رفقا، بوتزاتی را کافکا کردند
تهیه و تنظیم: محمود علیزاده
«بنویس. تو را به خدا بنویس. فقط دو خط؛ حتی اگر ذهنت آشفته است و یاری نمی‌کند، هر روز بنویس. حتی چیزهای احمقانه بی‌معنا را؛ اما بنویس. نوشتن ‌یکی از خنده‌دارترین و در عین حال اندوهناک‌ترین توهمات ما است.

فکر می‌کنم با سیاه‌ کردن صفحه سفید با چند خط کج و معوج، کار مهمی انجام می‌دهیم.
این حرفه تو است که تو انتخابش نکرده‌ای، بلکه در سرنوشت تو بوده است و این همان دروازه‌ای است که احیانا از آن می‌توانی راه نجات بیابی. بنویس. بنویس»
متن فوق بخشی از دفترچه‌های یادداشت قطوری است که در صندوقی در خانه دینو بوتزاتی، نویسنده نامدار ایتالیایی قابل پیدا کردن است. هر کدام از این دفترچه‌های قطور یادداشت زمانی در حدود سه یا چهار سال را در برمی‌گیرد.
دینو بوتزاتی در سال ۱۹۰۶ در شهر بلونو از شهرهای استان ونیز ایتالیا به دنیا آمد. در جوانی به مطالعه آثار نویسندگانی چون ادگار آلن پو، لوئیس استیونسن، رودیارو کیپلینگ پرداخت. اولین رمان بوتزاتی- «بارنابوی کوهستان‌ها»- نام این نویسنده را بر سر زبان‌ها انداخت. دینو بوتزاتی از سال ۱۹۲۸ به عنوان منتقد و روزنامه نگار در روزنامه معتبر «کوریه دلاسرا» به فعالیت پرداخت و این فعالیت مطبوعاتی خود را تا پایان عمرش حفظ کرد. اصولا بوتزاتی به کار ژورنالیستی علاقه وافری داشت و جدا از مقام معتبر نویسندگی، منتقدی برجسته نیز محسوب می‌شد. با انتشار کتاب «صحرای تاتارها» در سال ۱۹۴۰، موقعیت بوتزاتی در ادبیات ایتالیا تحکیم شد. او طرح این رمان را از تکرارهای زندگی روزمره خود و همکاران مطبوعاتی‌اش برگرفت. صحرای تاتارها که مجموعه‌ای از نظریات هستی شناسانه و فلسفی نویسنده را در برداشت نقطه عطفی در نثر با شکوه و شاعرانه دینو بوتزاتی به حساب می‌آید و موضوعاتی چون انتظار و نگرانی بی پایان و خصوصا روزمرگی به بهترین شکلی در این رمان مطرح گردیده است.
بوتزاتی در دوره ای خاص و حساس در ادبیات ایتالیا ظاهر می‌شود، دوره‌ای که جریان غالب آن نئورئالیسم است و مسائلی مانند تعهد سیاسی و اجتماعی نویسنده مطرح است و تنها کوته زمانی از رهایی ایتالیا از یوغ فاشیسم و پایان جنگ جهانی دوم می‌گذرد. در این دوره نویسندگان بزرگی چون آلبرتو موراویا، چزاره پاو زه، الیو ویتورینی وکارلولوی (که همگی گرایشات دست چپی و ضد توتالیستی دارند) با قدرت عرصه ادبیات ایتالیا را در اختیار خود دارند و از این رو ظهور چهره‌ای چون دینو بوتزاتی به مثابه نویسنده‌ای خلاف جریان در عرصه ادبیات ایتالیا قابل تعمق است. او در این دوره به داستان‌های تخیلی و سمبولیک روی می‌آورد. بوتزاتی اصولا نویسنده‌ای نبود که مواضع و گرایشات سیاسی داشته باشد و دل‌مشغولی‌های هستی شناسانه دیگری را در سر می‌پروراند.
بی‌‌جهت نیست که بوتزاتی همواره مورد بی‌مهری نویسندگان و منتقدان ایتالیایی بود؛ چرا که به خاطر شخصیت غیرمحفلی و دور بودنش از ادبیات سیاسی مرسوم، همواره مورد خشم و بی مهری روشنفکران ایتالیا بود و تازه پس از پایان عصر نئورئالیسم است که اهمیت این نویسنده در ادبیات ایتالیا شناخته می‌شود و نسل دوم و سوم نویسندگان بعد از جنگ مانند آنتونیو تابوکی (۱۹۴۳)، استفانو بنی (۱۹۴۱)، ویتوریو توندللی (۱۹۹۱-۱۹۵۵) متوجه اهمیت نگاه نمادین و سبک کاملا شخصی بوتزاتی می‌شوند و در این میان شاید بتوان استفانو بنی را یکی از بهترین و خلاق‌ترین نویسندگان ایتالیایی دانست که از نحوه تفکر و جهان‌بینی بوتزاتی تاثیر گرفته است. نمونه تاثیرپذیری این نویسنده داستان «کافه‌ای زیر دریا» است که فضایی کاملا تخیلی و فانتزی دارد و خواننده را به یاد داستان ارزشمند «کولومبره» می‌اندازد که بی‌گمان از شاهکارهای داستان کوتاه در ادبیات ایتالیا محسوب می‌شود. اما با تمام بی‌مهری‌هایی که در دوره‌ای از حیات نویسنده به او شد باز هم بودند نویسندگان برجسته‌ای چون آلبرکامو که متوجه اهمیت او می‌شوند. کامو داستان «یک مورد بالینی» بوتزاتی را به فرانسه ترجمه می‌کند.
در سال ۱۹۵۸ کتاب «شصت داستان» بوتزاتی جایزه معتبر استره کا را برای نویسنده به ارمغان می‌آورد و در سال ۱۹۶۰ رمان «تصویر بزرگ» به چاپ می‌رسد (که اولین رمان علمی- تخیلی در تاریخ ادبیات ایتالیا به حساب می‌آید). برای درک و شناخت بهتر این نویسنده باید دانست که اصولا دینو بوتزاتی نویسنده‌ای تخیلی است و حتی در رئالیستی‌ترین آثار خود جنبه‌هایی از فانتزی و تخیل را در کارهایش وارد می‌کند. در آثار این نویسنده هیچ قهرمانی وجود ندارد و هرکس در لحظه‌ای که انتظار قهرمان شدنش می‌رود سقوط می‌کند. در بسیاری از داستان‌های بوتزاتی با این که طرح و فضا کاملا رئالیستی است پرداخت داستان به سمت نوعی سوررئالیسم و تخیل صرف پیش می‌رود. نیرو و تقدیری هول‌انگیز و شوم همواره در داستان‌های بوتزاتی حضور دارد و گویا انسان از پیش محکوم به قبول تقدیری وهم‌انگیز است. سرنوشتی غیرقابل تغییر که خود آدمی نیز از آگاهی به آن به شگفتی در می‌آید. برای این که در این مورد مثالی نیز به دست داده باشیم می‌توان از داستان کوتاه «کولومبره» نام برد.
در این داستان استفانو که دوازده سالگی را به پایان برده از پدرش می‌خواهد که به جای هدیه تولد او را با خود به عرشه کشتی ببرد و پدر نیز درخواست او را قبول کرده و استفانو را در روزی آفتابی به کشتی می‌برد. در این هنگام استفانو در دریا و در فاصله‌ای نزدیک متوجه موجودی غریب می‌شود که هرچند ثانیه سر از آب بیرون می‌آورد و به استفانو خیره می‌شود، استفانو این رویداد شگفت را با پدر خود در میان می‌گذارد، این موجود غریب که استفانو دیده است یک «کولومبره» است، نوعی ماهی که ملوانان همه دریا‌های جهان بیش از همه از آن وحشت دارند، موجودی که قربانی خود را انتخاب می‌کند و سال‌های دراز او را دنبال می‌کند تا در نهایت او را ببلعد. در این هنگام پدر استفانو، او را برای همیشه از اینکه به دریا بیاید منع می‌کند و در نهایت استفانو به کار دیگری مشغول می‌شود ولیکن در تمامی این سال‌ها کولومبره انتظار استفانو را می‌کشد در این میان نیروی از پیش تعیین شده تقدیر و سرنوشت محتوم استفانو را پس از سال‌ها دوباره به کار دریانوردی می‌کشاند.
استفانو با شگفتی می‌بیند که کولومبره همچنان او را دنبال می‌کند و این جریان تعقیب و گریز سال‌ها ادامه می‌یابد. تا اینکه پس از سال‌ها که استفانو به سن کهولت می‌رسد و مرگ خود را نزدیک می‌بیند تصمیم می‌گیرد تا با این موجود اسطوره‌ای روبه‌رو شود و نقطه عطف داستان که از قدرتمند بودن ذهن خلاق نویسنده آن خبر می‌دهد، از این قسمت آغاز می‌شود. در پایان داستان کولومبره که با استفانو روبه‌رو شده به او حقیقتی را می‌گوید که ذهن خواننده داستان هرگز انتظار آن را ندارد. کولومبره می‌گوید: من از طرف پادشاه دریاها ماموریت داشتم طی این سال‌ها این مروارید گرانبها را به تو بدهم، مرواریدی که اگر به دست تو می‌رسید، مالک تمامی ثروت‌های جهان می‌شدی، ولی افسوس تو در همه این سال‌ها از دست من فرار می‌کردی و من اکنون پیر و خسته در کنار تو هستم. منتقدین درباره این داستان نظریات مختلفی مطرح کرده‌اند که توضیح آن نظریات در حوصله بحث ما نمی‌گنجد، اما در این میان بازی تقدیر با انسان و ناآگاهی عمیق آدمی از بازی‌های سرنوشت با طنزی بسیار درخشان و فاخر در این داستان مطرح شده است. داستان کولومبره که در زمره بهترین داستان‌های کوتاه بوتزاتی است برای آشنایی بیشتر خوانندگان با فضای ذهنی بوتزاتی آورده شد و این نوع نگرش را می‌توان به تمامی داستان‌های این نویسنده تعمیم داد.
بازی تقدیر با انسان، مرگ، تنهایی و اضطراب‌های وجودی از بن مایه‌های جهان‌بینی دینو بوتزاتی به حساب می‌آید. از دیگر خصوصیات داستان‌های دینو بوتزاتی جنبه ایماژی و سینمایی این آثار است؛ به طوری که تعداد زیادی از داستان‌های او توسط کارگردانان معاصر ایتالیا به صورت فیلم درآمده که برای نمونه می‌توان از فیلم‌های بارنابوی کوهستان به کارگردانی ماریوبرنتا، یک مورد بالینی (اوگوتونیاتزی) و صحرای تاتار‌ها به کارگردانی والریو روزلینی نام برد.
بسیاری از صحنه‌های فیلم صحرای تاتار‌ها در ارگ بم فیلمبرداری شده بود. منتقدین ایتالیایی همواره بوتزاتی را به تقلید از نگاه تلخ و بدبینانه کافکا متهم می‌کنند؛ ولیکن باید دانست که نگاه بدبینانه بوتزاتی نه در تقلید از کافکا، بلکه در دوران و عصر پرآشوبی است که نویسنده عمر خود را در آن گذراند. برای بوتزاتی نوشتن از دوران جوانی‌اش آغاز می‌شود.
دینو بوتزاتی صفحات سفید کاغذ را با روزنگاری‌های دقیقی از وقایع درون و بیرون پر می‌کرد و گاهی آنها را به تصویر نیز در می‌آورد و ادبیات برای وی از همین یادداشت‌های روزانه شروع شد: تمرین‌هایی که زندگی او را لبریز نوشتن می‌کرد نوشتن از بیهودگی‌ها، رازها و رمزها، دوستی‌ها و نادوستی‌ها، از پرسش‌های بی‌جواب، حقارت‌ها، خشم‌ها و نفرت‌ها و در کل از همه زندگی.
نوشته‌های بوتزاتی سرشار از پرسش‌های گاه و بیگاه خلوتگاه اندیشه انسان و برگرفتن پرده از وقایعی است که آن سویش جز حقایق تلخ و دلهره‌آور نیست.او در آثارش بی‌رحمانه بر دلخوشی‌های ناچیز خط بطلان می‌کشد و خواننده را به وقایع سراسر پوشیده از اضطراب می‌کشاند.
نگاه بوتزاتی بر حوادث پیرامون، همان نگاه تمام آدم‌ها است. اما نه آدم‌هایی که از ناگواری آن می‌گریزند. او به مصاف تک تک این حادثه‌های به ظاهر ناچیز می‌رود و در عمق هر یک از آنها، تلخی‌ها و شیرینی‌های پنهان را می‌یابد.
زمان در آثار بوتزاتی به سرعت در هم می‌شکند و در ازای عمر، در چشم بر هم زدنی می‌گذرد.
پرمایگی داستان‌های بوتزاتی، مجال پرداخت‌های بیهوده و فضاسازی‌های بی‌مایه جهت پرکردن داستان‌ها را نمی‌دهد. اشارات او اختصاری و کوتاه است. زمان و مکالمه بلافاصله تعیین می‌شود و خواننده کلام به کلام به هزار توی پررمز و رازی راه پیدا می‌کند. بوتزاتی در سن چهارده‌سالگی تحت تاثیر آرتور راخهام نقاشی را آغاز کرد و همزمان به مطالعه آثار داستایوفسکی و تاریخ مصر پرداخت.
بین سال‌های 1926 تا 28 با درجه افسری به خدمت سربازی رفت و این دوره در شکل‌گیری آثار بعدی او به خصوص صحرای تاتارها نقش بسزایی گذاشت.او که فارغ‌التحصیل رشته حقوق بود، در سال 1931 همکاری خود را با هفته‌نامه مردم لومباردیا آغاز کرد. در سال 40 از طرف کریرود لاسرا به عنوان گزارشگر و عکاس با کشتی کولومبو به حبشه رفت و سال بعد هم گزارش جنگ‌های سواحل لیبی را برای روزنامه‌اش فرستاد.
او طی این سال‌ها اقدام به نوشتن و انتشار داستان‌هایش کرده بود و در سال ۱۹۵۴ «سقوط بالی‌ورنا» جایزه ناپل را برای او به ارمغان آورد.
بوتزاتی که اکنون یکی از چهره‌های مهم ادبیات ایتالیا به شمار می‌رود، طی حیات فعالیت‌های ادبی خود، همواره مورد بی‌مهری منتقدان ایتالیایی قرار می‌گرفت. این بی‌مهری بیشتر به سبب شخصیت غیرمحفلی، دوری جستن از ادبیات سیاسی مرسوم و روشنفکرانه جامعه که آن زمان تحت تاثیر اندیشه‌های چپ قرار داشتند و همچنین کناره‌گیری رئالیسم جاری سنت و مدرنیسم و خصوصا به لحاظ مفاهیم نهفته در آثارش- ارتباط انسان با آفریدگار ابراز می‌شد. بوتزاتی خلاف اندیشه‌های جاری سنت و مدرنیسم نگاهش نه به آسمان و نه به زمین، بلکه به افقی بود که آنجا زمین و آسمان به هم می‌پیوستند. این دلیل اصلی بود که منتقدین نگاه او را برنمی‌تابیدند و او را گزارش‌نویس یا پلیسی‌نویس می‌نامیدند و در بهترین حالت، او را با کافکا مقایسه می‌کردند.
بوتزاتی در یادداشتی که در سال ۱۹۶۵ نوشته شده آورده است: از هنگامی که آغاز به نوشتن کرده‌ام، کافکا چوبه ‌دار من بوده است.
نشد داستانی، رمانی، نمایشنامه‌ای بنویسم و کمی شباهتی، اقتباسی تقلیدی و یا حتی سرقتی از نویسنده‌ای بوهمی در آنها کشف نکند. حتی وقتی تلگرامی می‌فرستم یا برگه مالیاتی پر می‌کنم، منتقدین در آنها شباهت‌هایی را با کافکا پیدا می‌کنند.» اما واقعیت نگاه بدبینانه بوتزاتی، نه در تقلید از کافکا، بلکه در دورانی پرآشوب زمانه‌اش نهفته بود. کودکی او در جنگ جهانی اول و جوانی‌اش در جنگ‌جهانی دوم گذشت. پس از سال‌ها که دینوبوتزاتی مورد تحسین منتقدین فرانسوی قرار گرفت، تازه اندکی از شدت انتقاد هموطنانش کاسته شد اما تا هنگام مرگ این انتقادها و سرزنش‌ها کماکان ادامه داشت.
اما تمام اینها تا زمان مرگ او ادامه داشت و پس از درگذشت او به عنوان یکی از مهم‌ترین نویسندگان ایتالیا به شمار آمد و هر داستان کوتاه و بلندش به صورت اجراهای رادیویی، تلویزیونی و فیلم سینمایی درآمد و هم‌اکنون کتاب‌هایی که درباره او به نگارش درآمده خود به تنهایی کتابخانه بزرگی را تشکیل می‌دهند. بوتزاتی با نام کامل دینوبوتزاتی تراورسو سرانجام پس از فراز و نشیب‌های بسیار زندگی‌اش و هجوم همواره منتقدین ایتالیایی در ۲۸ ژانویه ۱۹۷۲در شهر میلان ایتالیا درگذشت.

آثار بوتزاتی
صحرای تاتارها
بارنابوی کوهستان‌ها
مرده اشتباهی
متاسفیم از
راز جنگل کهن
کولومبره
شصت داستان
یک مورد بالینی
تصویر بزرگ