جای‌خالی سازهای ایرانی در زندگی مردم

رهام وزیری

دور شدن موسیقی ایرانی از مردم آفتی است که ضربه‌ای دوسویه را به این هنر دیرین وارد می‌کند. از یکسو فرهنگ جامعه را نشانه می‌رود و راه برای ورود موسیقی وارداتی هموار می‌کند و از سوی دیگر اقتصاد موسیقی‌ها را بحران‌زده‌تر می‌کند. که اگر به عمق ماجرا نگاه کنیم فروش آثار موسیقی ایرانی چندان تناسبی با فروش انواع دیگر و جمعیت نزدیک به ۷۰میلیونی ایران ندارند، اگرچه هیچ‌گاه آمار درستی از فروش محصولات صوتی منتشر نمی‌شود، اما همین که شما ترانه‌ها و تصنیف‌های ایرانی جدید را بر دهان مردم کوچه و بازار نمی‌شنوید، نشان از راه نیافتن این آثار به بسیاری از خانه‌های ایرانی دارد.

تصنیف‌ها و ترانه‌ها آن هنگام بر دهان مردم جاری نمی‌شوند که مردم حرف و درد خود را در آنها نمی‌یابند. موسیقی ایرانی زمانی می‌تواند بدون تبلیغ و فشار در میان مردم منتشر شود که همگام با مردم شاد شده و همگام با آنها غمگین شود. در طول صدسال اخیر موسیقی ایرانی دو بازه زمانی بیش از هر زمان دیگر موسیقی به میان توده‌های مردم راه پیدا کرده است.

اول هنگام انقلاب مشروطه و دوم هنگام انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷.

با آنکه بیش از ۱۰۰سال از انقلاب مشروطه و ۲۹سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد، هنوز تصنیف‌ها و آهنگ‌هایی که توسط هنرمندان در این مقاطع زمانی ساخته و سروده شده است، تازه و نو می‌نمایاند. هنوز شاهدیم که برای تقویت و تهیج توده‌های مردم از همان تصنیف‌ها استفاده می‌شود و عجیب آنکه کارگر نیز می‌افتد. روح ایرانی و ملی که در این کارها دمیده شده است، چنان قدرتمند است که از کهنه شدنشان جلوگیری می‌کنند.

هنوز که هنوز است بهترین و خاطره‌انگیزترین تصنیف‌های ما همان‌هایی هستند که علی‌اکبر شیدا و عارف قزوینی سروده‌اند. آن هم در صد و چند سال پیش. پروسه دور شدن موسیقی ایرانی را می‌توان با خروج سازهای ایرانی از متن زندگی مردم بررسی کرد.

در میان کشورهای خاورمیانه، ایران اولین کشوری بود که به سازهای الکترونیک خوشامد گفت. ارتباط گسترده ایران با غرب در دهه‌های سی و چهل شمسی موجب شد تا موسیقی غربی نیز با سرعت فراوان وارد کشور شود. تا پیش از این سازهای موسیقی ایرانی هم برآوردگار نغمه‌های فاخر و در خور اصحاب هنر و شنوندگان حرفه‌ای موسیقی بودند و هم آفریننده نغمه‌های شادی و طرب و مجالس عقد و عروسی ایرانیان. تار ایرانی هم در دست استادان بود و هم زیر پنجه مطربانی که نغمه‌هایی همه‌فهم، و طرب‌انگیز ساز می‌کردند. اینگونه بود که گوش مردم با صدای سازهای ایرانی خو گرفته و به اصطلاح تربیت شده بود. بسیاری نه می‌دانستند آنکه می‌شنوند رنگ سه گاه است یا چهار مضراب ماهور، اما هر چه بود اسباب شادیشان را فراهم کرده و مجلس‌هایشان را گرم می‌کرد. سازها و موسیقی ایرانی، ابزارها و هنری تجملی و مخصوص اربابان هنر و اهل فرهنگ نبودند. آنگونه که عادتمان است در مقابل هر چیزی که از آن سوی آب‌ها بیاید دل و دین می‌بازیم و در مقابل سازهای غربی و الکترونیک نیز وضع بهتر از این نشد. در طول سالیان، اساتید موسیقی ایرانی به طرد مطربان همت گماشتند و خط‌کشی‌ها آغاز شد. موسیقی خوب و موسیقی بد مرزبندی شدند. دیگر شاگردهایی که مشق تار و سه تار می‌کردند خجالت می‌کشیدند که ترانه‌های کوچه و بازار را با سازشان بنوازند. آن گروهی که هنوز بر این کار اصرار داشتند، هم درک موسیقیایی‌شان زیر سوال رفت. موسیقی ایرانی موسیقی خواص جامعه شد و گوش‌های عموم مردم تربیت موسیقیایی خود را رفته رفته از دست داد. سازهای الکترونیک با قابلیت‌های فوق‌العاده و انعطافی که داشتند بر سرعت این پاک شدن حافظه موسیقی مردم از صدای سازهای ایرانی افزودند، کار تا آنجا جلو رفت که موسیقی ایرانی در کشوری ۷۰میلیونی، ۵۰هزار کاست هم نمی‌فروشند. مگر گروهی از اساتید که تعدادشان به انگشتان دست هم نمی‌رسد.

همه این اتفاقات در شرایطی رخ داده است که هیچ قشری به اندازه هنرمندان از مردمی بودن دم نمی‌زنند. موسیقی ایرانی برای رهایی از بحران مقبولیتی که در نزد توده مردم گریبان آن را گرفته است نیازمند جنبشی است که بار دیگر سازها را به میان مردم بیاورد و بار دیگر گوش ما را برای شنیدن نغمه‌های ایرانی تربیت کند.