سام غفارزاده

بخش نخست

یکی از مهم‌ترین مرزبندی‌های اندیشه اقتصاد آزاد با سایر مکاتب فکری مدرن را می‌توان ضدیت لیبرالیسم با «صنع گرایی» دانست. تفکر اقتصاد آزاد و رقابتی (لیبرالیسم) در برابر اندیشه‌های مصنوعی و دستکاری‌های بشر در مناسبات طبیعی مقاومت می‌کند. در مقابل مکاتب فکری مدرن زیادی حاصل اندیشه‌های صنع‌گرایانه بوده‌اند که با تعریف آرمانی دور دست، خواستار منش و نظامی‌در خلاف طبیعت بشری شده‌اند.

صنع‌گرایان با طرح آرمان‌‌هایی که به مثابه آرزو برای جوامع انسانی شیرین و مطلوب است، خواهان تغییر پندار و رفتاری می‌شوند که با روند عادی و طبیعی جامعه بشری تفاوت و گاهی تعارض دارد. آنان تغییر و ساخت دوباره نهاد‌های انسانی را می‌طلبند. یعنی گمان می‌برند نهاد‌های انسانی خارج از روندی طبیعی پدید آمده و تبلور یافته‌اند و آنها می‌توانند دوباره به بازآفرینی شان بپردازند. گویی می‌شود نهاد‌هایی نظیر زبان، اخلاق، جامعه انسانی، بازار تبادل محصولات، حقوق و غیره را هر از گاهی بر مبنای جدیدی بنا نهاد.

جوامع بشری به طور مداوم از بدو خلقت تاکنون در حال تغییر، تحول و رشد بوده‌اند. تمایل تاریخی بشر برای رشد و توسعه به‌این برمی‌گردد که انسان‌ها به نواقص و کاستی‌های خود و جوامع‌شان آگاه می‌شوند. پس برای رفع کاستی و افزایش مطلوبیت و رفاه بیشتر در مسیر توسعه گام برمی‌دارند. این حرکت تکاملی در چند سده اخیر شتاب بیشتری یافته است. این شتاب ناشی از جایگزینی مدرنیته به جای سنت است. پارادایم تفکر مدرن با مجال دادن به حقوق بنیادین انسانی که «آزادی» محور آن است امکان ظهور و بروز خلاقیت‌های بشری را بیش از پیش مهیا کرده است. البته مدرنیته هم مانند سایر محصولات بشری خالی از عیب و نقص نیست. یکی از تلخی‌های مدرنیته، تولید اندیشه‌های صنع‌گرایانه است. گرچه فرزند مدرنیته است، اما رویکرد صنع‌گرایانه آنها با روح طبیعت‌گرای تفکر مدرن که تحدید و تهدید آزادی را بر نمی‌تابد در تضاد است. شاید به همین دلیل است که تاکنون هیچ تفکری جز اندیشه «اقتصاد آزاد و رقابتی» نتوانسته رفاه، مطلوبیت و حتی معنویت بیشتری برای بشر به ارمغان آورد. مکاتب فکری مختلفی را می‌توان برشمرد که آرمانی خلاف جهت طبیعت بشری را برگزیده‌اند:

کمونیست‌ها که خواهان «انسان تراز‌نوین» بودند نمونه صنع‌گراییند. از این منظر که خواستار خروج تمایلات بشری از کارکرد طبیعی خود به نفع ایدئولو‍ژی کمون بودند. نتایج این تفکر هم استبداد و رفتارهای خشونت‌آمیز در کارگاه‌های تربیت انسانی شد. کامبوج نمونه بارزی از آن است که در یک کارگاه آن قتل عامی‌از دگراندیشان به وقوع پیوست. در کلام انسان تراز نوین موجودی جذاب رخ می‌نمایاند، اما چون در تضاد با طبیعت بشر بود و امکان فروخفتن تمایلات تنوع و توسعه‌طلبانه انسان نبود با شکست مواجه شد و هرگز انسان تراز نوین مطلوب کمونیست‌ها حاصل نشد. نمی‌توان انسان را از تعریف طبیعی‌اش خارج و به تعریفی دیگر درآورد.

فاشیست‌ها نیز که جامعه آرمانی را با برتری قومی‌ و نژادی می‌جستند، ‌صنع‌گرایند. آنها در پی حاکم کردن ارزش‌های نژاد برتر بر دیگران بودند. گویی می‌توان با ضرب و زور کل جامعه بشری را به باور و پیروی از ارزش‌هایی یگانه و متعلق به نژادی خاص مجبور کرد. نمی‌شود معیار برتری را رنگ پوست یا تعلقات قومی‌و قبیله‌ای دانست، بلکه‌ این دستاورد‌های بشری است که میان آنها تفاوت پدید می‌آورد و معیاری برای برتری افراد یا جوامع می‌شود.

محافظه‌کاران سنت‌گرا نیز صنع‌گرا هستند. چون یا به زور یا به خرافه و یا به سیاست درصدد حفظ باور‌های کهنه خود هستند. میراث‌داران سنت برای حفظ مواهب و عقاید خود در جلوگیری از تحول فکری نسل‌های پس از خود عاجز مانده‌اند. بشر به رشد و توسعه گرایش دارد و این با نقادی باورهای ارزشی و فرهنگی به طور مستمر ممکن است. بنا براین سنت‌گرایی به معنی تلاش برای حفظ ابدی وضع موجود همواره ناکام مانده است. طبیعت آدمی‌ با سکون فکری تعارض دارد.

سوسیالیست‌ها و چپ‌های جدید نیز صنع‌گرایند. چون می‌خواهند سازمان مرکزی را برای تخصیص منابع و کاهش فواصل طبقاتی جایگزین بازار آزاد و رقابتی کنند و رفتار عقلایی را مخدوش می‌دانند. چه آنها که در کل اقتصاد و چه آنها که در سیاست‌های توزیعی،‌ افزایش رفاه و تامین اجتماعی را در تخصیص‌هایی دستوری می‌جویند، ناموفق‌اند، چون ‌تامین رفاه دستوری نیز نظیر دیگر دخالت‌های اقتصادی دستوری ناکارا است. آنها غافلند که تامین اجتماعی و بیمه فرزند سرمایه‌داری است؛ نه فرصتی برای ساختن صندلی قدرت که عنان باز توزیع منابع را به دست آنها دهد.

طبیعت بشر خواهان آن است که سرنوشت و آتیه خود را با آزادی انتخاب رقم زند نه با دست نوشته‌های بوروکرات‌هایی در سازمان مرکزی. صاحبان تفکر باز توزیع دستوری و دولتی روز به روز بیشتر محدود و مایوس می‌شوند، چون بشر روش‌های کارآ و دموکراتیک را بیش از راه‌های دستوری، بوروکراتیک و ناکارآمد می‌پسندند.

بنیادگرایان نیز صنع‌گرا محسوب می‌شوند. چون آرمان‌های خود را در فضایی مستقل از زمان می‌جویند. بدیهی است که بشر هر گونه رویکردی را که منجر به کاهش امکانات و رفاه شود پس می‌زند. اساسا چشم بستن بر روی پیشرفت‌های بشری و فراموش کردن آنها ناممکن است.

پوپولیست‌ها هم صنع‌گرایند چون تمام خوبی‌ها و مواهب را بی‌هزینه طلب می‌کنند. برای عوام و حتی خواص دست یافتن به هر مطلوبیتی بدون پرداختن هزینه جذاب است. ولی آیا چنین چیزی با واقعیت جامعه بشری که از محدودیت منابع و گستردگی تمایلات در فشار بوده و هست مطابقت دارد! اصلا وجه غالب اختراعات و خلاقیت‌های بشری برای تخصیص بهینه منابع برای یافتن مطلوبیت بیشتر بوده است. انکار هزینه داشتن مطلوبیت به مدد کلام و گفتار و عدم پذیرش چارچوب‌های مدرن جهت دستیابی به رفاه راه به جایی نمی‌برد.