درباره حاشیههایی که فرهاد جعفری به وجود آورد
کافه پیانوها به چشمه برگشتند
«کافه پیانو» کتاب عجیب و غریبی است. کتابی که درفاصله کوتاهی از زمان انتشارش توجه مخاطبان جدی ادبیات معاصر ایران را جلب کرد و با سرعت در طبقات مختلف فرهنگی جامعه به حرکت درآمد.
یاسین نمکچیان
«کافه پیانو» کتاب عجیب و غریبی است. کتابی که درفاصله کوتاهی از زمان انتشارش توجه مخاطبان جدی ادبیات معاصر ایران را جلب کرد و با سرعت در طبقات مختلف فرهنگی جامعه به حرکت درآمد. شاید در جامعه ایرانی کمتر نویسندهای را بتوان پیدا کرد که با انتشار اولین کتابش، به اندازه فرهاد جعفری به شهرت رسیده باشد. او برعکس پیشترها که تنها مدیریت یک نشریه فرهنگی را برعهده داشت و در خیابانهای شلوغ شهر غریبه بود، حالا نویسندهای جنجالی است که مواضع سیاسیاش نقل محافل ادبی شده است و جهتگیریهایش یکی از عجیبترین اتفاقات فرهنگی این سرزمین را رقم زده است.
قصه از آنجا آغاز شد که در روزهای قبل از انتخابات، در شرایطی که طیف وسیعی از اهالی فرهنگی جامعه، در جبهه رقبای محمود احمدینژاد ایستاده بودند، کنار او ایستاد و از سیاستهایش دفاع کرد. وقتی خبرگزاری فارس نام فرهاد جعفری را در لیست شاعران و نویسندگان حامی رییسجمهور قرارداد، خیلیها ناباورانه گوشیها را در دست گرفتند تا تلفنی خبر خبرگزاری را مخابره کنند و خیلیهای دیگر هم به حرف و حدیثهایی فکر میکردند که مدتها قبل درباره فروش «کافه پیانو» و تجدید چاپهای متعددش وجود داشت. اگرچه شایعات همواره درباره بسیاری چیزها در محافل فرهنگی ایران جریان دارد، اما صدور مجوز انتشار برای این کتاب، با توجه به مضمون و نوع روایتش به هرحال جالب توجه بود؛ چرا که در دوران این وزیر سختگیر کابینه نهم، آثاری لغو مجوز شدند که هیچ نکته غیراخلاقی و غیرشرعی در لابهلای صفحاتشان به چشم نمیآمد؛ البته زمان صدور مجوز برای این کتاب هم سهم زیادی در شکلگیری حرف و حدیثها داشت؛ چرا که باز کتابهایی به مراتب کمحجمتر از «کافه پیانو»، مدتها در اتاقهای ممیزی خاک میخوردند یا مثل «نیمه غایب» حسین سناپور برای چاپ شانزدهم لغو مجوز میشدند که تعدادشان هم کم نبود و همین مشکلات باعث شد تا دکتر احمدینژاد در مناظرههای انتخاباتی، عملکرد وزارت ارشاد را زیر سوال قرار دهد و نارضایتی خود را به صورت رسمی اعلام کند و در نهایت روی نام این وزیر خط قرمز بکشد. به هرحال در چنین شرایطی حمایت جعفری از کارنامه فرهنگی دولت نهم، که کمی بعد مشخص شد شخص رییسجمهور هم از آن ناراضی است، خبرساز شد. در مدت زمان کوتاهی رسانههای اینترنتی درباره او و رمانش موضع گرفتند و بعضیها منصفانه و بعضیها هم مغرضانه نقدش کردند و آقای نویسنده که همه چیز را با ذره بین زیر نظر داشت، پشت وبلاگش سنگر گرفت و هر از گاهی به منتقدانش حمله کرد.
تقصیر جعفری یا جامعه ادبی؟
تمام آدمهایی که روی کره خاکی نفس میکشند از این حق برخوردارند که در انتخابهای فردیشان در مسیر پر فرازونشیب زندگی مستقل عمل کنند و در شرایطی مثل انتخابات، از هر کسی که دوست دارند، حمایت کنند. بیتردید فرهاد جعفری هم از این قاعده مستثنی نیست و این حق را داشته و دارد؛ اما چرا حمایت او از رییس کابینه نهم تا این اندازه جنجالی بود به اشتباهی برمیگردد که جامعه ادبی مرتکب شده است؛ البته جعفری هم در پیدایش این وضعیت بیتقصیر نبود؛ به این خاطر که هرگز دیدگاههای سیاسیاش را بروز نداد و تکلیفش را با مخاطبانش روشن نکرد. همانگونه که مواضع نویسندگان و شاعرانی همچون رضا امیرخانی، علیرضا قزوه، راضیه تجار، رضا رهگذر و... مشخص است و جهتگیری سیاسیشان تعجببرانگیز نبود؛ اما اعلام حمایت فرهاد جعفری نهتنها تعجب برانگیز که شبههبرانگیز شد. در واقع مهمترین دلیل جنجالهای به وجود آمده این بود که طیف وسیعی جعفری را در گروه نویسندگان منتقد وضع موجود قرارداده بودند و در واقع گول ظاهر رمانی را خوردند که با شرایط کنونی راویش، زمین تا آسمان تفاوت دارد.
چون ناشر « چشمه» است...
حالا تعدادی از مردمی که کتاب را از کتابفروشی به قفسه کتابخانههایشان انتقال دادند، حالا تصمیم گرفتهاند دوباره «کافه پیانو» را به همان ناشری برگردانند که چاپش کرده است. شاید اگر نشرچشمه که سابقه فرهنگیاش پوشیده نیست ناشر «کافه پیانو» نبود، دامنه شایعات گستردهتر میشد. هنوز چند روزی از این تصمیم و طرح آن در وبلاگها نگذشته بود که عدهای به کتابفروشی معروف چشمه، زیر پل کریمخان مراجعه کردند و به نشانه اعتراض کتابهایشان را پس دادند. حسن کیاییان مدیر نشر و همکارانش که انتظار نداشتند این حرکت جدی شود در اولین برخورد، ساده از کنارش گذشتند؛ اما قرار نبود قصه به پایان برسد. در همان روزها جعفری در وبلاگش«گفتمگفت» به طراحان این حرکت پاسخ داد و کار به مجادله با کسانی کشید که پیشنهاد را مطرح کرده بودند. بعضیها هم برای جعفری نامه نوشتند و دلسردی خود را از این نویسنده اعلام کردند.
در همین رابطه پدرام رضاییزاده، نویسنده کتاب «مرگ بازی» در وبلاگش در یادداشتی با عنوان «من از فصل برداشت میترسم آقای جعفری» به مرور اتفاقات رخ داده پرداخت و توضیح داد که جعفری قبل از انتخابات برایش پیامهایی در حمایت از احمدینژاد میفرستاد و زمانی که فهمید رضاییزاده ناراحت میشود، عذرخواهی کرد. او در قسمت دیگری از یادداشتش نوشت:
«آقای جعفری، شما «نویسنده» خوبی هستید، همه آنها که اندکی انصاف دارند و داستانهای کوتاه شما را هم خواندهاند این را خوب میدانند؛ من هنوز هم از کافه پیانوی شما دفاع میکنم و آنقدر بالا و پایین دیدهام در این بیست و نه سال که افسارم را نسپارم به احساسات و حاصل کار یک نویسنده را به خاطر عقایدش نفی کنم. شما حق دارید بنویسید و منتشر کنید، کسی منکر این حق شما نشده، جای کتاب شما اما در کتابخانه من نیست، همانطور که جای فیلمهای مسعود دهنمکی در خانه من نیست؛ حالا میخواهید میلیاردی شوید یا جهانی، برای من فرقی نمیکند. آدمی که روح من را خراش میدهد، در خانه من جایی ندارد، گیرم چوب و چماق و پنجه بوکسش را سالها پیش کنار گذاشته باشد... یادتان باشد آقای جعفری، بعضی زخمها هرگز خوب نمیشوند؛ من از فصل برداشت میترسم آقای جعفری... این تازه اول قصه است!»
جعفری بیمدافع نیست
جعفری در دوره پنجم انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان کاندیدا در عرصه رقابتها حضور داشت و چون اعتقاد داشت حقش را ضایع کردهاند، انصراف داد. همین نکته یکی از دلایل مهم حمایت نویسنده تک کتابی از دکتر احمدینژاد است. این نکته را خود فرهاد جعفری گفت و در یادداشتی که در وبلاگش نوشت خیلیها را به این فکر واداشت که آقای نویسنده سودای نشستن روی صندلیهای داغ مدیریت را در سر پرورانده است که با توجه به قضایای یکی دوماه گذشته بعید هم نیست. اصلا وقتی نام مسعود ده نمکی برای نامزدی وزارت فرهنگ و ارشاد مطرح میشود، چرا جعفری از قافله عقب بماند.
چند روز پیش راضیه تجار در گفتوگو با خبرگزاری فارس به دفاع تمام قد از جعفری پرداخت و روزنامه کیهان نیز در گزارشی با عنوان «کافه پیانو برنده شد» در مقایسهاش با رضا امیرخانی نوشت:
«در حالی که رضا امیرخانی سکوت را به مصلحت دیده بود و از تمام فضاهای خبری فاصله گرفته بود تا مجبور نشود درباره نامزدهای ریاستجمهوری نظر بدهد، جعفری، تمام قد وارد فضای انتخابات شد.
و عجیب آنکه به عکس احتیاط و محافظه کاری امیرخانی، نویسنده کافه پیانو احتیاط را به کناری نهاده بود و با صدای بلند از محمود احمدینژاد حمایت کرده بود. شاید اولین روزی که خبر حمایت قاطع فرهاد جعفری از احمدی نژاد منتشر شد، اهالی کتاب گمان میکردند مطلب طنزی است که در روزنامهای چاپ شده است؛ اما از آن پس وقتی یکی دو روزنامه و خبرگزاری دیگر هم به آن پرداختند و جعفری در وبلاگش همه چیز را مفصل نوشت، معلوم شد که طنزی در کار نیست و قضیه کاملا جدی است.»
تجربه ثابت کرده این حمایتها در آینده اتفاقات مهمی برای نویسنده ای که روزگاری نه چندان دور، روزنامهنگار بود و مدیر مسوولی نشریه «یک هفتم» را برعهده داشت شکل خواهد داد. شاید از «یک هفتم» تا نویسندگی و از نویسندگی تا نمایندگی مجلس، مدیریت اداره کتاب وزارت ارشاد و هزار پست و مقام دیگر راه درازی نباشد.
چند کتاب برگشت خورده؟
«دیروز را در تهران بودم... رفتم به «کتابفروشی نشرچشمه». تا هم سری زده باشم به بروبچههای خوب این کتابفروشی و هم ببینم که عاقبت چندنسخه از «کافهپیانو» برگشت خورده که معلوم شد در نهایت ۸۴ نسخه کافهپیانو به نشرچشمه (شاید ۱۰ نسخه از شهرستانها بود) بازگشت داده شده. همانطور که برگشتدهندگان نوشته بودند، توضیحاتی نیز خطاب به من در صفحات اولیه یا روی جلد کتابها درج کرده بودند (و اغلب هم با خودکار سبز). این بود که من هم نشستم و یکییکیشان را از کتابها جدا کردم تا اولا سر فرصت بخوانمشان و بعدهم، حفظشان کنم و البته چندتایی از این توضیحات اعتراضی را، برای اطلاع و آگاهی شما هم اسکن کنم و بگذارم اینجا تا شما هم در جریان محتوای این اعتراضها قرار بگیرید. فقط این نکته جالب بود که هیچکدام از آن «کتابهایی را که برای برخی خوانندگان امضا کرده بودم»، در میان این ۸۴ نسخه ندیدم!»
جملات بالا را خود فرهاد جعفری در وبلاگش نوشته است. نویسندهای که در آینده بیشتر از او خواهید شنید، خیلی بیشتر.
ارسال نظر