بررسی اصول و احکام وصیتنامهنویسی در اسلام
وصیت کن
اصلا ترسناک نیست. چند ورق کاغذ و یک قلم با ذهنی منظم شده کافی است.
اصلا ترسناک نیست. چند ورق کاغذ و یک قلم با ذهنی منظم شده کافی است.
عکس ها: دنیای اقتصاد، نسیم گلی
فکرت را متمرکز میکنی و هر آنچه از مال دنیا جمع کردهای به ذهن میآوری، فهرستشان زیاد است، چند دهه تلاش کردهای تا به چنگشان بیاوری، هنوز وقتی درد سرانگشتانت از سرمای زمستان و ضربههای پتک کارگریات را به یاد میآوری، دستت ناخودآگاه تیر میکشد اما مهم نیست خیلی وقت است که از آن روزها میگذرد. فکرت را دوباره متمرکز میکنی. شروعش خیلی سخت است، آغاز همه چیز سخت است؛ اما چارهای جز آغاز نیست. قلم با اکراه به روی کاغذ میرود و قطعه شعری، آغازگر حرف دلت میشود.
هر آنچه داری و همه آن کسانی که منصوب به تو هستند، پیش چشمت رژه میروند، نمیدانی کدامشان را بیشتر دوست داری.اموالت یا بستگانت را، میگویند مال چرک کف دست است روزی میآید و روزی میرود؛ ولی آمدنش سخت بوده و رفتنش از آن سختتر.
افکارت را سبک و سنگین میکنی و یکباره تصمیم میگیری ... علیا...؛ خانه .. برای پسر بزرگم، خانه... برای پسر دومم، ویلایی... مال پسر کوچکم، یک حجره هم میماند و سه دخترم، آنها هر جوری باشد با هم کنار میآیند... نه اینطوری نمیشود، زنم چه، راستی آن روز پسر بزرگم آن حرف را زد خیلی دلم گرفت، حال وقت تلافی کردن است... افکار لعنتی ولت نمیکنند، ترس برت داشته، سایه مرگ همین دور و برها میپلکد؛ ولی تو قصد رفتن نداری. اصلا اگر تو نباشی دنیا برای چه باشد، دیگی که برای من نمیجوشد سر سگ در آن بجوشد و خلاص. کاغذها را پاره میکنی، قلبت تندتند میزند، آرزو میکنی ای کاش هیچ نداشتی، ای کاش مرگ یکباره به سراغت میآمد و آن وقت وراث خود خوب میدانند، چه کنند.
وصیتنامه نوشتن پایان زندگی نیست، تکلیفی است که خداوند بر دوش انسانها گذاشته. لازم نیست برای تنظیم وصیتنامه آنقدر پیر باشی که مرگت آرزوی دیگران شود؛ چرا که در اوج جوانی هم میتوان وصیت کرد. مرگ آنقدر غیرقابل پیشبینی است که هر چهقدر هم باهوش باشی در پیشبینی زمانش عاجزی. پس عقلانی است اگر تدبیر کنی و با در نظر گرفتن جانب انصاف برای مالت تصمیم بگیری. در واقع اگر آدم منصف و خداشناسی باشی، حتما در تقسیم اموال هم میانهروی پیشه میکنی؛ ولی اگر خلاف این باشی حتما جدالی خانوادگی به راه میاندازی. میگویند ارث بسیار شیرین است و از شیر مادر حلالتر؛ اما گاهی اوقات اموات در وصیتنامهشان کارهایی کردهاند که دیگر ارثی برای لذت بردن باقی نمانده است. این داستان را حتما شنیدهاید: پدری در زمان حیاتش دار و ندارش را دور از چشم همه به فرزند عزیز کرده خود که معمولا پسر بزرگ است بخشیده و سندش را هم در محضر محکم کرده و آن وقت برای فریب دیگران وصیتنامهای صوری نوشته و با تقسیم اموال بین فرزندان رضایت همه را به دست آورده. ولی ماه پشت ابر نمیماند و پس از مرگ پدر (یا مادر) حقیقت هویدا میشود. تازه این روی خوش سکه است، چون
بعضی وقتها پدر (یا مادر) از فرزند رودست میخورند و در زمان حیاتشان اموال به نام زدهشان از چنگشان درمیآید و آن وقت آه و ناله و نفرین میماند و بیثمر بودنش. بعضی اوقات البته سناریوی وصیتنامهنویس چیزی جدا از این بحثها است. او کسی است با هفت سرعائله؛ اما بیچیز و ندار و البته معتقد. او هر سال وصیتنامه مینویسد و برای اینکه تکلیف الهی را درست انجام دهد، هر سال تجدیدش میکند؛ ولی کارش آب در هاون کوبیدن است. البته برای وراث چون او فقط وصیتنامهاش را توماری میکند برای ثبت بدهیهایش. او برای خانوادهاش چیزی جز بدهی باقی نگذاشته است؛ ولی حکایت بعضیها با این هم فرق دارد.او مالدار وسواسی است. همیشه به او برمیخورد. کافی است کسی کوچکترین حرکتی کند تا بر او سنگین بیاید. در اینجا وصیتنامه تنها ابزار انتقامگیریاش میشود؛ به خصوص اگر ثروتش از پارو بالا برود و چشمهای زیادی منتظر شنیدن بندهای وصیتنامه به نفع خودشان باشد.یک تلفن به وکیل یا معتمد فرد کافی است تا متن وصیتنامه زیر و رو شود و آنها که روزی ارج و قربی داشتهاند، مغضوب شوند.
بعضی وراث میتوانند با این افراد کنار بیایند و به خاطر منافعشان سکوت کنند؛ ولی امان از آنها که زبان سرخ سرسبزشان را به باد میدهد، وارث میماند و هیچ . او میماند و انبوهی از حسرت. البته وصیتنامه در اسلام یک حسن دارد و این که فرد تنها میتواند درباره یک سوم اموالش تصمیم بگیرد؛ به ویژه این که اکنون قانون هم به جانبداری از شرع برخاسته و بر اجرای خواسته دین نظارت دارد.
در واقع اسلام وصیت را از تحت عنوان ارث خارج کرده و به آن عنوانی مستقل داده؛ چرا که ملاک وصیت مستقل از ارث و عبارت است از احترام به خواست صاحب مال.
ولی در سایر سنتها و در بین امتهای پیشرفته وصیت عنوانی مستقل ندارد، بلکه یک کلاه شرعی است که به وسیله آن فرق قانون را میشکنند. در واقع صاحب مال که بعد از مردنش اموالش به اشخاص معینی (مثلا پدر و رییس خانواده) میرسد، برای این که همه یا بعضی از اموالش را به غیر ورثه بدهد، متوسل به وصیت میشود؛ به همین جهت همواره قوانینی وضع میکنند که مساله وصیت را که باعث ابطال حکم ارث میشود، تمدید کنند.
در این میان اسلام وصیت را به صورت معقول تحدید میکند و نفوذ آن را به یک سوم اموال صاحب مال منحصر میکند. پس از نظر اسلام وصیت در غیر ثلث نافذ نیست و به همین جهت بعضی از ملتهای متمدن امروزی در قانونگذاری خود از اسلام تبعیت میکنند. با این حال نظر اسلام با نظر قانونگذاران غرب تفاوت دارد؛ به دلیل این که اسلام مردم را به چنین وصیتی تشویق و سفارش کرده؛ ولی قوانین غرب یا درباره آن سکوت یا از آن جلوگیری کردهاند.
با دقت در آیات وصیت، صدقات، زکات، خمس و انفاقات در مییابیم که یکی از دلایل ذکر این قوانین این بوده که راه برای صرف یک سوم مال در راه خیرات و مبرات و حوائج مستمندان هموار و فاصله بین غنی و فقیر نیز از میان برداشته شود.
احکام وصیت در فقه اسلامی
خداوند در سوره بقره آیات ۱۸۰ تا ۱۸۲ در مورد احکام وصیت میفرماید: بر شما نوشته شده هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسید، اگر چیز خوبی از خود به جای گذارده وصیت برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته کند. این حقی است بر پرهیزکاران پس کسی که آن را بعد از شنیدن تغییر دهد، تنها گناه آن بر کسانی است که آن را تغییر میدهند. خداوند شنوا و دانا است.
کسی که از انحراف وصیت کننده (و تمایل یک جانبه او به بعضی ورثه) یا از گناه او (به این که وصیت به کار خلافی کند) بترسد و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است.
البته پیرامون این آیات تفاسیر مختلفی بیان شده مثلا گاه گفته میشود وصیت کردن در قوانین اسلامی هر چند عمل مستحبی است، اما چون مستحب بسیار موکد است از آن با جمله «کتب علیکم» تعبیر شده. پس اگر این یک حکم وجوبی بود، باید بگوید «حقا علیالمومنین».
بعضی دیگر معتقدند که این آیه قبل از نزول احکام ارث است. در آن وقت وصیت کردن در مورد اموال واجب بوده تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند؛ اما بعد از نزول آیات ارث این وجوب نسخ شد و به صورت یک حکم استحبابی درآمد. حدیثی که در تفسیر عیاشی ذیل این آیه آمده است نیز این معنی را تایید میکند.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه ناظر به موارد ضرورت و نیاز باشد؛ یعنی در جایی که انسان مدیون است یا حقی بر گردن او است که در آنجا وصیت کردن لازم است (ولی از میان این تفاسیر تفسیر اول نزدیکتر به نظر میرسد). جالب این که در اینجا به جای کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است. فرموده «اگر چیز خوبی از خود به یادگار گذارده وصیت کند.»
این تعبیر نشان میدهد که اسلام ثروت و سرمایهای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود، خیر و برکت میداند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدی میدانند خط بطلان میکشد و از زاهد نمایان منحرفی که روح اسلام را درک نکرده و زهد را با فقر مساوی میدانند و افکارشان سبب رکود جامعه اسلامی و پیشرفت استثمارگران میشود، بیزار است.
ضمنا این تعبیر اشاره لطیفی به مشروع بودن ثروت است؛ زیرا اموال نامشروعی که انسان از خود به یادگار میگذارد، خیر نیست بلکه شر و نکبت است.
از بعضی از روایات نیز استفاده میشود که از تعبیر «خیر» چنین به دست میآید که اموال قابل ملاحظهای باشد، والا اموال مختصر احتیاج به وصیت ندارد. همان بهتر که ورثه آن را طبق قانون ارث در میان خود تقسیم کنند و به تعبیر دیگر مال مختصر چیزی نیست که انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصیت جدا کند (تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 159.)
ضمنا جمله «اذا حضر احدکم الموت» (هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد) برای بیان آخرین فرصت وصیت است که اگر تاخیر بیافتد، از دست میرود وگرنه هیچ مانعی ندارد که انسان قبل از آن پیشبینی کار خود را کرده وصیتنامه خویش را آماده کند، بلکه از روایات استفاده میشود که این عمل بسیار شایستهای است و این نیز نهایت کوتاه فکری است که انسان خیال کند با وصیت کردن فال بد میزند و مرگ خویش را جلو میاندازد، بلکه وصیت یک نوع دوراندیشی و واقعبینی غیرقابل انکار است و اگر مایه طول عمر نباشد، مایه کوتاهی عمر هرگز نخواهد بود.
اقسام وصیت و وصیتنامه
وصیتنامهها به طور کلی به سه دسته، رسمی، خود نوشت و سری تقسیم میشوند.
وصیت نامه رسمی در قالب یک سند رسمی در دفترخانه اسناد رسمی تنظیم و به ثبت میرسد. وصیتنامه خود نوشت که به خط موصی است و تاریخ و امضای شخص وصیت کننده در آخرش ثبت شده؛ اما وصیتنامه سری به خط خود موصی یا دیگری تنظیم و در اداره ثبت محل یا جایی که آییننامه وزارت دادگستری معین میکند، به امانت گذارده میشود.
در این میان وصیت خود به دو قسمت تقسیم میشود: وصیت تملیکی و وصیت عهدی. وصیت تملیکی عبارت است از این که کسی عین یا منفعتی از مال خود را برای زمان بعداز فوتش به دیگری مجانا تملیک کند. با این نوع وصیت فرد میتواند تا حدودی تکلیف اموال خود را معین کند؛ مانند صرف آن در امور خیریه. در وصیت تملیکی شخصی که وصیت میکند موصی و کسی که به نفع او وصیت تملیکی شده موصیله و مورد وصیت را موصیبه میگویند.
در وصیت تملیکی، تملیک با قبول موصیله پس از فوت موصی محقق میشود، لذا قبول آن قبل از فوت موصی موثر نیست. موصی میتواند از وصیت خود رجوع کند؛ حتی اگر موصیله موصیبه را قبض کرده باشد.
اما وصیت عهدی عبارت است از این که شخصی یک یا چند نفر را برای انجام امر یا اموری یا تصرفات دیگری مامور کند. مثل این که شخصی را وصی کند تا این که بعد از مرگش بدهیهای او را پرداخت کند.
در وصیت عهدی، شخصی را که به موجب وصیت، به عنوان ولی بر صغیر یا بر کارهای دیگر انتخاب شده، وصی میگویند.
چند نکته
موصی میتواند تا ثلث از اموال خود را وصیت کند، وصیت در زیاده بر ثلث اموال، نافذ نیست مگر به اجازه وراث و اگر بعضی از وراث اجازه دهند فقط نسبت به سهم آنان نافذ خواهد بود و میزان ثلث هم نسبت به اموال موصی در زمان وفات است، نه زمان وصیت.
موصی باید در زمان وصیت، اهلیت داشته باشد و نسبت به مورد وصیت جائزالتصرف باشد.
در وصیت اگر موصی بعد از اقدام به خودکشی وصیت کند، مثلا مقدمات خودکشی را فراهم کرد و بعد وصیت کرد، اگر به هلاکت رسید وصیت باطل است؛ ولی اگر قبل از خودکشی و اقدام به آن وصیت بکند، صحیح است. (مفاد ماده 836 قانون مدنی)
«مورث نمیتواند بعضی یا همه وراث را از ارث محروم کند.» (مفاد ماده ۸۳۷ قانون مدنی)
«موصیبه باید ملک موصی باشد، وصیت به مال غیر ولو با اجازه مالک باطل است.» (مفاد 841 قانون مدنی).
لازم نیست موصیبه هنگام وصیت موجود باشد و میتوان به مالی که در آینده موجود میشود، وصیت کرد.
تا زمانی که موصیله رد یا قبول خویش را اعلام نکرده، ورثه نمیتوانند در موصیبه تصرف کنند.در وصیت عهدی قبول شرط نیست؛ ولی وصی میتواند تا زمانی که موصی زنده است وصایت را رد کند و اگر قبل از فوت موصی رد نکرد، بعد از آن حق رد ندارد؛ اگرچه جاهل بر وصایت بوده باشد.
ارسال نظر