اقتصادی را درست بفهمد و سیاستگذاری کند، اگر سازمانهای کشور اعم از تولیدی و خدماتی بخواهند خوب مدیریت شوند، باید از دستاوردهای فکری بشر در حوزههای مدیریت و اقتصاد استفاده کنند، چراکه استعدادهای زیادی در دنیا روی این موضوع متمرکز شدند که بفهمند یک جامعه، اقتصادش چگونه کار میکند، با چه سیاستهایی میشود کارکرد اقتصاد را بهبود بخشید، تورم را مهار کرد، بیکاری را کاهش داد، بهرهوری را افزایش داد و بالاخره چگونه میشود روند رشد و توسعه اقتصادی را تسریع کرد.
همچنین در حوزه اداره و مدیریت سازمانها نیز خیلیها کار کردند و راههایی یافتهاند که بهرهوری را در سازمانها افزایش دهند، کیفیت کالاها و خدمات تولیدی را افزایش دهند، هزینههای تولید را کاهش دهند، تکنولوژی و دانش سازمان را ارتقا دهند و بالاخره توان رقابت سازمان را در بازارهای رقابتی بالا ببرند.
در واقع افزایش بهرهوری و توان اقتصادی یک جامعه با افزایش توان و بهرهوری سازمانهای آن جامعه حاصل میشود که آن نیز با بهرهگیری هوشمندانه از دستاوردهای علم مدیریت اتفاق میافتد. یک جامعه برای اینکه جلو برود، اصلا نمیتواند از این دستاوردهایی که استعدادهای بشری در این یکی دو قرن گذشته در این زمینهها به وجود آوردند، صرف نظر کند. البته ممکن است که به این دستاوردها اضافه کنیم ولی اول باید آنها را بفهمیم که چه هستند و بعد بتوانیم بدان اضافه کنیم. در مجموع، به این نتیجه رسیدیم که یکی از مشکلات اصلی، مدیریت سازمانها و آشنا نبودن مدیران و مسوولان با این مقولات است.
مثلا آقای موسوی وقتی که نخست وزیر شده بود، خیلی جوان بود؛ یا مرحوم رجایی وقتی رییسجمهور یا وزیر آموزش و پرورش شده بود، سابقه مدیریتی نداشت. وزرا و مسوولان سازمانهای دیگر نیز همینطور.
اینکه اینها نه سابقه کار مدیریتی دارند و نه دورههای مربوطه را دیدهاند، این خلأ موجب میشود که تصمیمات درست گرفته نشده، سازمانها درست اداره نشود، منابع دولت هدر برود و کشور نتواند پیشرفت کند. حالا خوب در نظر بگیرید که جنگ هم اضافه شده بود و میدیدیم مشکل این است و باید آن را حل کرد.
مدتی بعد، آقای زنجانی که رییس سازمان برنامه و بودجه وقت بود، با من تماس گرفت و گفت ما میخواهیم یک موسسه آموزشی و پژوهشی راهاندازی کنیم. چرا که آقای زنجانی بعضی محصولات دانشگاه صنعتی اصفهان را دیده بود که خیلی کارآیی داشته و مفید فایدهاند، به همین دلیل میخواست مشابه همان سیستم را در موسسه عالی آموزش و پژوهش سازمان برنامهریزی به نام موسسه پژوهش در برنامهریزی و توسعه راهاندازی کند؛ موسسهای که بعدها به نیاوران معروف شد. از من خواستند که مسوولیت راهاندازی موسسه را بر عهده بگیرم و من هم پاسخ مثبت دادم. سپس از آقایان دکتر آشتیانی و دکتر پورزاهدی هم خواهش کردیم که بیایند و کمک کنند و مجموعه اینها یک تیم را تشکیل دادند. مدتی بعد هم دکتر طبیبیان، دکتر نیلی، دکتر فرجادی و دیگران آمدند. بنابراین گروهی جمع شدند و آنجا این سیستم را راهانداختند. در موسسه هم دوره کارشناسی ارشد مهندسی سیستمهای اقتصادی-اجتماعی ارائه شد. آن موسسه تاسیس شده و مجوز ایجاد دوره را هم برای موسسه گرفتیم. بعد از آن بود که با توجه به شناختی که از ما و اساتید موسسه وجود داشت و همچنین ارتباطات و حضوری که در دانشگاه شریف داشتیم، به تدریج دانشجویان علاقهمند شده و جذب دوره میشدند. این دانشجویان که میآمدند و درسهای مشکل و معنیدار ارائه شده را میدیدند و میفهمیدند که این درسها، مطالب به درد بخور و مفیدی هستند که به آنها امکان درک واقعیتها و اتفاقات جامعه را میدهد، این علاقه و اشتیاق را به همشاگردیهایشان منتقل میکردند و بدین ترتیب دانشجویان هر دوره خودشان زمینه جذب دانشجویان دوره بعد را مهیا میساختند. یعنی مکانیزم جذب هر دوره این بود که پذیرفتهشدگان هر دوره عاملی برای جذب دانشجویان زبده برای دورههای بعد میشدند.
فکر کنم موسسه را حولوحوش سال ۶۹ -۶۸ راهانداختیم و من تا سال ۷۴ آنجا مشغول بودم. در همان زمان که ۴ الی ۵ دوره دانشجو جذب کرده بودیم، به آقای روغنی زنجانی توصیه کردم که موافقت کنند تا موسسه را به دانشگاه صنعتی شریف منتقل کنیم تا امکان ارائه رشتههای جدید دیگر را داشته باشیم، ولی ایشان پاسخ منفی دادند؛ چرا که میگفتند ما این موسسه را برای سازمان برنامه و بودجه میخواهیم و بهتر است که همینجا بماند. در حالی که اعتقاد من این بود که اگر موسسه در اینجا بماند تغییر و تحولات سیاسی روی کار آن تاثیر گذاشته و ثبات کاری را از بین میبرد. در حالیکه اگر به دانشگاه برود، به خاطر قرار گرفتن در یک محیط علمی، از ثبات بیشتری برخوردار خواهد بود.
ایشان در ابتدا این موضوع را قبول نداشتند، اما بعدها خودشان به این نتیجه رسیدند که بهتر بود آن انتقال صورت میگرفت...... ایجاد رشته مدیریت در دانشگاه صنعتی برای بعضی از استادان و همکاران ایجاد سوال میکرد که ما دانشگاه صنعتی هستیم، دانشگاه مهندسی هستیم و اقتصاد و مدیریت را برای چه میخواهیم؟
در دانشگاه صنعتی شریف فرهنگ تصمیمگیری در موضوعات مهم شورایی است، به گونهای است که هیاترییسه دانشگاه نمیتواند خودش به تنهایی در خصوص مثلا یک دانشکده جدید تصمیم گرفته و بخواهد آن را انجام دهد، بلکه استادان باید در تصمیمگیری شرکت داشته باشند و اگر قرار است تصمیمی گرفته شود، همه باید بپذیرند. البته این فرهنگ خوبی است، زیرا تصمیمات پختهتر و کار راحتتر میشود. به هر حال ما برای پاسخ به این سوال، لیستی تهیه کردیم. در این لیست نشان دادیم که از ۳۳ دانشگاه اول در رشته برق در آمریکای شمالی، همگی به غیر از یکی - که دانشگاه کلتک بود - رشتههای مدیریت و اقتصاد دارند. البته کلتک هم یک دانشگاه خاص است. اگر به دانشگاه MIT نگاه کنیم، میبینیم که هم اقتصاد دارد و هم مدیریت و هر دوی این رشتهها در سطح عالی برگزار میشوند. دانشگاههای استنفورد و برکلی هم مشابه همین وضعیت را دارند.
پس آنچه ما میخواهیم با تاسیس این دانشکده بدان برسیم، تربیت نیروهایی است که پس از دریافت آموزشهای کافی در زمینه مدیریت، بتوانند با حضور در مراکز صنعتی کشور به خوبی به مسائل مدیریتی آنها ورود پیدا کنند و کمک نمایند و با کسب تجربه به سرعت بتوانند از پس مدیریت آنها بربیایند.
بر اثر این تلاشها، به تدریج همکاران دانشگاهی قانع شدند و نسبت به تاسیس چنین دانشکدههایی در دانشگاه صنعتی شریف دید خوبی پیدا کردند.
پیمانه: یکی از نکات جالبی که پس از تاسیس دانشکده مشاهده میشود، این است که متقاضیان ورود به دانشکده با گذشت زمان به طور نمایی رشد کردند، شما علت این پدیده را چه میدانید؟
از جمله سیاستهایی که ما در حوزه آموزش دانشکده به طور جدی دنبال میکردیم این بود که منابع آموزشی به روز و به زبان اصلی باشد. این تصمیم به استاندارد بالای دروس ارائه شده کمک کرد و اولا کارآیی فارغالتحصیلان را در خارج دانشکده تقاضا برای آنها افزایش داد و ثانیا دروس و مطالب درسی را برای دانشجویان زبده جذاب کرد و سبب جذب هر بیشتر متقاضیان کیفی برای ورود به دانشکده شد.
خوشبختانه الان که برمیگردیم و به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم در جهت این اهداف به خوبی جلو رفتیم. به همین دلیل از همان دوره اول به دلیل شناختی که از ما در دانشگاه و سایر دانشگاهها وجود داشت، دانشجویان در سطح عالی متقاضی ورود به این رشتهها شدند و این روند در سالهای بعدی نیز با توجه به نتیجه کار دانشکده و انتشار اخبار آن بین متقاضیان با شدت بیشتری ادامه یافت. بنابراین در اوایل شروع به کار دانشکده، بیشتر دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف و بعد هم سایر دانشگاهها مانند خواجه نصیر، امیرکبیر، علم و صنعت و... جذب شدند و بالاخره همه متوجه شدند یک رشته جدید و مفید اینجا ایجاد شده است.
پس میتوان به دو نکته اصلی اشاره داشت؛ یکی اینکه دانشجویانی که در اینجا مشغول به تحصیل شدند، به تدریج از کیفیت و سطح خوب درسهایی که ارائه میشد ابراز رضایت کرده و این موضوع را به سایر دوستان خود در دانشگاههای دیگر منتقل میکردند. دوم اینکه وقتی فارغالتحصیلان ما در صنعت مشغول به کار شدند، توانستند عملکرد خوبی را از خود به نمایش بگذارند و همین باعث شد که این دانشکده در صنعت انعکاس خوبی داشته باشد، به طوری که الان اینجا خیلی مقبولیت پیدا کرده است. این موضوع را وقتی در کنار جذب دانشجویان قوی و بااستعداد میگذاریم، رمز موفقیت دانشکده را مشخص میسازد. همانطور که شما نیز مطلع هستید هماکنون برخی از دانشجویان المپیادی دانشگاه نیز متقاضی جذب همین رشتهها شدهاند و این خیلی جای خوشحالی دارد.
هیچ رشتهای در جامعه نمیتواند رشد کند؛ مگر اینکه استعدادهای برتر کشور به آن رشته اقبال بیاورند. این اتفاق افتاد و اتفاق دیگری هم که افتاد این بود که فارغالتحصیلهای ما وقتی پایشان به دانشگاههای خارج باز شد، توانستند خود را خیلی خوب در آنجا نشان بدهند؛ بهطوریکه دانشگاههای خارجی از سطح و کیفیت این دانشجویان بسیار ابراز رضایت کردند. همین سبب گشت تا دانشگاههای بزرگ دنیا سعی کنند دانشجویان ما را به عنوان دانشجوی دکترا جذب کنند و من امیدوارم اینها بعد از اینکه درسشان تمام میشود برگردند تا ما هدف تامین کادرهای کیفی برای این رشتهها را در آینده محقق سازیم.
شما ببینید اصلا سابقه نداشته دانشگاههای درجه یکی مثل دانشگاه اقتصاد لندن، نورث وسترن، شیکاگو، دانشگاه ام.آی.تی و اینطور دانشگاهها از ایران در رشتههای اقتصاد یا مدیریت دانشجو بپذیرند، منتهی یکی دوتا از دانشجویان ما با سختی بسیار توانستند وارد آنها شوند و این راه را برای دیگران باز کرد.
پیمانه: آقای دکتر، در سال ۸۴ و در جشن بزرگ فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف، صحبتهایی مبنی بر لزوم بازنگری و تجدیدنظر در رسالت دانشگاه داشتید و از تغییراتی گفتید که بهتر است دانشگاه صنعتی در خود ایجاد نماید، اگر میشود کمی در این خصوص توضیح دهید؟
بحثی که در آنجا مطرح شده است این بود که دانشگاه صنعتی شریف الان زبدهترین جوانان کشور را جذب میکند، پس لازم است که این افراد به گونهای آماده و پرداخته شوند که بتوانند اثرات سازندهتری را در جامعه برجای بگذارند. برای این اثرگذاری کافی نیست که فقط درسهای ریاضی، فیزیک و مهندسی را به آنها آموزش دهیم، بلکه لازم است یک سری درسهای اجتماعی-انسانی را نیز به آنان ارائه دهیم تا ابعاد دیگر این نخبگان نیز از رشد کافی برخوردار باشد.
مثلا دانشجویان ما باید از توانایی برقراری ارتباط خوب با مخاطبان خود و مردم برخوردار باشند و خوب بتوانند با افرادی که در اطرافشان و سازمانشان مشغولند، ارتباط گرفته، هدفهایشان را تشریح کنند، همچنین بتوانند جامعه و کارکرد جامعه را بفهمند، بفهمند اقتصاد چگونه کار میکند، چگونه سیر تحولات تاریخی چگونه بوده است، دلایل پیشرفت کشورهای غربی و خیزش سریع آنان و عقب ماندگی جوامع اسلامی را دریابند و حداقل اینکه در مورد یک سری از این مسائل مطالعه کنند و ذهنشان به این مسائل آشنا بشود. این میشود ابعاد اجتماعی-انسانی دانشگاه.
در نتیجه هدف دانشگاه نباید فقط این باشد که آدمهای تکنیکی قوی بار بیاورد، بلکه هدف دانشگاه باید تربیت افرادی باشد که بتوانند جلودار حرکت در همه جبههها باشند و اگر فقط تکنیکی باشند کافی نیست، بلکه باید زمینههای توسعه، چند بعدی باشد و این را باید دانشگاه تعریف کند.
دانشگاه ما از گذشته تا حال، تنها افراد تکنیکی تربیت میکرده است، ولی آیا این پاسخگوی نیازهای ما است؟ اگر از فارغالتحصیلهایمان بپرسید میگویند نه، اگر از دانشگاههای خوب دنیا که استعدادها را کشف میکنند بپرسید میگویند نه، میگویند ما یک ساختار دیگری نیاز داریم.
پیمانه: ولی عیبی که به این روش گرفته میشود، این است که در عمل برای چهار سال وقت و عمر دانشجو در زمینههایی که ارتباط روشنی با مسیر ادامه تحصیلش نداشته است، تلف میشود، شما آیا این ایراد را وارد میدانید؟
بله به خصوص برای رشته اقتصاد، اینکه دانشجویی از دوره کارشناسی اقتصاد بخواند بهتر است، ولی اکنون که در دوره کارشناسی رشته اقتصاد به دلیل نوع دانشجویان و فرهنگ آموزشی نمیتوان باکیفیت خوب آموزش ارائه داد، بهتر است از دورههای کارشناسی ارشد شروع کرد. در یک نگاه ممکن است که بگوییم دانشجویانی که در لیسانس درس میخوانند چهار سال مطالبی خواندهاند که در آیندهشان تاثیری ندارد. یک نگاه دیگر این است که میتوانیم بگوییم در این چهار سال، ذهن قویتر و تحلیلیتری پیدا کردهاند، و با یکی از زمینههای تکنولوژی آشنا شدهاند. پس نمیشود گفت همه آنچه آموختهاند، از دست رفته است. مثلا خیلی از درسهایی که شما در لیسانس میخوانید برای این است که ذهن شما را باز کند و رشد بدهد، البته اگر در آن رشتهای بخوانید که قصد ادامه تحصیل دارید، بهتر است.
مثلا اگر بتوانیم رشته اقتصاد را از لیسانس ارائه بدهیم خیلی بهتر است، که البته الان ما داریم برنامهای را دنبال میکنیم که با اجرای آن، امکان دو رشتهای خواندن را برای دانشجویانی که در مهندسی هستند و میخواهند اقتصاد هم بخوانند ایجاد کنیم. خوب منتهی برای دانشجویانی با معدل بالاتر و کیفیت بالاتر که در این صورت میتوانند بیایند و در کنار رشته اصلی خود اقتصاد را هم بخوانند.
اگر این روند حرکت کرده و رو به جلو رود و جامعه و فارغالتحصیلان دبیرستانها اطلاع پیدا کنند که رشتههایی خیلی مهمتر و تاثیرگذارتر از مهندسی و حتی پیچیدهتر از مهندسی وجود دارد مثل اقتصاد، مثل مدیریت، آنگاه امکان دارد بتوانیم از مقطع دبیرستان، دانشجویان خوبی بگیریم.
ولی اگر الان این امکان را مهیا کنیم ممکن است این تصور و دید درست ایجاد نشده باشد، البته به نظر من عدم ایجاد این تصور درست به خاطر ضعف در آموزش عالی است که وقتی یک دانشجوی قوی وارد اقتصاد میشود از سطح مطالبی که به او آموزش داده میشود، راضی نیست. پس فکر میکند وقتش تلف میشود، ولی اگر شما یک رشته قوی به وجود بیاورید که وقتی یک نفر وارد آن میشود اصلا حس کند که با مطالب جدی، کاربردی و سنگینی روبهرو است و حتی اگر همه وقتش را بگذارد، باز هم نمیتواند از پس آن بر بیاید، آن وقت است که در مییابد رشته اقتصاد هم رشته مهم و جدی است.
من فکر میکنم که در ۷ الی ۱۰ سال آینده به این نقطه خواهیم رسید. همین الان دانشآموزان برخی از دبیرستانهای خوب تهران متوجه شدهاند که این رشتهها مهم است. پس اگر کمی جلوتر برویم و ظرفیتمان بیشتر شود، خواهیم توانست از لیسانس دانشجو بگیریم.
الان در خارج از کشور و به خصوص کشورهای صنعتی، پذیرش گرفتن برای رشتههای مهندسی آسانتر از رشتههایی مثل اقتصاد و مدیریت است، همچنین در فوق لیسانس یک دانشگاه خوب سختتر میشود در رشتههای مدیریت، مالی و اقتصاد نسبت به رشتههای مهندسی پذیرش گرفت، برای اینکه این رشتهها اثرگذاریش بیشتر است.
ما اکنون باید این ذهنیت را تبیین کنیم و در کنار روشن کردن این ذهنیت در جامعه، کیفیت دانشکده و آنچه را که میتوانیم ارائه دهیم، بالا ببریم، به طوری که استعدادهای ما احساس رضایت کنند. همین الان دانشکده ما، دانشجویان خوبی را جذب میکند، اگر ما نتوانیم به اینها خوب درس بدهیم، مشکل به وجود خواهد آمد و به نظر من اساتید دانشکده به نوعی تحت فشار خواستهای گسترده دانشجویان هستند، البته ممکن است دانشجویان چیزی به آنها نگویند، ولی اگر استادی بد درس بدهد، سر و صدای دانشجو در میآید و بالاخره از یک راهی به گوش دانشکده و این طرف و آن طرف میرسانند، در نتیجه استاد نمیتواند دوام بیاورد.
پیمانه: شما در سالهای گذشته بحث ایجاد شرکتهای تجاری و صنعتی را در کنار دانشگاه مطرح ساختید، کمی در این خصوص توضیح دهید و اینکه آیا کاری در این زمینه انجام شده است؟
ایده این است که وقتی دانشگاه ما در حوزههای مثلا فنی استعدادهای خوبی را پرورش میدهد، این استعدادها، میتوانند منشأ بروز یک سری ایدههای فکری و تکنیکی باشند که میتواند تبدیل به یک محصول تجاری شود وگرنه بدون استفاده میماند. الان دانشگاههای مهندسی خوب دنیا به شدت روی این موضوع کار میکنند. مثلا در حاشیه دانشگاههایی مثل ام.آی.تی یا استانفورد، تعداد زیادی شرکتهای جدید شکل میگیرد که حاصل فکرها و ایدههای دانشجویان دانشگاه است. منتهی باید یک عناصر و نهادهایی مثل سرمایهگذاران ریسکپذیر، واحدهای بازاریابی، مالی، حقوقی و... را در کنارشان مهیا ساخت تا زمینه تجاری شدن اینها را تسهیل کنند.
واحد رشد دانشگاه برای این ایجاد شد، ولی به نظر من هنوز خیلی کار دارد و امیدوار هستیم این جنبه را بشود تقویت کرد، به طوری که دور و بر دانشگاه ما زایشی از این شرکتها را شاهد باشد.
خاصیت این شرکتها کمک به بنیه مالی دانشگاه است، چون ممکن است دانشگاه در این شرکتهایی که ایجاد میشود بتواند سهمی داشته باشد و اینها وقتی رشد میکنند خود به خود منابع مالی را برای دانشگاه مهیا میسازند و دانشگاه میتواند امکاناتش را بیشتر کرده و آموزشهای بهتری بدهد.
پیمانه: آقای دکتر مشایخی، شما از آن دسته افرادی هستید که وقتی تحصیلشان در خارج تمام شد به کشور برگشتند و زمینه ساز خدمات بزرگی هم شدند، سوال این است که چه افراد و یا زمینههایی بیشتر در این خصوص بر شما تاثیرگذار بودند؟
فکر میکنم عوامل مختلفی نظیر پسزمینه و تربیت خانوادگی، علاقهمندی به کشور و ملت و مشاهده افراد صمیمی، خالص و خدمتگذاری که در دوران تحصیل بر من تاثیر داشتند مثلا دکتر مجتهدی، دکتر ضرغامی، دکتر محمدرضا امین، دکتر پرتوی و بسیاری دیگر که به این کشور و پیشرفت آن خیلی علاقهمند بودند و بالاخره فعالیت مذهبی-دانشجویی در خارج از کشور.
پیمانه: عامل اصلی برگشت شما به ایران چه بود؟ به ویژه آنکه فکر میکنم در سال ۵۷ به کشور برگشتید و این دوره یک دوره خاص و دشوار از تاریخ کشور ماست؟
بله، ببینید ما در آن سالها دغدغه داشتیم به کشور کمک کنیم، من خاطرم است که وقتی در خارج از کشور از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، همانجا در یک مرکز تحقیقاتی در MIT استخدام شدم و آن مجموعه خیلی علاقه داشت که در آنجا بمانم و ادامه دهم، اما وقتی آنجا مینشستم و روی یک مساله فکر کرده و حلش میکردم، یک شوکی به من وارد میشد که چرا اینجا نشستی، تو میتوانی همین فکر را در ایران انجام دهی و به مردمت کمک کنی. احساس حاصل از آن شوک نیروی عظیمی بود که مرا به طرف ایران میکشاند. به خصوص که در آن زمان انقلاب هم در جریان بود و همه میخواستند جزئی از آن حرکت باشند
و به کشور کمک کنند.
Peymane.ir
ارسال نظر