نگاهی دیگر به خیابان جمهوری
ویترینی یکطرفه
نامهایی هستند که به پاسداشت خاطرهای یا ارج نهادن اتفاقی سرنوشتساز برای ملتی بر پیشانی یک خیابان مینشیند و اگر این گونه باشد، «جمهوری اسلامی» بهترین و زیباترین این نامها است.
نامهایی هستند که به پاسداشت خاطرهای یا ارج نهادن اتفاقی سرنوشتساز برای ملتی بر پیشانی یک خیابان مینشیند و اگر این گونه باشد، «جمهوری اسلامی» بهترین و زیباترین این نامها است.
کلمهای که در خود چیزی بیش از معنای ظاهری ترکیب دو کلمه را دارد، بر جبین خیابانی نشسته است که آن نیز چیزی بیش از یک خیابان معمولی است.
از جمهوری اسلامی تا مجلس اسلامی
کاوش در خیابان جمهوری، راهپیمایی عظیمی میطلبد که از میدانی به همین نام آغاز شده و در میدان بهارستان خاتمه مییابد، و چه زیباست برای آن موجود فضایی که از بالا رابطه بین این دو میدان و خیابان را میبیند؛ میدان جمهوری اسلامی توسط خیابانی به همین نام به میدانی میرسد که مجلس مردمی ما ایرانیها در آن چون نگینی از عزم مردم برای رسیدن به شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» میدرخشد. این روزها که همجوار انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم به کسانی که قصد دارند صندلیهای بهارستان را از آن خود کنند پیشنهاد میکنیم از میدان جمهوری به سمت میدان بهارستان در خیابان جمهوری قدم بزنند که استعاره است از تلاش خستگیناپذیر این مردم برای رسیدن به دموکراسی.
ویترینی به عظمت یک خیابان!
خارج از این معنای استعارهای که با لفظ «جمهوری اسلامی» در ذهن میآید، باقی این خیابان پر است از مکانهایی که بوی کسب و کار میدهند، مبل فروشها در ابتدای خیابان، کمی جلوتر و در محدوده تقاطع جمهوری با خیابان ولی عصر، بورس لباس و پوشاک و در تقاطعش با خیابان حافظ، مغازهها و پاساژهای موبایل فروشی و کرایه آمپلی فایر و گیتار برقی. به راستی خیابانی که تمام این تفاوتها را در خود جای داده ارزش یک بار پیاده روی را دارد و کیست که به دنبال یافتن ضروریات زندگی اش (یا در هوای خرید یک گوشی موبایل تازه یا حتی سرویس چوبی گران قیمت) ساعاتی از روز را در این خیابان نگشته باشد و نالان از ترافیکهای سرسامآور و هوای آلودهاش تمام هوش و حواس خود را معطوف آن ویترینهای پرزرق و برق نکرده باشد.
استحاله در یک محله
در جایی خواندم که اگر تمام هویت و البته جاذبههای یک مکان مربوط به معاشرتهای مالی و تجاری باشد، در دراز مدت آن مکان دیگر توانایی ادامه حیات در بافت شهری را ندارد و به سرعت حذف میشود. مصداق این سخن نیز در کار گذشتگان ما هویداست، آنها با علم به همین مطلب هیچ گاه مفهوم «بازار» را به طور مستقل در بدنه شهری قرار نمیدادند بلکه از آن در کنار اماکنی چون «مسجد جامع»، «حمام» و ... بهره میبردند. برای کشف این راز در مورد خیابان جمهوری نمیتوان به خاطرهها و خیابان گردیهای معمولی اکتفا کرد، باید دوباره رفت، دوباره دید و دوباره به گپ و گفتوگو پرداخت. آن گاه در مییابیم که خیابان جمهوری کم کم دارد از آن چیزهایی که یک خیابان را با تمام ویژگیهای منحصر به فردش میسازد، جدا کرده و به سمت یک فضای تجاری مغشوش میکشاند. بهخصوص اینکه تازگیها در تقاطع حافظ این خیابان یک کسب و کار تازه ایجاد شده است. بعد از ظهرهای این تقاطع پر است از داد و قال آدمهایی که در حال خرید و فروش جنسهای دست دوم هستند. بماند که بسیاری از کسبه معتقدند این جنسها که بیشتر موبایل و لوازم جانبی آن هستند، یا دزدی هستند یا تعمیر شده. نکته اصلی اینجا
است که بدنه شهرهای ما بهویژه در مراکز شهری چنین نوع معاملههایی را بر نمیتابد و این که امروز درگیر آن هستیم نشان از استحاله محلهها دارد.
یک داستان غم انگیز
با این حساب تصویر واقعی خیابان جمهوری کمی مخدوش میشود؛ ویترینها، لامپهای پر مصرف و کم مصرف، هالوژنها، بیلبردهای تبلیغاتی، نامهای خارجی و مانکنهای ملبس جلو میآیند و آنچه به پس زمینه کشیده میشود، خانههای قدیمی ساکنان قدیمی این خیابان قدیمی است! آیندگان آمدهاند، اما این دلیل مناسبی برای به پس زمینه رفتن گذشتگان نیست.
ما گوشی همراه جدید میخواهیم، لباس مارک دار دوست داریم، اما محله ما هویت و درون خود ماست که اگر آن را از دست بدهیم خودمان بر باد رفته ایم و حکایت خیابان جمهوری چیزی از این دست است؛ ساختمانهای حاشیه خیابان، ویترین تولیدیهای کوچههای پشتی شده است، محلی که حتی قدم زدن در پیاده روهایش منوط به پرتاب شدن در گرداب عابران و موتورسواران و کوپن فروشان شده و دبیرستان فیروزکوهی و تقاطع خیابان شیخ هادی آن به فراموشی رفته است. در یک کلام، در این خیابان هر چه که بوی کهنگی بدهد به جرم غیرتجاری بودن، تخریب یا استحاله میشود و این شروع یک داستان بسیار غمانگیز، اما تکراری است.
هزار اتوبوس هم کم است!
در نگاهی دیگر جمهوری را خیابان یک طرفهای مییابیم که برای برگشت از آن باید به دوش اتوبوسهای خسته شرکت واحد سوار شوی. اتوبوسهایی انگشت شمار و مسافرانی با وسایل گوناگون به دست. یکی از خرید جهیزیه آمده و دیگری، یکساز موسیقی خریده، یکی چرخ خیاطی به تعمیرگاه میبرد و آن یکی آهنگهای موبایل تازه اش را در ایستگاه امتحان میکند... . همه و همه در ایستگاه منتظریم، منتظر اتوبوسهای دراز و کشیدهای که تپ تپ صدا میکنند و هر ایستگاه میزبان دهها مسافر تازه هستند و خواهند بود. حالا شاید در این میان اتوبوسهای صد تومانی کاری از پیش برده باشند، اما در هر حال هنوز مسافران منتظر هستند و اتوبوسها در راه و این خیابان یک طرفه که «جمهوری اسلامی» نام دارد.
یک پیشنهاد
در کنار فضای تجاری خیابان جمهوری نبود واحدهای خدمات رسان به شدت توی چشم میخورند. میدانیم که کاسبها ظهرها هم در مغازه هایشان هستند و ناهار و استراحتشان را در مغازه یکجا با هم انجام میدهند. فکر اقتصادی امروز هم توجه به همین ساعات است و البته پتانسیلهای معماری خیابان جمهوری.
در حاشیه این خیابان حدود بیست ساختمان کاملا قدیمی هست که یا متروک ماندهاند یا در حال تخریب هستند. میدانید در شهر کلن آلمان از این ساختمانها چه استفادههایی شده است؟ آنها این ساختمانهای کوچک، تاریخی و متروک را به سالنها، غذا خوریها و بارهای کوچکی بدل کردهاند تا با فاصله گرفتن از فضای تجاری معماری حاضر، برای چند ساعت مشتری را به آرامشی دعوت کنند که مرهون سادگی و قدمت ته ماندههای محلههای قدیمی است. این اتفاق در تهران هم افتاده که میتوان به عنوان نمونه از رستورانی در خیابان قزوین یاد کرد که یک خانه قدیمی بازسازی شده است و همین طور از دیزی سرای معروفی در خیابان اراک که این یکی هم یک منزل قدیمی است که به روش سنتی تزیین شده. بافت به شدت تجاری و مغازههای به شدت مدرن خیابان جمهوری به چنین مکانهایی نیاز دارد تا آرامش خود را برای کار بعد از ظهر باز یابد و شما میتوانید مطمئن باشید که با دست گذاشتن روی یک ملک قدیمی بیشتر از هر رستوران مدرنی مشتری داشته باشید؛ چرا که اصل تناقض فضایی را رعایت کردهاید.
ارسال نظر