مصاحبه با شیو نادار، اسطوره فناوری هند
مبارزه اصلی در تولید نبود، در کسب مجوزهای دولتی بود
اشاره: شیو نادار، رییس و مدیرعامل شرکت فناوریهای HCL و همچنین از موسسین شرکت رایانه هندوستان است که در اوت ۱۹۷۶ تاسیس گردید و شرکت اینفوسیستم HCL را نیز شامل میشود. وی با ثروتی ۴میلیارد دلاری در ردیف ۲۱۴ امین میلیاردرهای جهان در رتبهبندی نشریه فوربس جای میگیرد.
مترجم: جعفر خیرخواهان
اشاره: شیو نادار، رییس و مدیرعامل شرکت فناوریهای HCL و همچنین از موسسین شرکت رایانه هندوستان است که در اوت ۱۹۷۶ تاسیس گردید و شرکت اینفوسیستم HCL را نیز شامل میشود. وی با ثروتی ۴میلیارد دلاری در ردیف ۲۱۴ امین میلیاردرهای جهان در رتبهبندی نشریه فوربس جای میگیرد. هنگامی که بیشتر کارخانههای IT در هند روی نرمافزار کار میکردند، HCL پیشگام در صنعت سختافزار شده بود (گرچه همزمان پنجمین سازنده نرمافزار هند نیز به حساب میآمد). آن طور که نادار میگوید، فقط ۳ شرکت رایانهای از سال۱۹۷۰ تا به امروز وجود دارد: IBM، Apple و HCL. شرکت Apple و HCL همزمان در ربع قرن اخیر نخستین رایانهها را راهاندازی کردند. او میگوید: از آن زمان تاکنون، شرکت HCLکه اینک سی و دو سالگی خود را پشت سر گذاشته است، جایگاه خویش را به عنوان شرکت رایانه شماره یک موجود در هند حفظ کرده است و امروزه درآمد سالانهای بالغ بر ۵/۳میلیارد دلار و بیش از ۳۶۰۰۰ کارمند دارد. نادار در گفتوگو با «راوی آرون» از نشریه نالج اند وارتون و همکار ارشد مرکز نوآوری تکنولوژی وارتون مک، از سالهای شکلگیری HCL تا ماجراهایی از چالشهای عمیق و مشکلات پیشروی رشد شرکتش در ۳ دهه گذشته به تفصیل سخن به میان آورده است.
آرون: تاریخ و پیشینه HCL جالب است. شما تا قبل از سال ۱۹۷۶، در کارخانه پارچهبافی دهلی (DCM) کار میکردید. چه چیز باعث شد تصمیم به ترک شرکت پارچهبافی بگیرید و شروع به راهاندازی کارخانه رایانه شخصی کردید آن هم در زمانی که فضای کسب و کار و راهاندازی کارخانه در هند بسیار سخت بود. چگونه آن قدم سخت را برداشتید؟
نادار: من و همکارانم مهندسینی بودیم که در بخش حسابداری DCM کار میکردیم. ماشینحسابهای الکترونیکی آن با سیستم مدارهای مجتمع (آی سی) دیجیتال کار میکردند و بعدا از تراشهها در آنها استفاده شد. نسخههای پیشرفته آن تراشهها در ماشینحسابهای قابل برنامهریزی استفاده میشدند که پیشاهنگان PCها محسوب میشوند. گروهی از شرکتها در سراسر دنیا به دنبال ساخت رایانههای شخصی بودند و HCL یکی از آنها بود. عدهای از ما گمان میکردیم ساخت رایانه کاری عملی است. اما قبل از آن، باید سیستم نرمافزاری آن را میساختیم که میتوانست تمام قطعات رایانه را به هم مرتبط ساخته و رایانه را به کار اندازد.
ما ملاقاتی با کمیسیون الکترونیک دولت هند داشتیم که علاقهمند به تاسیس مجموعهای از کارآفرینان خارج از دایره مدیران اجرایی و مهندسان بودند. آنها از ما خواستند گزارشی تهیه کنیم که این کار را کردیم و گفتیم میتوانیم ماشینی هشت بیتی بسازیم. به آنها گفتیم قادر به انجام این کار هستیم. شور و شوق جوانی و سن کم، نقطه مثبت و قوت ما بود.
در ماه اوت سال۱۹۷۶ HCL را راهاندازی کردیم. سختترین بخش کار، دریافت مجوزهای دولتی برای ساخت رایانه بود. بعید میدانستیم خودمان بتوانیم چنین مجوزی بگیریم. بنابراین مجبور شدیم کسی را پیدا کنیم، مثل یک دولت ایالتی که این مجوزها به او اعطا میشد و با او سرمایهگذاری مشترک امضا کنیم.
دولت ایالت اوتار پرادش در شمال هند با ما قرارداد مشترک امضا کرد و این گونه شد که مجوزها را دریافت کردیم. جالب اینجا است که مبارزه سخت و طاقتفرسای ما مربوط به طراحی یا ساخت رایانه نبود، بلکه در اخذ تاییدیههای دولتی برای تولید آنها بود.
آرون: بنابراین HCL در سال۱۹۷۶ متولد شد. خاستگاه شرکت شما از بستر ماشینهای حساب بود. در آن زمان برای راهاندازی، سیستم DOS مایکروسافت نداشتید چون هنوز MS-DOS وجود نداشت.
نادار: آن زمان مایکروسافت هنوز سوسوی امیدی در چشمان بیل گیتس بود.
آرون: وقتی شرکت شروع به کار کرد آیا فکر میکردید روزی برسد که HCL یکی از کارخانههای عظیم PC در هند شود و درگیر فرآیند پیچیده تکنولوژی روز گردد؟ فکر میکردید چنین اتفاقاتی بیافتد، یا اساسا دیدگاه دیگری داشتید و با پیشرفت زمان این اتفاقات روی داد؟
نادار: من اساسا دیدگاه دیگری داشتم.
آرون: در مورد آن به ما بگویید.
نادار: در آن زمان تمرکز شرکتها روی درآمدها بود. درآمد هر فعالیت معین نباید از مبلغ معینی تجاوز میکرد. چون همه شرکتها تحت مجوز دولتی بودند (و سقف درآمدی مشخصی داشتند). بنابراین اگر میخواستید درآمد خود را افزایش دهید باید در رده صنایع معینی قرار میگرفتید. برای یک کارخانه، کسب درآمد ۱۰۰ کرور روپیهای (۲۲میلیون دلار) در سال یک رویا بود. ۱۳ سال طول کشید تا ما به این سقف درآمد از رایانه رسیدیم. این اتفاق در سال ۱۹۸۹ افتاد. ده سال دیگر نیز طول کشید تا به سقف ۱۰۰۰ کرور روپیه (۲۲۰میلیون دلار ) درآمد برسیم. ما اکنون درآمد سالانه بالغ بر۱۵۰۰ کرور روپیه (۵/۳میلیارد دلار) داریم که بیشتر رشد درآمد در ۴ تا ۵ سال اخیر بوده است.
آرون: واضح است چنین رشدی بسیار چشمگیر و حالت نمایی داشته است. با برگشت به سال۱۹۷۶، در آن زمانIBM هنوز در هند بود. جرج فرناندز (که وزیر صنایع وقت هند شد) IBM را در سال ۱۹۷۷ از هند بیرون کرد....
نادار: IBMاز هند اخراج نشد. داستان واقعی، چیز دیگری است.
آرون: به ما بگویید.
نادار: دولت هند قانونی تصویب کرده بود که اگر محصولی در هند تولید میشد کد منبع- فرمول تولید- آن باید در هند میماند. درخواست بعدی آن بود که شرکتهای چندملیتی مالکیت سهامشان را غیرمتمرکز میکردند. این کار شرکتهای بینالمللی را زیاد تحت تاثیر قرار نمیداد چون آنان باید شرایط تمرکززدایی مالکیت را رعایت میکردند و پذیرفتند. ولی حفظ کد منبع در هند برای آن شرکتها قابلقبول نبود. این دلیل اصلی خروج IBM از هند بود که کوکا کولا هم چنین کرد.
آرون: خروج IBM از هند چه تاثیری بر HCL داشت؟ آیا شما دنبال بازاری که حالا بر روی شما باز شده بود رفتید؟
نادار: ما مجبور نبودیم دنبال کسی برویم. اما به نظر من اگر IBM ماندگار میشد ما سریعتر رشد میکردیم. ببینید، اساسا IBM خالق بازار رایانه در هند بود. این کار اکنون به دوش ما گذاشته شده بود. و ما هنوز یک شرکت خیلی جوان بودیم. IBM میدانست چگونه بازار رایانه را به وجود آورد. آنها بازار را به وجود میآوردند و ما سهم خود را از کسب و کار در آن برمیداشتیم. وقتی آنها رفتند، ما مجبور شدیم خودمان بازار را خلق کنیم. در آن زمان هیچکس به رایانه به چشم یک ابزار ضروری کار و زندگی نگاه نمیکرد. و فقط یک ابزار راحتی و تسهیل محسوب میشد.
آرون: فراهم آوردن سرمایه چقدر سخت بود؟ با توجه به این که در آن زمان هنوز فعالیت سرمایه خطرپذیر در هند وجود نداشت؟ منابع سرمایه شما از کجا تهیه میشد؟
نادار: سرمایه ما همه آنچه بود که پسانداز کرده بودیم. HCL را تنها با پول حاصل از فروش ماشین حسابها راهاندازی کردیم. یک شرکت بازاریابی برای فروش ایجاد کردیم و آن تمام منابع مالی ما درHCL شد. کل پول،۲۰ «لاخ» روپیه (تقریبا ۱۸۰.۰۰۰دلار) بود که یکچهارم آن از طریق دولت ایالت اوتار پرادش تامین شد و مابقی از خودمان بود. آنجا بود که من واقعا فهمیدم جریان نقدینگی چه قدر بدرد میخورد و پسانداز چه معنایی دارد؟ نخستین شرکتی که تاسیس شده بود تا برایمان نقدینگی ایجاد کند، با ۱۶۰۰۰دلار بوجود آمد که از محل پسانداز موسسان شرکت بود.
آرون: پس شما خانواده خود را وارد پذیرش این ریسک کرده بودید؟
نادار: کدام خانواده؟ من با دست خالی ۷ تا ۸ سال کار کردم تا توانستم مدیر بازاریابی شوم.
آرون: این که بتوانید افراد جوان و زرنگ را خریدار دیدگاه و افق فکریتان در سال ۱۹۷۶ بکنید چقدر سخت بود؟ باید این طور باشد که بیشتر مردم مایل به استخدام در مشاغل دولتی بودهاند؟
نادار: ما خودمان هنوز خیلی جوان بودیم. من ۳۱ سال داشتم و از همه افراد بزرگتر بودم. وقتی آدمها برای مصاحبه میآمدند اولین چیزی که به آنها میگفتم این بود که: باید اندازه شرکتی که میخواهید به آن ملحق شوید را بدانید. به آنها پیشنهاد حقوق ۲۰۰۰ روپیه (۱۸۰ دلار) در ماه میدادیم که بیشتر از پرداختی سیتی بانک در آن زمان بود. از طرفی چگونه انتظار داشتید کسی در یک خانه محقر با یک اتاق خواب، یک میز و یک صندلی کار کند؟ من حتی یک میز برای خودم نداشتم. اما پرداخت حقوق بالا به معنای آن بود که به کارگیری هر نفر حدودا ۵درصد به سربار شرکت اضافه میکرد. ما ۵ دانشجوی موسسه مدیریت هند در کلکته را استخدام کردیم. میخواستیم هر چیز را در مورد آنها بدانیم و تا حد امکان در مورد آنها قضاوت روشن داشته باشیم، چون برای ما ۵درصد هزینه سربار داشت.
آرون: در آن افراد دنبال چه چیزی میگشتید و شما برای آنها چه داشتید؟
نادار: کارآفرینی. ما به آنها میگفتیم اگر کار خود را درست انجام دهید میتوانید کارآفرین باشید. هیچ یک از آنان نتوانستند به این مهم دست یابند. اما چارچوب ذهنی در آن زمان پرشور و سرزنده بود.
آرون: آیا میتوانید آن را با آنچه در فضای دانشگاهی امروز هنگام استخدام نیروهای تازه به دنبالش هستید، مقایسه کنید؟
نادار: ما الزاما بهدنبال یافتن کارآفرین در محیطهای دانشگاهی نبودیم. اما امیدوار بودیم آنها را از بین افراد تحصیلکرده در مدارس بازرگانی یا مهندسی بیابیم.
آرون: HCL در سال۱۹۸۰ چه میکرد؟
نادار: آن سالها خارقالعاده بود. آن زمان ما در اوج خلاقیت کار خود بودیم. سوال در این مورد که آیا میتوانیم دوام بیاوریم یا نه- چیزی که هر کسی از خود سوال میکرد، مثل خودمان- دیگر متوقف شده بود. سودهای حاصله جوابگوی همه نیازهایمان شده بود. HCL اعتبار لازم را به دست آورده بود. چیزی که بزرگترین سد راه بود و باید شکسته میشد. ما مشهور شده بودیم به اینکه میتوانیم رایانه بسازیم و تحویل دهیم و این کار را هم انجام داده بودیم. آنچه ما داشتیم شرکتی پر از افراد جوان بود، اما این نتیجه داد. ما همچنین نخستین نظام پایگاه دادههای ارتباطی را نوشتیم که جلوتر از Oracle بود و نامش را Genesis گذاشتیم.
آرون: آیا براساس DB-۲ از IBM و CICS بود؟
نادار: خیر، ما آن را از ابتدا خودمان ساختیم.
ارون: چرا از ابتدا؟ چه تفکری پشت آن بود؟
نادار: ما محصول سروِر- کاربر را نوشته بودیم. این محصول شکست خورد. چون برای جامعه هند خیلی جدید بود. ما شکست خوردیم، چون پایگاه دادههای موجود از نوع غیرمتداول بود و با ساختار نیاز مشتریان سازگار نبود. ما به پایگاه دادههای ارتباطی نیاز داشتیم. پایگاه دادههای سلسله مراتبی جوابگو نبود. بنابراین به خودمان آمدیم و نخستین پایگاه دادههای ارتباطی را نوشتیم.
آرون: شرکتها از پایگاه دادههای ارتباطی بیشتر به منظور انتقال چند سری دادههای بزرگ استفاده میکنند؛ مثل کنترلهای همزمان، ویژه و غیره. اما در ابتدای سالهای۱۹۸۰، شرکتهای هندی حتی به سیستمهای رایانهای مجهز نبودند. اتحادیههای کارگری بر علیه رایانهای شدن اماکن و اینکه تکنولوژی جای اشتغال را میگرفت اعتراض میکردند. آیا قبل از تصمیم به نگارش برنامه پایگاه دادههای ارتباطی پیشبینی کردید شرکتهای هندی باید راهحلی برای سری دادههای بزرگ پیدا کنند؟
نادار: این همان چیزی بود که ما فکرش را میکردیم. ما گفتیم وقتی که با یک سیستم مبتنی بر ریزپردازنده الکترونیکی فائق آمدیم و یک رایانه از آن تولید کردیم. یادآوری کنم آن زمان فقط یک PC برای کسب و کارها مفید بود. شما میدانید در دنیای غرب، یک PC هرگز با یک چاپگر ماتریسی به عنوان دستگاه چاپگر بکار گرفته نمیشد. یک چاپگر ماتریسی یک چاپگر حقیقی نیست، و یک فلاپی درایو یک دستگاه حقیقی انباشت داده نیست. نمونهای نیز یافت نمیشد که در فضای کسب و کار قبلا تحت شرایطی مراحل آزمون خود را گذرانده باشد. اما همین کافی بود و کار میکرد. با موفقیت در این رویکرد در رایانهها، تصمیم گرفتیم آن را در محصول سروِر- کاربر و پایگاه دادههای ارتباطی نیز آزمایش کنیم. گفتیم این یک تکنولوژی جدید است، ولی میخواهیم آن را عملی کنیم. اما نشد. بعد از آن سیستمهای چندکاره و چند پردازشگری پیشرفت کرد و این خیلی جلوتر از زمانه بود.
آرون: اغلب اوقات زمانی که سازمانها بزرگتر میشوند روش آزمون و خطا را کنار میگذارند، چون هزینه شکست آن آزمایشات خیلی بالا است.
نادار: بله، واقعا خیلی گران تمام میشود.
آرون: درمورد HCL، گر چه شما هراسی از آزمون نداشتید، چگونه این چارچوب ذهنی را با رشد کردن شرکت همچنان حفظ کردید؟
نادار: HCL رشد کرده است، رشد میکند و به این رشد ادامه خواهد داد اگر این آزمونها را ادامه دهد. همین است که امکان دسترسی به نرخ رشد ۳۰ تا ۴۰درصدی را به ما داده است. مثلا تولید نرمافزار را در نظر بگیرید. ما هیچ جایگاهی در این صنعت نداشتیم آن هم درست زمانی که دیگر شرکتها مدتها در این حوزه بودند و از این پایگاه به خوبی بهرهمند بودند و امروز ما پنجمین تولیدکننده بزرگ آن هستیم.
آرون: زمانی که مردم آیندهای بر سختافزار مترتب نمیدیدند، شما بیمقدمه وارد آن شدید. وقتی کارخانجات نرمافزاری فکر کردند که راه ادامه کار پرداختن به گردآوری برنامهریزان نرمافزار (خرید تخصص افراد) است شما به آن پشت کردید. شروع به کار روی سیستم پایگاههای دادههای ارتباطی و طراحی سرور- کاربر کردید درحالی که سایرین حتی انجام چنین کاری به ذهنشان خطور نمیکرد. چه چیزی شما را با اینکه یک شرکت جوان بودید وامیداشت که این همه مسیرهای اصلاحی خروج از بحران را از اقدامات شکست خورده تجربه کنید؟
نادار: ما یک بسته ذهنی نداشتیم. بسته ذهنی که شرکتهای IT از آن بهرهمندند را در نظر بگیرید. در هر سه ماه، کارخانجات IT هند، نتایج کار را چاپ میکنند و از طریق شبکهCNBC پخش میکنند. مدیران از درون اتاقهای دنج و راحت خود اعلام میکنند چه مقدار کارمند جدید اضافه شده است، چه تعداد از شرکتهای فهرست شده در نشریه فورچون ۵۰۰ مشتری آنها هستند، یا چه تعداد شرکت میلیون دلاری اضافه شده است و غیره. حال اگر همین طور سال به سال ادامه دهید بالاخره کجا پایان خواهد یافت؟ آیا، سعی داریم شرکتی شویم مثل راهآهن که فقط کارمند اضافه میکند (راهآهن هند ۵/۱میلیون نفر را در استخدام دارد) اشکال چنین طرز تفکری این است که در نظر نمیگیرد این فعالیت صرفا بازتاب مهاجرت کار از یک کشور به کشور دیگری است. توپی را درون یک اتاق بگذارید و آنرا شوت کنید. توپ به هر جایی از دیوار خواهد خورد. حال اگر یک طرف شرکت Cognizant و طرف دوم HCL و طرف دیگر Infosys باشد، آنگاه هر که توپ را گرفت ادعا خواهد کرد من یک امتیاز گرفتم. آیا واقعا همین طور است؟
این شیوه سادهانگارانهای برای انجام کسب و کار است و بقا نخواهد یافت. باید در کسب و کار قدرت پیشبینی کردن داشته باشید و این در دنیا کار خیلی آسانی نیست. در ورای هر نقطه مطمئنی، مقیاسپذیری مردم راه را نشان خواهد داد. پس از آن قالب قراردادها و سایر چیزها پیش خواهد آمد.
آرون: این فکر امروز شما است یا در سال۱۹۸۰، آنگاه که تصمیمات ریشهای و ضد و نقیضی میگرفتید نیز چنین فکر میکردید؟
نادار: من امروز همین طور فکر میکنم و برای آینده هم همینطور. برای مثال درHCL میخواهیم تعداد مشتریان خود را کاهش دهیم. این تعداد۵۰۰ نفر است که برای شرکتی در اندازه ما خیلی زیاد است. لازم است این مقدار در عرض ۲ سال بعد به۲۰۰ نفر کاهش یابد. این طرز تفکر، معکوس آن چیزی است که خیلی از شرکتها به آن دست مییازند. اما من معتقدم باید همکاری معقولی با مشتریان خود داشته باشیم. اگر چنین نباشد ما فقط یک شرکت پروژه هستیم. ما از بین خواهیم رفت در حالی که این برای معیشت و کسب و کار مشتریان ما هیچ فرقی نخواهد کرد. آنها همین طور ادامه خواهند داد گویی هیچ تغییری اتفاق نیفتاده است.
آرون: در مورد دگرگونسازی که شما در گوشه و کنار میبینید توضیح دهید؟ در موردHCL این چه معنی دارد؟
نادار: اگر بخواهم در قالبی بسیار ساده و ناپخته بیان کنم میگویم در آینده سازمانها نهایتا شبیه شرکت اسکاندیناوی IKEA خواهند شد که خردهفروشی مبلمان و اثاثیه منزل انجام میدهد. این شرکت فقط یک برند و علامت تجاری است، یک حق امتیاز است. شما نمیدانید کارخانه سازنده محصول کجا است؟ نمیدانید چه کسی طراح این مبلمان بوده است؟ یا چه کسی مشتریان را ترغیب کرده تا مایل به خرید این محصولات شوند؟ اما مجموعهای از نیروها وجود دارند که کمک میکنند این اتفاق روی دهد. شرکتهای بسیاری این نقش را به عهده میگیرند حال میخواهد از نوع مهندسی باشند یا غیره. وقتی این اتفاق افتاد کارها درون این کشورها و هم در بین کشورهای ذیربط و سایر کشورها بازتوزیع میگردد. این فرصت پیشروی ما است. نکته مهم این است که شما این را بخواهید یا آنکه بخواهید میلیونها خط کد را ثبت کنید و نگه دارید. در هر دو مورد سود وجود دارد. مهم آن است که کسب و کار خود را چگونه تعریف میکنید.
جالب است که مبارزه سخت و طاقتفرسای ما مربوط به طراحی یا ساخت رایانه نبود، بلکه جهت اخذ مجوزهای دولتی برای تولید آنها بود.
منبع: نشریه نالج اند وارتون
ارسال نظر