میراث هیروشیما؛ تصمیمات در بالاترین مرتبه - ۲۷ فروردین ۸۷

مترجم:دکتر جعفر خیرخواهان

بخش پایانی

استدلال آیزنهاور- دالس را می‌توان برای گاز شیمیایی به‌کار برد: «در هر جنگی که این گاز‌های شیمیایی را می‌توان برای اهداف اکیدا نظامی و برای مقاصد منحصرا نظامی استفاده کرد، من هیچ دلیلی نمی‌بینم که چرا آنها نباید عینا استفاده شوند، همان‌‌طور که یک گلوله یا چیز دیگر را استفاده می‌کنیم.» اما تا آنجا که ما می‌دانیم، ژنرال آیزنهاور فرمانده عالی نیرو‌های اعزامی متحدین، هرگز چنین سیاستی را پیشنهاد نداد. احتمالا اگر در آن زمان، او در معرض تمرین قرار گرفته بود خودش را متقاعد می‌کرد که نه اینکه گازشیمیایی نباید هرگز استفاده شود؛ اما گازشیمیایی حداقل متفاوت از گلوله بود و تصمیمات در مورد استفاده از آن، مسائل استراتژیک جدیدی مطرح می‌ساخت و ده سال بعد او احتمالا دستور اعاده آن خط فکری را صادر می‌کرد. زمانی‌که من با اکراه تصور می‌کنم، به وزیر خارجه خود اجازه می‌داد تا برای استفاده از سلاح‌های هسته‌ای پافشاری کند در آنچه آیزنهاور ظاهرا تصور انجامش را برای گاز شیمیایی در میدان جنگ اروپایی نمی‌داد.

چیز‌های دیگری هم هستند که کیفیت همه یا هیچ را در جنگ دارند. ملیت یکی از اینها است. چینی‌ها دخالت مشهودی در جنگ کره نداشتند تا زمان مداخله به نیروی زیاد فرا رسید. مشاوران نظامی آمریکایی همیشه هشدار داده بودند از هر چیزی که قابل تفسیر به عنوان جنگ باشد خودداری ورزند، تصور بر این بود که چنین آلودگی‌هایی را نمی‌توان مهار کرد. مقداری ملاحظه از مداخله آمریکا در هند و چین در زمان دین بین فو اما نه در جبهه زمینی وجود داشت، و نه در هوا، تصور می‌شد که گشت اکتشافی، کمتر از بمب‌باران کردن به عنوان «مداخله» محسوب می‌شود. نوعا این تصور هست که فراهم کردن تجهیزات، حالت مشارکتی کمتری نسبت به عرضه نیروی نظامی دارد؛ ما اسرائیلی‌ها را مسلح می‌سازیم و مهمات را حتی در زمان جنگ ارائه می‌کنیم، اما فرستادن تعداد زیادی افراد برای همراهی کردن پیاده نظام آمریکایی، عمل بزرگتری از مشارکت نظامی تصور خواهد شد تا تحویل ۵‌میلیارد دلار سوخت، تسلیحات و قطعات یدکی.

این همه را من ذکر می‌کنم تا نشان دهم پدیده‌های ادراکی و سمبلیکی وجود دارند که تداوم می‌یابند و بازگشت می‌کنند و کمک به شکل‌گیری پدیده هسته‌ای را کمتر تعجب‌آور می‌سازند و بسیار در خور ملاحظه می‌بینم که چگونه این محدودیت‌های ادراکی و خود بازدارندگی‌ها از مرز‌های فرهنگی عبور می‌کند. طی مرحله چینی شدن جنگ کره، ایالات‌متحده هرگز پایگاه‌های هوایی در چین را بمباران نکرد؛ «قاعده» این بود که پرواز‌های عملیات بمباران چینی‌ها از کره شمالی سرچشمه می‌گرفت و به قوانینی که هواپیما‌های چینی از منشاء منچوری در مسیر بمباران کردن اهداف آمریکایی‌شان، در باند‌های موقت کره شمالی به زمین بنشینند وفادار بودند. این به ما گوشزد می‌کند که قلمرو ملی مثل ملیت است: عبور از رود یالو بین چین و کره شمالی، از طریق زمینی یا از هوا، یک گسستگی کیفی است. اگر ژنرال داگلاس مک‌آرتور موفق به تصرف تمام کره شمالی شده بود، حتی او نمی‌توانست پیشنهاد دهد که نفوذ دقیقا «یک کمی» به درون چین مناسب است چون که آن فقط یک کمی بود.

در عین حال این نوع آستانه‌های کیفی همه یا هیچ، اغلب مستعد تضعیف شدن هستند. آن دالسی که مایل است تابو وجود نداشته باشد نه فقط تلاش می‌کند تا مانع را نادیده بگیرد، وقتی که آن مانع مهم است، بلکه مهارت خود را برای اضمحلال مانع به‌کار می‌برد، وقتی که ممکن است اهمیت زیادی نداشته باشد، با پیش‌بینی فرصت‌های بعدی وقتی آن مانع یک شرمساری واقعی می‌شود. بوندی پیشنهاد ‌می‌دهد که در بحث امکان استفاده از بمب‌های اتمی برای دفاع از دین بین فو، دالس و آدمیرال آرتور راد فورد، رییس ستاد مشترک ارتش، در ذهن نه فقط ارزش محلی در هند و چین بلکه استفاده از دین بین فو در «استفاده از بمب‌های اتمی را به صورت بین‌المللی قابل قبول ساختن» داشت هدفی که دالس و رادفورد هم نظر بودند.

گریز از سلاح‌های هسته‌ای- حتی شاید بگوییم بیزاری و انزجار از آنها- قدرتمندتر می‌شود و درون دکترین نظامی محبوس می‌شود، حتی بدون اینکه کاملا قدر دانسته شده یا حتی به آن اقرار شود. دولت کندی یک عملیات تهاجمی برای دفاع متعارف در اروپا در زمینه‌هایی آغاز کرد که سلاح‌های هسته‌ای قطعا نباید استفاده شوند و احتمالا در صورت وقوع جنگ استفاده نخواهند شد. در سراسر دهه ۱۹۶۰، دیدگاه رسمی شوروی، انکار امکان درگیری غیرهسته‌ای در اروپا بود. با این‌حال شوروی‌ها مقدار زیادی پول صرف توسعه دادن قابلیت‌های غیرهسته‌ای در اروپا کردند، خصوصا در هواپیما‌هایی که قابلیت حمل بمب‌های متعارف داشتند. این قابلیت پرهزینه کاملا بی‌استفاده خواهد شد در صورتی که هر جنگی محکوم به هسته‌ای شدن باشد. آن اعتراف ضمنی شوروی را منعکس می‌کند که هر دو طرف احتمالا قابلیت جنگ غیرهسته‌ای دارند و هر دو طرف منافعی فراوان داشتند که جنگ را غیرهسته‌ای نگه‌دارند- غیرهسته‌ای نگه‌داشتن جنگ با داشتن قابلیت جنگیدن غیرهسته‌ای.

کنترل تسلیحات اغلب با محدودیت‌ها بر مالکیت یا استقرار سلاح‌ها یکسان گرفته می‌شود که اغلب نادیده گرفته می‌شود که این سرمایه‌گذاری متقابل در قابلیت غیرهسته‌ای یک نمونه شایان توجه از کنترل اعتراف‌نشده اما متقابل تسلیحاتی بود. آن فقط محدودیت بالقوه در استفاده از سلاح‌های هسته‌ای نیست؛ آن سرمایه‌گذاری در یک شکل‌بندی از تسلیحات است تا آنها را برای جنگ غیرهسته‌ای توانمند بسازد. آن به ما متذکر می‌شود که خودبازدارندگی در «اولین استفاده»، شاید بدون اعلان‌ها قدرتمند باشد، حتی قدرتمند بودن در حالی‌که یک طرف از به رسمیت شناختن مشارکت خود در آنچه آن است، خودداری می‌ورزد.

به استثنای احتمالی پیمان موشکی ضدبالستیک، این تشکیل متعارف در اروپا، مهمترین مفاهمه تسلیحاتی شرق- غرب تا زمان نابودی شوروی بود. آن کنترل تسلیحاتی اصیل حتی اگر غیرصریح بود، حتی اگر انکار

شود - واقعی بودن مثل اینکه دو طرف یک پیمان امضا کرده‌اند که آنها را متعهد می‌سازد، به نفع دفع کردن سلاح هسته‌ای، مبالغ عظیمی ذخایر و نیروی انسانی صرف نیرو‌های متعارف کردند. سرمایه‌گذاری در محدودسازی استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به همان اندازه که سمبولیک بود واقعی بود.

اینکه شوروی‌ها، این خودبازدارندگی را یادگرفته بودند به نحو شگفت‌آوری طی عملیات ادامه‌دار خود در افغانستان به نمایش گذاشتند. من درباره این احتمال که شوروی ممکن است سنت عدم استفاده را به هم بزند تا از شکست پرهزینه و خفت‌بار در کشور عقب‌مانده افغانستان خودداری کند هرگز نه در جایی خواندم و نه در بحث عمومی شنیدم. خودبازدارندگی در استفاده از سلاح‌های اتمی به آگاهی عمومی تبدیل شد، همگان در این گرایش چنان قاطعانه سهیم شده بودند که نه فقط استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در افغانستان تقریبا به طور همگانی تقبیح شد، حتی به آن فکر هم نشده بود.

اما بخشی از آن به دلیل سکوت هسته‌ای نوزده ساله رییس‌جمهور جانسون بود که به چهارمین و سپس پنجمین دهه گسترش یافته بود و هرکسی در مواقع مسوولیت آگاه بود که این سنت شکسته نشده، گنجینه‌‌هایی است که ما مشترکا حفظ می‌کنیم. ما مجبوریم بپرسیم آیا اگر این سنت یک بار شکسته شود، می‌تواند خودش را ترمیم کند؟ اگر ترومن سلاح‌های هسته‌ای را طی تهاجم چینی‌ها به کره استفاده کرده بود، آیا نیکسون در ۱۹۷۰ به‌واسطه وقفه بیست و پنج ساله تحت تاثیر قرار نمی‌گرفت آن‌طور که جانسون با وقفه نوزده ساله در ۱۹۶۴ تحت تاثیر قرار گرفت؟ اگر نیکسون سلاح‌های هسته‌ای را حتی به میزان بسیار اندک در ویتنام استفاده می‌کرد، آیا شوروی‌ها از استفاده در افغانستان و مارگارت تاچر در جنگ فالکلند اجتناب می‌ورزیدند؟ اگر نیکسون سلاح‌های هسته‌ای را در ۱۹۶۹ یا ۱۹۷۰ استفاده کرده بود، آیا اسرائیلی‌ها برای استفاده از آنها علیه سرپل‌های مصری شمال کانال سوئز در ۱۹۷۳ مقاومت می‌کردند؟

پاسخ قطعا این است که ما نمی‌دانیم. یک احتمال این است که ترس و هراس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی یکبار دیگر تکرار می‌شد و مصیبت مجددا حتی با وزن بیشتر نازل می‌گشت. احتمال دیگر این است که سکوت طولانی شکسته می‌شد و سلاح‌های هسته‌ای به عنوان ابزار‌های مؤثر نظامی ظاهر می‌گشتند و خصوصا به طور یک‌جانبه علیه خصمی که این سلاح را نداشت به‌کار می‌رفتند، موهبتی که احتمالا میزان تلفات را در هر دو طرف جنگ کاهش می‌داد آنگونه که برخی فکر می‌کنند بمب اتمی در هیروشیما اینکار را کرد. همه اینها احیانا بستگی به مراقبتی داشت که سلاح‌ها فقط به اهداف نظامی محدود شوند یا در روش‌های آشکارا «تدافعی» استفاده گردند.

ما از گرفتار وسوسه شدن در جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱ جان سالم به‌در بردیم. عراق به تملک و تمایل در استفاده از سلاح‌های «غیر متعارف»- بمب‌های شیمیایی- شناخته شده بود. اگر سلاح‌های شیمیایی با تاثیر مخرب علیه نیرو‌های ایالات‌متحده استفاده شده بود، مساله واکنش مناسب، قضیه هسته‌ای را مطرح می‌ساخت. من مطمئن هستم اگر رییس‌جمهور آمریکا در آن شرایط، ضروری تشخیص می‌داد که از سلاح‌های متعارف بالاتر برود، سلاح‌های هسته‌ای در میدان جنگ، انتخاب نظامی می‌شدند. سلاح‌های هسته‌ای آن چیزی هستند که نیرو‌های زمینی، دریایی و هوایی آموزش دیدند و آماده و مجهز به استفاده از آنها هستند؛ اثراتشان در انواع مختلف آب و هوا و قلمرو خاکی کاملا درک شده‌اند. حرفه نظامی به طور سنتی، سم را حقیر شمرده و بد می‌داند. وسوسه قوی به سمت واکنش نشان دادن با نوعی سلاح غیرمتعارف بوده است که آنها به بهترین وجه می‌دانستند، چگونه استفاده کنند. انجام این‌کار به چهل و پنج سال پرمخاطره پایان می‌داد و ما اینک امیدواریم هیچ رییس‌جمهوری مجبور نباشد با چنین «تصمیم سیاسی با بالاترین مرتبه» مواجه نشود. تردیدی ندارم هر رییس‌جمهوری اذعان خواهد کرد این حالت، همان نوع تصمیمی بود که او مواجه شده بود.

من در رابطه با جایگاه سلاح‌های هسته‌ای، توجه بیشتری به این که کجا هستیم و چگونه به اینجا رسیدیم اختصاص دادم با باور بر اینکه توسعه آن جایگاه به اندازه توسعه زرادخانه هسته‌ای مهم بوده است. تلاش برای منع گسترش در ارتباط با توسعه، تولید و استقرار سلاح‌های هسته‌ای، موفقیت‌آمیزتر از آن چیزی بوده است که اکثر مراجع می‌توانستند ادعای پیش‌بینی کنند؛ وزن انباشتی سنت علیه کاربرد هسته‌ای را که ملاحظه می‌کنم اثرپذیری و ارزشمندی کمتری نداشته است. ما به تلاش‌های منع گسترش برای مهارکردن تولید و استقرار سلاح‌ها توسط کشور‌های بیشتر و بیشتر وابسته هستیم؛ ما حتی به خودبازدارندگی مشترک جهان علیه کاربرد هسته‌ای بیشتر وابسته هستیم. حفظ این خود بازدارندگی‌ها و بسط‌دادن آنها به فرهنگ‌ها و منافع ملی، اگر که می‌دانیم چگونه عملی است که احیانا در حال حاضر در آن خودبازدارندگی‌ها سهیم نیستند، بخش سرنوشت‌سازی از سیاست هسته‌ای ما خواهد بود.

من از سرمقاله‌‌هایی که الوین ام وینبرگ، فیزیکدان برجسته هسته‌ای، در چهلمین سالگرد هیروشیما و ناگازاکی در بولتن دانشمندان اتمی نوشت نقل قول می‌کنم. او پس از گفتن اینکه همیشه متقاعد بوده است جان آمریکایی‌ها و ژاپنی‌های بیشتری به خاطر استفاده از بمب در ژاپن نجات داده شده بود، او دلیل دیگری برای باور خود که هیروشیما (اما نه ناکازاکی) خوشبخت بود، ‌می‌دهد. «آیا ما شاهد تقدیس تدریجی هیروشیما هستیم- یعنی ارتقای رویداد هیروشیما به جایگاه رویدادی عمیقا اسرارآمیز، رویدادی که سرانجام شبیه نیروی مذهبی مثل رویداد‌های انجیل بود؟ من قادر به اثبات آن نیستم، اما متقاعد شده‌ام که چهلمین سالگرد هیروشیما، با فوران گسترده نگرانی، تظاهرات عظیمش، پوشش‌دهی گسترده رسانه‌ها به آن، به اجرای مراسم مهم دینی شباهت پیدا می‌کند... این تقدس‌زایی هیروشیما، یکی از امیدبخش‌ترین تحولات عصر هسته‌ای است.»

پرسش سرنوشت‌ساز این است آیا غریزه ضدهسته‌ای که چنان استادانه توسط وینبرگ ابراز شد به فرهنگ «غربی» محدود می‌شود. من معتقدم مجموعه گرایش‌ها و انتظارات درباره سلاح‌های هسته‌ای، به طرز قابل تشخیصی در بین مردم و نخبگان کشور‌های توسعه یافته گسترش یافته است. ما لازم است از شوروی سپاسگزار باشیم که به این شیوه در افغانستان رفتار کرد، یعنی افزودن موردی دیگر به فهرست جنگ‌های خونینی که از سلاح‌های هسته‌ای استفاده نشدند. چهل سال قبل ما تصور می‌کردیم رهبری شوروی به‌دور از احساس همبستگی هیروشیما آنگونه که وینبرگ بیان کرد خواهد بود، مصون از انزجار عمومی که جان فاستر دالس قبول نداشت، مصونیت از معلق بودن (تهدید) همه این سال‌های پرمخاطره که ترس در دل رییس‌جمهور جانسون انداخت. در هر تلاشی برای برونیابی گرایش‌های هسته‌ای غربی به سمت مناطقی از جهان که گسترش هسته‌ای برای ترساندن ما شروع می‌شود، هم شکلی‌ قابل توجه ایدئولوژی‌های شوروی و غرب یک نقطه عزیمت اطمینان‌بخش است.

پرسش آنی این است که آیا می‌توانیم انتظار داشته باشیم رهبران هند و پاکستان به حد کافی از سلاح‌های هسته‌ای ترس داشته باشند. اکنون هر دو کشور آن سلاح‌ها را در اختیار دارند. دو امکان سودمند وجود دارد. یکی اینکه آنها در خودبازدارندگی شریک شوند- تابویی را قدردانی کنند- که من بحث کردم. دیگر اینکه آنها، همآن‌طورکه ایالات‌متحده و شوروی اینطور بودند، تشخیص خواهند داد، چشم‌انداز تلافی‌جویی هسته‌ای، عواقب هرگونه راه‌اندازی جنگ هسته‌ای را تقریبا غیر قابل تصور می‌سازد.

موارد عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای که من بحث کرده بودم در هر مورد، استفاده احتمالی علیه یک عدم دارنده بود. عدم استفاده بین ایالات‌متحده و شوروی به نحو متفاوتی ایجاد شده بود: چشم‌انداز تلافی‌جویی هسته‌ای هرگونه راه‌اندازی جنگ هسته‌ای را به نظر غیرعاقلانه می‌سازد. به استثنای بدترین وضعیت اضطراری نظامی قابل تصور و اینکه نوع وضعیت اضطراری نظامی هرگز وسوسه‌ای برای استفاده ایجاد نکرد. تجربه برخورد ایالات‌متحده- شوروی، احتمالا هندی‌ها و پاکستانی‌ها را تحت تاثیر قرار ‌می‌دهد؛ بزرگترین ریسک این‌ است که یکی از این دو با یک نوع وضعیت اضطراری نظامی روبه‌رو شود که تجربه‌‌های محدود از به‌کارگیری این نوع تسلیحات را می‌طلبد و هیچ پیشینه‌هایی وجود ندارد که به ما یا به آنها بگوید بعد از آن چه اتفاقی می‌افتد. من هیچ استدلالی به طرفداری از معاهده ممنوعیت آزمایش جامع (CTBT) که سنا در ۱۹۹۹ رد کرد، پرقدرت تر از این پتانسیل نمی‌شناسم که آن پیمان باعث گسترش انزجار تقریبا همگانی علیه سلاح‌های هسته‌ای شد. اثر نمادین ۱۸۰ ملت یا بیشتر که CTBT را تصویب می‌کنند که اسما فقط درباره آزمایش کردن است باید به آن توافق بیافزاید که سلاح‌های هسته‌ای قرار نیست استفاده شوند و هر ملتی که سلاح‌های هسته‌ای را استفاده کند به عنوان ناقض میراث هیروشیما مورد قضاوت قرار می‌گیرد. من هرگز آن استدلال را از هرکدام از طرفین بحث درباره پیمان نشنیدم. وقتی این پیمان مجددا در برابر مجلس سنا قرار گرفت، همان‌طور که امیدوارم این اتفاق بیفتد، این نفع اصلی بالقوه باید به رسمیت شناخته شود.

منبع:

Schilling C. Thomas (۲۰۰۶), The Legacy of Hiroshima in "Strategies of Commitment and Other Essays" PP. ۳۱۳-۳۲۵, Harvard University Press.

این متن برگرفته از سخنرانی توماس شلینگ هنگام دریافت جایزه نوبل است.