«ملاقات با کارگردان سالخورده»
نگاه سوم- پرده سالن اصلی تئاتر شهر که کنار میرود، تماشاگردان با انبوهی از بازیگران (در نقش مردم) و داکورهایی غول آسا که قرار است نقش بناهای بوگن (شهری در آلمان) را بازی کنند، روبهرو میشوند. مردم شهر در جایی حوالی ایستگاه راهآهن قرار گرفته و ساعت تردد قطارها را به مقاصد مختلف حفظ میکنند. قرار است اهالی از وضعیت شهر و فقری که گریبانگیرشان شده، حرف بزنند، اما بیشتر ادای دیالوگ کرده و رفع تکلیف میکنند.
در ادامه مشخص میشود که آنها در انتظار بانوی ثروتمندی به نام «کلارا» هستند تا آنها را از فقر و درماندگی نجات دهد.
کلارا زمانی در همین شهر زندگی میکرده و طی ماجرایی عشقی با «آلفرد ایل» (از شهروندان بوگن) که با رسوایی بزرگی پایان مییابد، مجبور به ازدواج و فرار از شهر میشود. حال به شهرش بازگشته تا انتقام خود را از آلفرد بگیرد و (به قول خود) عدالت را حکمفرما کند.
پس از گذشت دقایق کند ابتدایی، بازیگران اصلی روی صحنه میآیند تا شاید با حضور خود رونق و گرمایی به اجرا دهند. گوهر خیراندیش، پیام دهکردی، میرطاهر مظلومی و فرخ نعمتی جزو این دسته هستند. گرچه آنها نیز فقط تا اندازهای خوباند که انتظار میرود و نه بیشتر. خیراندیش حضوری درخشانتر از آنچه در سریالهای تلویزیونی میبینیم، ندارد. در بازی پیام دهکردی استحاله شخصیت به سختی دیده میشود. مظلومی نیز بازی نسبتا خوب اما همیشگی خود را تکرار میکند. اما به نظر میرسد بازیگرانی چون هوشنگ قوانلو و فرخ نعمتی به درک درستی از نقشهایی که ایفا میکنند، دست یافتهاند.
حمید سمندریان از جمله کارگردانانی است که همواره آثار خارجی را به عرصه اجرا گذاشته و آنگونه که خود میگوید: علاقهای به نمایشنامههای ایرانی ندارد و آنها را فاقد عناصر دراماتیک و کنش نمایشی میداند. از میان نمایشنامهنویسان بزرگ اروپایی نیز دلبستگی عمیقی به «دورنمات» و «وایتدند برگ» دارد. تا جایی که پس از تقریبا پنج سال «ملاقات بانوی سالخورده»، اثر فریدریش دورنمات را دوباره به روی صحنه میآورد. در شرایطی که به نظر میرسد در مقایسه با اجرای اول آن به تجربه جدیدی در فرم دست نیافته است. میزانسها و هماهنگی بازیگران (در عین کثرت) گرچه حساب شدهاند و گهگاه دلچسب، اما حداقل سطح انتظار را برآورده میکند و فقط میتواند قابل قبول باشد. بیآنکه تجربهای نو یا جسارتی در کار باشد؛ صحنههای جنگل را که افرادی در قالب درخت به ایفای نقش میپردازند یا صحنههایی که وقایع ایوان کلارا و قسمتی از شهر بوگن را همزمان و به طور موازی روایت میکند (با ترفند فیکس شدن بازیگرانی که دیالوگ ندارند) یا صحنههای مربوط به ایستگاه راهآهن و تردد قطارها را میتوان از این دست دانست.
میزانسهای مذکور در عین زیبا بودن کلیشهای به نظر میرسند. البته نادیده نگیریم المانهای درخشان را در صحنه محاکمه (میزانس اریب اعضای شورای شهر) و تعلیق زیبای سیگار کشیدن «آلفرد ایل» در واپسین دقایق قبل از مرگ. اما نقیصه بزرگ «ملاقات بانوی سالخورده» ریتم کند و کسالت حاکم بر آن است. تعویض صحنههای طولانی تماشاگر را به کلی از روند نمایش دور میکند. بازیگران دیالوگهای جدلی را کند و کشدار ادا میکنند و صحنهها را طولانیتر از آنچه هست، میسازند.
نمایشنامه دورنمات اثری است با ساختاری مستحکم و محتوایی عمیق که طرح توطئه و عناصر دراماتیک قدرتمند دارد. آنقدر قوی که بر اجرا سوار است و سنگینیاش حس میشود.
ارسال نظر