خاطرات محمدرضا مهدوی‌کنی
«روحانی بیشتر قابل اعتماد است»
ما در اثر تجربه‌هاى گذشته از اول انقلاب در ریاست جمهورى دو شرط را لازم مى‌دانستیم؛ شرط اول صلاحیت و شرط دوم روحانى بودن.

بخش پایانی
من اعتقادم این بود و الان هم همین اعتقاد را دارم که رییس‌جمهوری اسلامى ایران حتى‌الامکان روحانى باشد، اگرچه آن موقع اصرار من براى برخى از دوستان مورد اشکال و اعتراض بود حتى در همان زمان، جناب آقاى موسوى اردبیلى از قم به تهران تشریف آورده بودند با اینکه ایشان بیمار بودند و راه رفتن برایشان سخت بود به دانشگاه امام صادق آمدند. ایشان شنیده بودند ما آقاى ناطق را مى‌خواهیم مطرح کنیم، در آن وقت آقاى خاتمى مطرح نبود، ولى آقاى میرحسین موسوى بیشتر مطرح بود. ایشان آمدند گفتند: شما چرا بر نامزدى آقاى ناطق اصرار دارید؟ اگر آقاى میرحسین باشد چه اشکالى دارد، ایشان مرد خوبى است امتحانش را هم داده، نخست‌وزیر بوده، بهتر این است که ایشان باشد. مردم هم به ایشان راى مى‌دهند.
من به ایشان عرض کردم که من نمى‌گویم که آقاى میرحسین بد است ولى معتقدم در اوضاع کنونى ترجیح با روحانى است. ایشان گفتند مگر ما انقلاب کردیم که بر مردم حکومت کنیم. مگر امام نفرمودند که ما براى حاکمیت، انقلاب نکردیم؟ من عرض کردم که تجربه گذشته نشان داده که ترجیح با روحانى است گرچه امام فرمودند مجلس در راس امور است و حقیقت هم همین است، ولى تجربه نشان داده که دولت در راس امور است. من این را روى تجربه مى‌گفتم. مى‌گفتم واقعا ما یک انقلاب دینى مبتنى بر ولایت فقیه به وجود آوردیم. اگر دولتى سر کار بیاید و آرام آرام بخواهد راه را کج کند، مى‌تواند ولى روحانى معمولا بیشتر قابل اعتماد است.
اما چرا آقاى ناطق را انتخاب کردیم. آقاى ناطق را انتخاب کردیم براى اینکه ما در آن زمان کسى را بهتر از او سراغ نداشتیم؛ البته من به آقاى ناطق احترام مى‌گذارم، دوست ماست، ولى ما در آن زمان اگر در میان روحانیون براى این کار کسى را بهتر از ایشان پیدا مى‌کردیم، آن را انتخاب مى‌کردیم. ما نسبت به شخص ایشان تعصبى نداشتیم گرچه من از این جهت ضربه هم خوردم، ولى به خاطر عقیده‌ام ایستادم و تا آخرین قدم در صحنه بودم ولى ایشان راى نیاوردند خیلى هم کم راى آوردند. ما تصور نمى‌کردیم که انتخابات به این صورت در بیاید.
تاسیس دانشگاه امام صادق به جای شعبه‌ هاروارد
پس از آنکه هیات امنای دانشگاه امام صادق تعیین شدند من در آن زمان از کارهای سیاسی و اجرایی رسمی‌تقریبا کنار رفتم، پیشنهاد دادند که بنده مسوولیت دانشگاه را بپذیرم و در واقع خادم اینجا باشم.
اولین محلی که برای دانشگاه در نظر گرفته بودند، همان زمین چهار راه ولیعصر - طالقانی بود. این زمین را سه نفر از دوستان اهدا کرده بودند. با تفاوت سهمی‌ که داشتند این زمین حدود ده‌هزار متر بود که پیش از انقلاب، سفارت افغانستان در آنجا دایر بود و آن را ظاهرا ۵۰میلیون تومان خریدند.
ده‌هزار متر زمین نزدیک دانشگاه تهران، جای خیلی خوبی بود. از قرار مسموع این زمین را گروه ضاله برای کارهای خودشان می‌خواستند بخرند. اشرف پهلوی هم می‌خواست برای کارهای خودش بخرد که دوستان ما پیش دستی کردند و بیشتر برای جلوگیری از مفاسد آنها و دهن کجی به آنها آمدند و زودتر آن را خریدند.
بنا بود این زمین به عنوان محل دانشگاه مورد بهره‌برداری قرار گیرد، ولی دوستانی مانند مرحوم شهید بهشتی گفتند گرچه اینجا نزدیک به دانشگاه تهران است، ولی زمین برای تاسیس یک دانشگاه آبرومند و معتبر اسلامی ‌کوچک است. این حرف درست بود ما می‌خواستیم دانشگاهی مانند الازهر در مصر تاسیس کنیم که امید آینده اسلام و تشیع باشد و دانشجویانی اعزام کنیم و به سراسر دنیا بفرستیم.
محل کنونی دانشگاه امام صادق را برخی دوستان پیدا کردند که قبلا مرکز مطالعات مدیریت بود. البته دولتی نبود و هیات امنا داشت. طبق اسناد موجود اینجا برای تربیت مدیران سطح بالا تاسیس شده بود. این مرکز وابسته به دانشگاه‌ هاروارد آمریکا و رییس آن هم آمریکایی بود. به هر حال با اجازه حضرت امام و حکم آیت‌ا... گیلانی این محل در اختیار جامعه الامام الصادق قرار گرفت. پس از چند سالی که از تاسیس بخش برادران گذشت، بخش خواهران را احداث کردیم. با توجه به اهداف و رسالت دانشگاه، بنده از اول با اختلاط زن و مرد در دانشگاه مخالف بودم به خصوص اینکه دانشجویان در سنین بالاتر و بحرانی هستند و لزوم تفکیک میان آنها بیشتر احساس می‌شود چنانکه شما در مصر و عربستان سعودی هم می‌بینید که دانشگاه‌های آنجا به هیچ وجه مختلط نیست و قسمت خواهران از پسران جدا است.
کتاب خاطرات محمدرضا مهدوی‌کنی به شیوه مالوف انتشارات سازمان اسناد انقلاب اسلامی‌حاصل مصاحبه با خاطره‌گو و فاقد نظم و انسجام و زمانبندی‌های تاریخی است که گاه خواننده را از روزهای اول انقلاب به سال‌های پایانی دهه ۷۰ پرتاب می‌کند و با سیر طبیعی حوادث به پیش نمی‌رود. نقد دیگری که با این مجموعه وارد است استناد قطعی به محفوظات ذهنی خاطره گویان است که اشکال خود را در جایی نشان می‌دهد که خاطره‌گو و مصاحبه کننده، هر دو مرور یک مقطع تاریخی را فراموش کرده‌اند که به اعتبار تاریخی و استنادی کتاب لطمه وارد می‌کند.
منبع: irdiplomacy.ir