لیست سیاه وجود دارد!

علیرضا مجمع

- بعضی از همکاران ما که رفتند با تلویزیون کار کنند، گفته شد شما نمی‌توانید، چون اسمتان در لیست سیاه است

-ارائه بعضی از سوبسیدها و بعضی از نظارت‌ها که در جریان اقتصادی سینما همه اینها به عنوان عناصر مخل حضور پیدا کرد در روزهایی قرار داریم که می‌توانست با رنگ و بوی سینما بیامیزد و تلالو عاشقانه سینما روح ما را تازه کند. اما انگار دستی در کار بود تا این عیش را منقص کند و در رهگذر ایام اراده‌ای وجود داشت معطوف به «نشدن». هیچ خبری از وجود سینما در شهر نیست. شاید شب‌های قدر و ماه رمضان هم مزید بر علت شده باشد، اما این شب‌های عزیز هم بر درد بی‌اهمیت بودن سینما در این دیار سرپوش نمی‌گذارد. نمی‌شود ندید که امسال ؛در سیزدهمین دوره جشن خانه سینما اساسا رقابتی در کار نیست و پس از ۱۲ دوره که جسته و گریخته می‌شد از هجوم هیولا‌وار جشنواره فجر و جایزه‌هایش به انتخاب‌های بعضا جسورانه خانه سینما پناه برد، دیگر از این خبر‌ها نیست و امسال - شاید هم سال‌های بعد - دیگر نمی‌شود روز ملی مان را با جشن خانه سینما ترنم بخشیم. در این حال و اوضاع خراب همه از پاسخ دادن به این مجهولات فرار می‌کنند و انگار کسی هم حال و حوصله منتقد جماعت را ندارد که پرسش کند و آقایان هم مجبور باشند مرتب جواب بدهند. وضعیت شهر هم انگار غبار آلود تر از همیشه است. این را می‌شود از پچ‌پچ‌‌های آدم‌ها فهمید: وزیر ارشاد عوض شده، معاونت سینمایی قرار است عوض شود، سر بنیاد فارابی چه می‌آید؟... در این شرایط فکر کنید آدم‌هایی هم پیدا می‌شوند که اهالی این سینمای رنجور را متهم می‌کند به انواع و اقسام بی‌حرمتی‌ها. وقتی این اتفاق می‌افتد کسی باید پیدا شود و پاسخ این تهمتها را بدهد و از اهالی نجیب این سینما که جشنشان را هم ازشان گرفته‌اند دفاع کند. این وظیفه را در این مقطع، محمد مهدی عسگر پور بر دوش گرفته است که مدیرعامل خانه سینماست و پیش از این مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی بوده و دبیر جشنواره فیلم فجر و مدیر شبکه دوی سیما و از همه اینها مهم تر فیلمسازی که چند فیلم و سریال در کارنامه دارد؛ یعنی این کاره است و می‌داند چم‌وخم کار چیست و ابزار مقابله با فراز و نشیب‌ها را می‌داند. با او به بهانه قرار گرفتن در این ایام به گفت‌وگو نشسته‌ایم تا شاید او با صراحت لهجه‌اش به بعضی از مجهولات ما پاسخ دهد.

در روزهای منتهی به روز ملی سینما قرار داریم و برخلاف سال‌های گذشته انگار کسی خیلی از فرا رسیدن این روز خیلی خوشحال نیست. این را می‌شود از مقایسه جشن‌هایی که امسال برگزار می‌شود با جشن‌ها و مراسم‌هایی که سال‌های قبل برگزار شد، حس کرد. حس من این است که سینمای ایران در حال حاضر با مشکلات و چالش‌های عمیقی دست و پنجه نرم می‌کند و مواجه شدن با این چالش‌ها نیاز به آدم‌هایی دارد که بتوانند در این بزنگاه‌های بعضا خطرناک سکان را در دست بگیرند و به سلامت عبور کنند. اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم نه این روز خیلی روز ملی است که در سطح جامعه و مردم بشود شور و هیجانی ناشی از وقوع آن دید، نه در بدنه سینما نشانه‌های مثبتی را می‌شود سراغ گرفت. شما به عنوان سکاندار یکی از مهم‌ترین فضاهای سینمایی در حال حاضر تحلیل‌تان از این وضعیت کلی چیست؟

من فکر می‌کنم، اگر بخواهیم وارد این بحث بشویم، مجبوریم به گذشته نگاهی بیندازیم و یک بار تاریخ سینمای ایران را مرور کنیم. چیزی نزدیک به ۱۰۹سال است سینما وارد ایران شده. تقریبا همزمان با بسیاری از کشورهایی که مدعی سینما در دنیا بوده و هستند. عمر سینما در آمریکا خیلی بیشتر از سینمای ما نیست، در فرانسه هم که مهد سینما است، تقریبا همین وضعیت وجود دارد. منتهی در این وسط حلقه مفقوده‌ای وجود دارد؛ اینکه سینما در دنیا به عنوان یک پدیده اقتصادی مطرح شده و بنیان‌های خود را به مردم و دولتمردان عرضه کرده. بعضی از دولت‌ها هم به سینما به عنوان یک مساله استراتژیک نگاه کردند؛ به همین دلیل سینما از سبد کالاهای فرهنگی و حتی غیرفرهنگی آن کشورها قابل حذف نیست، اما ما در ایران با وضعیت دیگری مواجهیم. ما شاید بتوانیم سینمای خودمان را دو قسمت کنیم؛ قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. در سینمای قبل از انقلاب جز تعداد معدودی فیلم، تقریبا فیلم قابل دفاعی وجود نداشت؛ به خصوص در چند سال آخر منتهی به انقلاب اسلامی که وضعیت سینما به لحاظ فرهنگی بحرانی شد و حتی خیلی‌ها معتقدند یکی از دلایل انقلاب سینما بوده، به دلیل ابتذالی که در سینما رواج پیدا کرده بود، مردم در مخالفت‌هایشان سینما را هم گنجانده بودند؛ به همین دلیل هم در جریان انقلاب بعضی از سالن‌های سینما آتش گرفت، اما سینمای بعد از انقلاب به سرعت جایگاه فرهنگی خودش را به دنیا نشان داد و خیلی سریع دنیا متوجه شد انگار با شکل و شمایل جدیدی مواجه شده به نام «سینمای ایران بعد از انقلاب» و اتفاقا فکر می‌کنم مشکل اصلی سینمای ایران هم در همان دوره به وجود می‌آید، یعنی مقدار زیادی دلخوش بودیم و هستیم به این دوره تاریخی که سینمای ایران به عنوان یک سینمای نجیب و فرهنگی در دنیا مطرح شد و همین موضوع باعث شد اصلا فکر نکنیم این سینما چگونه باید یک جریان اقتصادی برایش تعریف شود؛ به گونه‌ای که خودش بتواند روی پای خودش بایستد. هر چقدر زمان گذشت و اهمیت سینما را بیشتر متوجه شدند، دولتمردان ما فکر کردند باید بیشتر از این سینما مراقبت بکنند. این مراقبت بیشتر مترادف شد با ارائه بعضی از سوبسیدها و بعضی از نظارت‌ها که در جریان اقتصادی سینما همه اینها به عنوان عناصر مخل حضور پیدا کرد؛ یعنی ما مواجه شدیم با نیت‌‌های دلسوزانه‌ای که ممکن بود وجود داشته باشد، اما نتیجه عملکردش دقیقا خلاف جریان اصلی سینما بود.

این مقدمه‌ای که گفتید احتمالا برای دهه اول انقلاب و تشکیل نهادهای اصلی سینمای ایران و سیاستگذاری‌های آن دوران است. الان در سال‌های آخر دهه هشتاد تصور نمی‌کنم وضعیتی بهتر از آن دوران که نقل کردید، داشته باشیم.

الان هم ما با دستاوردهای همین نگاه داریم زندگی می‌کنیم. شما الان هم نمی‌توانید سینما را به عنوان جریان اقتصادی تلقی کنید یا اگر هم تلقی کنید فقط چند فیلم محدود و معدود وجود دارد که جریان کوتاه مدت را به وجود می‌آورند. اصلا اینگونه نیست که با یک جریان اقتصادی پایدار سروکار داشته باشید. به نظر من پارامتر مهم الان اینجاست، یعنی اگر اجازه داده می‌شد که این سینما بتواند روی پای خودش بایستد و جریان کنترل از بیرون به خود کنترلی از درون سینما منتج می‌شد، بخش عمده‌ای از سوال‌های امروز پاسخ داده شده بود.

تصور نمی‌کنید اگر این اتفاق می‌افتاد، یعنی اقتصاد سینما به یک استقلالی می‌رسید که دیگر نیازی به حضور دولت در این عرصه نبود، خیلی‌ها این را برنمی‌تابیدند؟ به هر حال مافیای اقتصادی بعید می‌دانم می‌گذاشت این اتفاق به راحتی بیفتد.

این کاملا قابل فهم است. همین نکته باعث شد ترسی در دل دولتمردان بیفتد که این سینما را حتما باید کنترل بکنند. یعنی وقتی به سینمای جهان رجوع می‌کنیم، می‌بینیم اگر سینما روی پای خودش بایستد در نهایت می‌شود سینمای فلان کشور، بعد که با مصادیقش روبرو می‌شویم، می‌گوییم اگر قرار است سینمای ما این مصادیق را داشته باشد آن را نمی‌خواهیم. پس برمی‌گردیم به نقطه اول، می‌گوییم این سینما را باید کنترل کرد، پول آن را هم باید پرداخت. نگاه خطرناکی هم که بارها باآن مواجه شده‌اید اداره کردن سینما به شکل اداره کردن تلویزیون بوده؛ یعنی بارها گفته شده اگر قرار است در طول سال فلان تعداد فیلم ساخته شود که بودجه‌اش زیاد بالا نیست، این پول را دولت پرداخت می‌کند و خودش هم سفارش تولید فیلم را می‌دهد یا اگر سفارشی هم وجود نداشته باشد، باز باید از مجرایی عبور کند. روشن است که تاریخ مرگ سینما همان زمان است؛ یعنی زمانی که سینما به این شکل اداره شود. خیلی از مسوولان که در عرصه فرهنگ و به خصوص سینما داشتیم، موتور اصلی ذهنشان اتفاقا به همین شکل بود، اما وقتی با واقعیت‌های سینما مواجه می‌شدند، احساس می‌کردند که سینما به چیزهای دیگری هم نیاز دارد که باعث می‌شود آنها نتوانند طرح را به شکل اجرایی مشخص بکنند. این سردرگمی در حوزه اقتصاد سینما، بزرگ‌ترین مشکل ماست که نمی‌دانیم با چه سینمایی مواجهیم. آیا با فضایی مواجهیم که طی آن وقتی در خلوت خود به یک فیلم سینمایی فکر می‌کنیم، یک فیلم می‌شود محصول طرز تفکر یک فیلمساز به اضافه یک جریان اقتصادی که مخاطب خودش را هم تعریف می‌کند و بعد در یک پروسه تقریبا طبیعی اکران قرار می‌گیرد، حتی با مفروضاتی مثل مافیای اکران که در همه جای دنیا ممکن است وجود داشته باشد و قرار است در این روند خود را هم تصحیح کند؟ آیا این گونه است تعریف سینما برای ما؟ قطعا این طور نیست. در هر کدام از این مراحل احساس می‌شود که با رفتاری غیرطبیعی مواجهیم، از حوزه تولید بگیرید که تهیه‌کنندگان ما به شدت وابسته به سوبسیدهای دولتی هستند و دولت هم در این مورد بی‌قاعده رفتار می‌کند...

همینجا صحبت‌هایتان را نگه دارید. این رفتارهای غیرطبیعی را می‌شود کمی باز کنید.

ببینید، اصلا بحث اینجا بحث سلیقه و سانسور و اینجور چیزها نیست. زمانی شما می‌گویید در سیستم سانسور وجود دارد، آن وقت می‌نشینیم با هم بحث می‌کنیم؛ ولی در حال حاضر از نظر من سانسور وجود ندارد. ما با یک بی‌تعریفی مواجهیم؛ به همین دلیل است که بعضی وقت‌ها حرف‌های خوبی در حوزه مدیریت زده می‌شود که ناظر بر مباحث فرهنگی و تاریخی و دینی است، اما خروجی‌اش هیچ‌وقت با اصل مباحث جور درنمی‌آید؛ به خاطر اینکه سیستم دچار یک بی‌تعریفی شده. در حوزه اکران وضعیت بدتر است، در این حوزه شما با تولیداتی مواجهید که اصلا ممکن است به اکران راه پیدا نکنند.

خب، آفت‌های این بی‌تعریفی در حوزه سینمای ایران چه شاخصه‌هایی است.

به صورت طبیعی وقتی یک جریان بی‌تعریف وجود داشته باشد برای اداره یک موضوع هنری مثل سینما، اولین شاخصه‌هایی که به وجود می‌آید، وجود رانت و بعضی از فاصله‌هایی است که آدم‌ها به طور طبیعی خود را در آن فاصله‌ها قرار می‌دهند که بتوانند زندگی کنند. در این شکل عملا با تغییر ماهیت آدم‌ها مواجه می‌شویم. از تغییر ماهیت آدم‌ها بگیرید تا تغییر ماهیت‌ اثری که تولید می‌شود. به هر حال با این اوصاف، من نمی‌گویم در کشورهای دیگر سینما به صورت طبیعی تولید و رشد کرده، اما این را می‌گویم که فاصله ما با خیلی از کشورهایی که سینما دارند و تاریخ تولد سینما در آن کشورها خیلی با ما فرق ندارد، خیلی زیاد است. یعنی این جریان غیرطبیعی تولید، از لحظه فکر تا لحظه‌ای که فیلم سینمایی به بازدهی کامل اقتصادی می‌رسد، مشکل بزرگ سینما است.

چه کسانی این وسط می‌توانند مقصر این مشکل تلقی شوند؟

در وهله اول دولت که اصرار دارد سینما را حفظ کند و خودش آن را اداره کند، نه فقط در حوزه سیاستگذاری، بلکه در حوزه اجرا. البته تلویزیون هم که گاهی اوقات به سینما کمک کرده، اگر در مجموع نگاه کنیم می‌بینیم ضربات اساسی به سینما زده، از پخش نکردن بسیاری از فیلم‌های سینمایی در تلویزیون بگیرید تا چیزهای دیگر.

این که تناقض است. چگونه فیلمی از یک ساختار دولتی اجازه نمایش و اکران می‌گیرد، اما در یک ارگان دولتی دیگر نمی‌تواند پخش شود؟

این مساله که سال‌ها است وجود دارد و چون عزم جدی‌ای هم برای حل این تناقضات وجود نداشته، الان دیگر به مرحله ایرادگیری رسیده و یادمان رفته نقش خود ما در به وجود آمدن این مشکلات چقدر بزرگ بوده.

حالا که صحبت تلویزیون شد، بد نیست مقایسه‌ای بکنیم وضعیت تلویزیون را در حال حاضر با زمانی که خود شما مدیریت شبکه دو را بر عهده داشتید. تفاوت‌های تلویزیون سال ۸۸ با تلویزیونی که زمانی شما مدیرش بودید چیست که این اعتراض را از جانب شما برانگیخته است.

رفتارهای تلویزیون را می‌شود به شکل مجزا بررسی کرد. در آن زمان به هر حال علاقه‌مندی تلویزیون به سینما از امروز بیشتر بود؛ البته نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است که تلویزیون و سینما یک دعوای تاریخی با هم دارند که این ربطی به کشور ما هم ندارد و اوج آن برمی‌گردد به دهه‌های ۴۰ و ۵۰ میلادی، اما بعد از مدتی متوجه می‌شوند که چگونه می‌توانند به یکدیگر کمک کنند. البته در کشور ما این گونه نیست. در اینجا این دعوا ظاهرا کمی جدی‌تر و ادامه‌دارتر است؛ چراکه ما در کشورمان استراتژی فرهنگی نداریم تا بتوانند همه اینها را با هم هماهنگ کند.

از دوره مدیریت‌تان در شبکه دو می‌گفتید!

تلویزیون در آن دوره علاقه‌مندی بیشتری به سینما داشت. حداقل در شبکه دو که من بودم چند فیلم ساخته شد که اینها از افتخارات تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شود، مثلا بادکنک سفید (جعفر پناهی) یا مسافر جنوب (پرویز شهبازی)، تعدادی از فیلم‌های ابوالفضل جلیلی یا فرهاد مهرانفر و کیانوش عیاری در آن زمان ساخته شد. حتی فیلم بادکنک سفید مهم‌ترین جایزه تاریخ سینمای ایران را تا آن سال از فستیوال کن گرفت؛ جایزه دوربین طلایی که به فیلم‌سازان فیلم اول داده می‌شد. بادکنک سفید اتفاقا با معیارهای تلویزیون ساخته شد، اما این معیارها امروز چگونه است، آیا این اتفاقات باز هم می‌تواند تکرار شود؟ جواب منفی است، چون اگر امکان داشت، این اتفاق می‌افتاد.

در چند سال گذشته البته سینما از جانب تلویزیون متحمل ضررهای فراوانی هم شده است، یعنی زمانی که انبوه تله‌فیلم‌ها در تلویزیون ساخته می‌شود، سوای اینکه حسنش این است که عوامل اجرایی سینما همیشه سرکار هستند و این نکته مثبتی است، اما حساسیت‌های تصویری کم می‌شود حتی من از یک کارگردانی که اتفاقا کارگردان خوبی هم در عرصه سینما است و تله‌فیلم هم زیاد می‌سازد شنیدم «تله‌فیلم مثل تمرین روز سه‌شنبه یک مسابقه فوتبال برای مسابقه جمعه است!» این کیفیت تله‌فیلم‌ها را به شدت نازل می‌کند.

همه ما می‌دانیم که این تله‌فیلم‌ها هیچ وقت جای فیلم‌ سینمایی را نمی‌گیرد. اگر بخواهیم مقایسه‌ ساده‌ای داشته باشیم؛ می‌شود تفاوت فست‌فود و رستوران را مثال زد. فضا و کارکرد این دو مکان خیلی با هم فرق دارد و در جای خود استفاده می‌شود. هیچ وقت فست‌فود جای رستوران را نمی‌گیرد. تلویزیون تصور کرده با فست‌فود باید کار رستوران را در حوزه نمایش فیلم‌های سینمایی انجام دهد. تصور تلویزیون این است که با تولید ۴۰۰ فیلم ۹۰ دقیقه‌ای می‌تواند جای فیلم سینمایی را پر کند. ممکن است کسی هم معترض نشود و همه هم راضی باشند و آمارها هم این را نشان بدهد؛ اما تاثیرات فرهنگی این ماجرا، ضربه‌ای است که به سینما می‌خورد. یعنی ما با سینمایی مواجه می‌شویم که اگر بخواهد نمایش تلویزیونی داشته باشد، باید خود را با معیارهای تلویزیون نزدیک کند؛ البته مشکل تلویزیون حل می‌شود، اما بعضی از تولیدات از این زاویه لطمه می‌خورد، چون از حرفی که می‌خواست بزند فاصله گرفت. همه ما می‌فهمیم که مخاطبان تلویزیون با مخاطبان سینما تفاوت اساسی دارد. مخاطب سینما خاص‌تر هستند و مخاطب تلویزیون عام‌تر فرض می‌شوند و دایره‌شان وسیع‌تر است. حالا شما مواجه می‌شوید با اثری که یک حرف خاص بزند، اما چون تلویزیون می‌خواهد پخش شود، عامش می‌کند. در این زمینه با دوگانگی در دادن پیام و همین طور شکل اثر هنری مواجه می‌شوید. در صورتی که تلویزیون باید کاری می‌کرد تا حالا نکرده، یا اینکه با ساعت‌های پخش مختلف، مخاطبان خودش را دسته‌بندی بکند؛ یعنی مردم بدانند که در چه ساعتی چه مخاطبی از چه برنامه‌ای می‌تواند استفاده کند. الان اگر نگاه کنید می‌بینید تا یک نیمه‌شب بچه‌ها هم می‌توانند از تلویزیون استفاده کنند. این معدل‌گیری که در تلویزیون دارد صورت می‌گیرد که سریال‌ها و برنامه‌ها باید قابل‌استفاده برای همه باشد به شدت غلط است. حتی مستندهای جدی هم به این دلیل در تلویزیون پخش نمی‌شود، چون مردم عادت کرده‌اند در همه ساعت‌ها همه چیز ببینند و این مستندهای جدی باعث اعتراض مردم می‌شود و بعد استناد می‌کنند به همین اعتراض مردم و خاصیتی که در آن برنامه به‌خصوص وجود داشت، از بین می‌رود. به همین دلیل هیچ وقت برنامه‌های خیلی جدی در تلویزیون امکان پخش ندارد.

برسیم به مسائل روز سینمای ایران در روزهای منتهی به روز ملی سینما قرار داریم و شما به عنوان محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما نه عسگرپور کارگردان، فضای دیالوگ‌هایتان را در گفت‌و‌گوهای مختلف به سمت تعامل با ارگان‌های بعضا مخالف خودتان یا اساسا مخالف سینما برده‌اید. پیش از این، یعنی چند ماه قبل اتفاقی در جامعه ایران افتاد به اسم انتخابات و پیرو آن اتفاق افرادی از بدنه سینما به سمت کاندیداهای خاص گرایش پیدا کردند و پس از آن موجی به راه افتاد که آن آدم‌ها در سینما و تلویزیون ممنوع‌الکار شدند. شما آن زمان از این جریانی به عنوان «مک کارتیسم فرهنگی» نام بردید و گفتید دوره این نوع جبهه‌گیری گذشته است. حالا واقعا من نمی‌دانم چنین جریانی وجود داشت یا نه و آیا فهرستی از نام آدم‌ها بود که در «لیست سیاه» قرار داشت یا همه اینها از ذهن بعضی آدم‌ها خارج شده بود. چون فی‌نفسه این قضیه بازتاب منفی در پی دارد، هیچ مرجعی هم آن را تایید نمی‌کند. به هر حال با توجه به فضای جدیدی که در وزارت ارشاد به وجود آمده، تحلیل شما از وضعیت موجود چیست؟ قرار است چه بر سر سینمای ایران بیاید؟!

یادم هست که ده، پانزده سال قبل دوستانی می‌گفتند که این شکل اداره سینما برای زمان‌هایی مناسب است که جامعه در آرامش به سر می‌برد. یعنی وقتی آرامش وجود دارد، اشکال ندارد دولت پول بدهد، فیلم ساخته شود یا حتی عده‌ای هم اعتراض کنند. اما وقتی با پارامترهای مجهول در سطح جامعه مواجه بشوید، این نوع اداره کردن حوزه‌های فرهنگی ایرادات خودش را خیلی سریع نشان می‌دهد که ما الان در این شرایط قرار داریم. در این وضعیت همان‌ها که این فضاها را مدیریت می‌کردند نمی‌فهمند این اتفاقات می‌افتد؛ می‌گویند، مگر ما کم به این حوزه کمک کردیم، پس چرا این شکلی شد؟! شما که این همه کمک بهتان شده، چرا در تیم مقابل بازی می‌کنید؟! جواب این سوال‌ها خیلی روشن است؛ اما آدم‌هایی که در این سال‌ها در این حوزه کار می‌کردند چون متعلق به این حوزه نبوده‌اند و از سر وظیفه یا علاقه‌مندی از جاهای دیگری بلند شده‌اند و آمده‌اند در این فضا، نمی‌توانند معادلات این وضعیت را دقیق متوجه بشوند.

من فکر می‌کنم رفتار بخش فرهنگ و هنر که متصدیان این حوزه و حتی هنرمندان را هم شامل می‌شود به شدت به پارامتری که گفتیم پایبند هستند. یعنی اگر فضا آرام باشد، رفتار آنها هم مثل قبل باقی می‌ماند، اما اگر فضا متشنج شود، مثل قضایایی که اتفاق افتاد دیگر کنترل این فضا شاخصه‌های دیگری را طلب می‌کند. همین که احساس شود گروهی آمده‌اند و می‌خواهند تسویه‌حساب کنند با بقیه آدم‌های این حوزه، مدیریت ناپایدار حوزه فرهنگ و هنر اشکالات خودش را بروز می‌دهد. من در آن دوره فکر کردم که اگر عکس‌العملی از جانب جامعه اصناف نشان داده نشود، این موضوع حد توقف ندارد، یعنی تا ته باید با همین ماجرا برویم؛ به خاطر همین نامه‌ای نوشتم و وارد این ماجرا شدم.

حالا اصلا فهرستی به عنوان «لیست سیاه» وجود داشت؟ شما بگویید!

مرحله بعد از شروع تسویه‌حساب تهیه فهرست بود که این اتفاق هم افتاد.

این فهرست ظاهرا مخفی بود و فقط آدم‌های درون سیستم خودشان نام افراد فهرست را می‌دانستند.

چون من خودم فهرست را دیده‌ام این را می‌گویم. حتی نامه‌ای که برای ضرغامی نوشته شده هم وجود دارد. این فهرست با امضای مدیر یکی از شبکه‌ها بود که من دیدم.اصلا امضایی هم وجود نداشته باشد، به بعضی از همکاران ما که رفتند با تلویزیون کار بکنند گفته شد شما نمی‌توانید کار کنید، چون اسمتان در فهرست است.

این ماجرا یعنی ما فقط با سانسور اثر هنری مواجه نیستیم، حالا دیگر با سانسور آدم‌ها مواجه شده‌ایم که یکی یکی حذف می‌شوند. حد نهایت پیشرفت این شکل از عملکرد تا کجاست؟

این فهرست در شکل خوشبینانه شاید قرار بوده کارکرد مقطعی داشته باشد؛ یعنی بعدا بگویند شما مشکلی ندارید و می‌توانید کار کنید،‌ اما حواستان باشد که در آینده چه می‌کنید!

اگر حتی این کارکرد را هم در نظر بگیریم، اما این ماجرا با هر نیتی تاثیر خود را در بدنه سینماگران می‌گذارد.