اقتصاد و سیاست دو سر گسترش روابط دیپلماتیک هستند

عکس: آکو سالمی

اقتصاد یکی از موضوعات مهم در روابط بین کشورها محسوب می‌شود؛ به نظر شما چه عواملی باعث همگرایی کشورها در توسعه مناسبات تجاری و اقتصادی می‌شود؟ در تئوری‌های اقتصاد بین‌الملل گفته می‌شود که اگر کشورها دارای روابط تجاری و اقتصادی با یکدیگر باشند، به هر صورتی که این رابطه باشد، برای هر دو طرف رابطه برد-برد است.

برخی از اقتصاددانان کلاسیک براین عقیده بودند که هر کشوری که دارای مزیت رقابتی است، تنها در آن حیطه می‌تواند به موفقیت برسد و اگر کشوری دارای مزیت رقابتی نباشد، ممکن است روابط تجاری و معاملات بین‌المللی به ضررش تمام شود. در حالی که امروزه حجم تجارت جهانی به اندازه‌ای است که مساله مزیت رقابتی، به تنهایی بازگو‌کننده و تعیین‌کننده روابط تجاری بین کشورها نیست. این موضوع به همراه در هم تنیدگی اقتصادی در نهایت باعث رشد و توسعه کشورها خواهد شد. برخی کشورها هستند که در این مسیر به عبارتی زودتر به توسعه اقتصادی می‌رسند و برخی کشورها دیرتر؛ اما به هر حال معاملات تجاری با دنیای خارج می‌تواند یک کشور را به توسعه نزدیک کند. البته این موضوع درگرو یک برنامه‌ریزی منسجم در داخل کشور است.

برخی معتقدند که بعد از پایان جنگ سرد، این اقتصاد بوده که در نظم نوین جهانی نقش اول را ایفا کرده است. مثلا چین در مقابل آمریکا امروز به یک قدرت اقتصادی بدل شده که در برخی مواقع موجب بروز مشکلاتی برای آمریکا در عرصه رقابت اقتصادی و تجاری می‌شود، به نظر شما آیا اقتصاد می‌تواند مولفه مهم در رقابت‌های سیاسی محسوب شود؟

به نظر من اقتصاد موضوع بسیار مهمی است و روابط خارجی هر کشور لزوما بر پایه روابط اقتصادی آن تکیه دارد. این عامل بسیار مهمی است، اما همچنان دنیا در اختیار سیاستمداران است، تا اقتصاددانان. مثال ساده این است که هر ساعتی که به اخبار جهانی یا داخلی گوش بدهید، موضوعات بسیار مهم که مورد توجه قرار می‌گیرد، در حوزه سیاسی است.

تصمیم‌گیری برای سرنوشت هر جامعه‌ای به دست سیاستمداران رقم می‌خورد، البته سیاستمدارانی که خرد آنها شامل اقتصاد هم می‌شود و دیدگاه‌هایشان منافع اقتصادی را دربر می‌گیرد، اما به طور کلی، منافع ملی یک کشور مجموعه‌ای از مسائل مختلف است. به عنوان مثال اگر کشوری می‌تواند سالانه یک میلیون دستگاه خودرو تولید کند اما در مقابل در مسائل دفاعی صفر است یا کشور دیگر می‌تواند در تولید ادوات نظامی قوی عمل کند، اما در تولید دیگر محصولات صفر باشد، هر دوی این دو مولفه‌ها دو کرانه یک سیاست خارجی هستند که در دنیای امروز تکیه به هر کدام بدون توجه به دیگری، روش اشتباهی است. سیاستمداران و استراتژیست‌های آن کشور باید ببینند که در چه بخش‌هایی می‌توانند این توازن را ایجاد کنند.

منظور شما این است که هر دو موضوع؛ یعنی تولیدات نظامی و مثلا تولید خودرو در یک کشور در قدرت یک کشور موثر هستند؟

به نظر من باید بین این دو توازن ایجاد کرد؛چون اگر به هر کدام از این دو گروه بی‌توجهی شود، بی‌تردید آن کشور ضرر خواهد کرد. کویت را مثال می‌زنم، تا قبل از حمله عراق به این کشور، یکی از کشورهای موفق منطقه به لحاظ حجم تجارت و تولید ناخالص داخلی سرانه بود، اما چون به مسائل دفاعی توجهی نکرد، این کشور هنوز که هنوز است از ضربه‌ای که از جنگ عراق دیده، مثل بدنی است که دست و پای آن شکسته است. در آن سو هم می‌توان کره شمالی را مثال زد که تنها به مسائل نظامی و تسلیحات پرداخته است و از نظر اقتصادی این کشور با مشکلات بسیاری مواجه است؛ بنابراین تلفیق این دو از سوی سیاستمداران می‌تواند منجر به توسعه یک کشور شود.

شما اشاره کردید که نقش سیاستمداران در عرصه تصمیم‌های بین‌المللی مهم‌تر از اقتصاددانان است، در مقابل برخی از کارشناسان روابط بین‌الملل نیز عقیده دارند که اولین جرقه‌هایی که در ایجاد یک رابطه و توسعه آن در فضای بین‌المللی رخ می‌دهد، از اقتصاد شروع می‌شود. اول هیات تجاری یک کشور وارد معامله می‌شود و سپس وارد مراحل عالی‌تر که نظامی و استراتژیک است، می‌شود. نظر شما چیست؟

من مخالف این ایده هستم؛ به این دلیل که لزوما این‌گونه نیست. اقتصاد و تجارت می‌توانند پیش نیازهای رابطه کشورها باشد، اما فقط این دو موضوع نیست. اولین قدم می‌تواند یک اتوبوس حامل مسافران توریستی مثلا از دهلی نو به لاهور باشد. یا اولین قدم می‌تواند یک تبادل استاد و دانشجو باشد. برخی از کشورها راحت‌تر در این موضوع کار کرده‌اند. این ارتباط گرفتن می‌تواند حتی نمایش یک فیلم یا بردن جایزه اسکار باشد. می‌تواند گفت‌وگوی نخبگان یا علمای مذهبی باشد. تردیدی نیست که اقتصاد مولفه بسیار مهمی در روابط بین‌الملل محسوب می‌شود، به این دلیل که جا برای کار زیاد دارد.

کشوری با هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی و کشور دیگری با ۵۰۰ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی می‌توانند روابط بسیار خوبی را برقرار کنند. این ارتباط می‌تواند طیف مسائل مختلفی از حوزه صنعت، خدمات یا تبادل مواد اولیه بین دو کشور را در بر بگیرد. من فکر می‌کنم یکی از موضوعاتی که در آینده می‌تواند به توسعه اقتصادی کشور ما منجر شود، استفاده از پتانسیل برنامه‌نویسی و تهیه نرم افزار است. ما به طور متوسط ۱۲ ساعت با وقت مرکزی آمریکا اختلاف ساعت داریم، اگر ما در تهران (مثلا دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف) برای یک کمپانی آمریکایی برنامه‌نویسی کنند، یک مزیت ۱۲ ساعته دارند؛ یعنی ساعت ۴ بعد از ظهر که کارشان را تمام کردند، محصول آنها می‌تواند در ساعت ۸ صبح روز کاری آنها در اختیار شرکت کامپیوتری در آمریکا قرار بگیرد؛ بنابراین توسعه رابطه می‌تواند شامل مسائل تکنولوژیک هم باشد. مثال دیگر در مورد آفریقا است؛ چگونه کوبا وارد آفریقا شد؟ از طریق همکاری‌های پزشکی و ورزشی؛ بنابراین اقتصاد می‌تواند بخشی از این رابطه باشد و نه همه آن.

کشور ما که متکی به نفت است، کدام عامل می‌تواند در اولویت قرار بگیرد؟ البته منظور من از طرح این سوال این است که اقتصاد ما تک محصولی است.

اگر اقتصاد ما متکی به نفت است، پس همکاری‌های انرژی می‌تواند اولویت روابط بین‌المللی ما قرار بگیرد. سال‌ها است که من این موضوع را دنبال می‌کنم. ایران باید عضو منشور انرژی یا Energy Charter شود.

انرژی چارتر افق‌های جدیدی برای همکاری ما با کشورهای دیگر به خصوص کشور‌های اروپایی باز می‌کند. اروپا از دهه ۷۰ میلادی متوجه شد که علاوه بر نفت خامی که از کشورهای مختلف وارد می‌کند، نیاز دارد که از انرژی‌های جایگزین هم استفاده کند. از همان سال‌ها آنها (اروپایی‌ها) به دنبال گاز بودند. خب ایران گاز دارد، گاز ایران می‌تواند منتقل شود. اروپایی‌ها از الجزایر، قطر یا شوروی سابق نیاز خود به گاز را به صورت سنتی وارد می‌کردند، اما به صورت انبوه اروپا نیاز به منابع بیشتری از گاز داشت که ایران می‌توانست این نیاز را تامین کند. در دوره‌ای ایران با بازار مشترک اروپا (پیش از تشکیل اتحادیه اروپا) و با آلمان وارد مذاکره شد. این نیاز آنقدر جدی بود که دو خط لوله در ایران به نام‌های ایگات ۱ و ایگات ۲ برای صادرات گاز به اروپا ساخته شد. مساله سیاسی که می‌گویم، مقدم بر مسائل اقتصاد است، اینجاست. آقای ویلی برانت صدر اعظم وقت آلمان در آن زمان به این نتیجه رسید که بین خرید گاز و مساله امنیت اروپا باید تعادل ایجاد کند و به همین دلیل ترجیح داد به جای خرید گاز از ایران از شوروی سابق گاز بخرد. دوخط لوله بزرگ به نام Soviet Trunk Gas روسیه برای انتقال گاز ایران به اروپا ساخته شد که این خطوط لوله حتی دارای مشکلات فنی در پمپ‌هایش بود، به این دلیل که اتحاد جماهیر شوروی آن زمان توسط غربی‌ها تحریم بود، آلمان‌ها تلاش بسیاری کردند که این پمپ‌ها را خریداری و در اختیار شوروی قرار دهند؛ بنابراین این خط لوله بزرگ شاه لوله‌های شوروی را به غرب متصل کرد و سر ایران در این مناسبات بی‌کلاه ماند! به طوری که مجبور شدیم دو خط لوله خودمان را به اتحاد شوروی وصل کنیم و به قیمت بسیار ارزان گاز خود را به شوروی بدهیم و اتحاد جماهیر شوروی به قیمت بسیار گران گازی را که از ایران وارد می‌کرد به اروپای غربی بفروشد. درحالی که اقتصاد می‌گوید باید مستقیم صادر می‌کردیم.

همین الان که ما با هم صحبت می‌کنیم به نظر من ایران باید دوباره انرژی خود را ابزار کار با کشورهای دیگر قرار دهد. در عین حال که باید در انرژی‌های نو سرمایه‌گذاری کنیم، چون ایران دومین کشور از لحاظ ذخایر ثابت شده نفت و گاز جهان است. دومین کشور به لحاظ منابع دیگر مثل انرژی هسته‌ای یا زغال سنگ و باد که نیست. این مزیت رقابتی ماست. اگر با این مولفه جلو برویم می‌توانیم در حوزه روابط خارجی و اقتصادی بسیار موفق عمل کنیم. خط لوله گاز ایران-عراق - سوریه و مدیترانه به نظر من پیشنهاد خوبی است. یا خط لوله ایران- اوکراین- دریای سیاه یا خط لوله ایران- ترکیه باید مورد توجه قرار بگیرد.

آقای دکتر، پیمان‌های منطقه‌ای چقدر می‌تواند موثر باشد. صرف نظر از مسائل تحریم‌هایی که این روزها جاری است، اگر این موضوع را مورد بررسی قرار بدهیم، آیا ایران می‌تواند با قدرت انرژی خود در پیمان‌های منطقه‌ای نقش ایفا کند؟

منطقه‌گرایی (Regionalism) یک دکترین در سیاست خارجی است، برخی از کشورها که از این ابزار سیاست خارجی استفاده کردند؛ مثل هند، استرالیا یا کشورهای عضو پیمان مرکوسور در آمریکای جنوبی موفق شدند. به نظر من منطقه برای ما هم آب و هم نان است. با منطقه گرایی می‌توانیم امنیت کشور خودمان را تقویت کنیم و ارتقا ببخشیم. گرچه نوع تهدید‌های بین‌المللی امروز تغییر کرده است، اما همچنان تسلط بر یک رودخانه یا یک تپه مرزی هنوز هم در منطقه بسیار مهم است. اگر ایران بتواند با ۱۵ کشوری که همسایه‌اش است، از لحاظ سیاسی روابط خوبی برقرار کند، می‌تواند منافع خود را ارتقا ببخشد.

به لحاظ مسائل اقتصادی هم این منطقه بازار بسیار خوبی برای ایران است. پاکستان و هند به منابع نفت و گاز ایران نیاز دارند، حتی کشورهای جنوب خلیج فارس هم نیاز دارند. اگر قرارداد کرسنت اجرا شده بود، شهر شارجه را وابسته به خودمان کرده بودیم. هم اکنون اکثر روستاهای ایران دارای لوله کشی گاز هستند، درحالی که دبی و شارجه این امکان را ندارند. اگر این قرارداد اجرا شده بود، دبی و شارجه از طریق گاز به ایران وصل شده بود.

آن زمان منافع ما بیشتر تامین می‌شد یا امروز؟ اطراف ایران به آنچه ایران تولید می‌کند نیاز دارند. نفت و گاز به کالاهای سرمایه‌ای و مصرفی می‌تواند تبدیل شود. امروز بیشترین نیاز افغانستان و عراق به کالاهای ساختمانی مانند میلگرد و سیمان برای بازسازی است. آسیای میانه و قفقاز بازار خوبی برای ماست؛ بنابراین با تکیه بر عامل انرژی به عنوان یک مولفه موثر در سیاست خارجی می‌توان علاوه بر تامین امنیت، به لحاظ اقتصادی هم برای ایران منفعت ایجاد کرد.

اما موفقیت هر پیمان منطقه‌ای تابع شرایط خاص است. به نظر شما باید چه شرایطی تامین شود که یک پیمان منطقه‌ای موفق شود؟

یکی از این شرایط این است که اقتصادها مکمل باشند.

از چه لحاظ؟

مثلا ترکیه، صاحب برخی صنایع است که ما آنها را نداریم. مساله دیگر سرمایه‌گذاری است. ما به خوبی می‌دانیم منابع کافی برای توسعه کشور نداریم، یعنی سرمایه کافی نداریم. این سرمایه‌ها باید به صورت FDI یا روش‌های دیگر وارد کشور شوند. واقعیت این است که افرادی که دارای سرمایه هستند، در ترکیه بیشتر هستند. صنایع ما و ترکیه می‌توانند مکمل هم باشند. در مورد عراق هم همین‌طور است. بازار بسیار خوبی برای ایران است. عراقی‌ها و به خصوص کردستان عراق هر سال به نمایشگاه کتاب ایران می‌آیند و کتاب خریداری می‌کنند.

افغانستان، تاجیکستان و پاکستان نیز دارای این شرایط هستند. در هر پیمان منطقه‌ای باید یک کشور فداکاری کند. مثلا در مورد پیمان منطقه‌ای اکو ایران باید فداکاری کند و شانه‌های خود را زیر مخارج و هزینه‌های آن پیمان بگذارد. ایران باید در پیمان منطقه‌ای اکو، نقشی فراتر از یک عضو ساده را ایفا کند و نکته آخر اینکه به نظر من ایران می‌تواند با کمک عراق و یمن پیشنهاد عضویت در شورای همکاری خلیج فارس را بدهند. چون به لحاظ تاریخی پیشنهاد تشکیل شورای همکاری خلیج فارس از سوی ایران مطرح شد و امروز امنیت خلیج فارس و مسائل آن نمی‌تواند جدا از ایران و یمن اجرایی باشد.

بحث زمان و مدیریت آن در سیاست خارجی بسیار مهم است. از دست دادن فرصت‌ها همواره برای ایران هزینه داشته است. شما به اکو و اوپک اشاره کردید. به نظر شما آیا زمان می‌تواند از سایر فاکتورهایی که در سیاست خارجی امروز مورد اولویت قرار داده می‌شود، مهم‌تر باشد؟

بله مدیریت زمان فاکتور بسیار مهمی در سیاست خارجی است؛ اما اگر تنها بگوییم که زمان را از دست داده‌ایم، غرولند کردن است که نتیجه‌ای ندارد. یک نکته اساسی در مدیریت زمان وجود دارد و آن اینکه همه کشورها در محیط بحرانی است که دچار جهش و تکامل می‌شوند.

این درست است که وضع سیاسی و اقتصادی ما امروز با آنچه باید باشد، فاصله دارد. اما به نظر من همین الان وقتش است که برای ساختن یک ایران نوین و جدید فکر کنیم. به خصوص در بخش سیاست خارجی. سیاست خارجی با پایان یافتن جنگ سرد، ۱۱ سپتامبر و بحران‌های اقتصادی جهانی سبب شده که در هر کشوری تحولات محیطی بر مسائل خارجی آن کشور تاثیرگذار باشد. زمانی بود که بعضی کشورها فکر می‌کردند اگر دور خود دیوار بکشند، می‌توانند ادامه بدهند، در حالی که امروز دیگر این روش عملی نیست. نکته دیگر در مورد ایران این است که مزیت ایران در توسعه تجارت، تعاملات انرژی و فناوری‌های نوین است. آنگونه که تاریخ نشان می‌دهد، ما تجار خوبی بودیم.

چرا در جنوب و آسیای جنوب شرقی نام تعدادی از شهرهای کناره دریا «بندر» است؟ این نشان می‌دهد که تاجران ایرانی این اسم‌ها را با خود برده‌اند. هزاران سال قبل ما ترعه سوئز را توانستیم حفر کنیم، چرا الان نمی‌توانیم؟ بنابراین اگر به این موضوع توجه کنیم که ما به زمان نیاز داریم و این زمان مثلا ۱۰ سال است تا به توسعه برسیم، در این ۱۰ سال نیاز به آرامش داریم. هر موضوعی که بتواند این آرامش را به هم بزند و احتمال و ریسک بی‌ثباتی را افزایش دهد، باید از آن پرهیز کرد.

در این صورت است که می‌توانیم با یک برنامه‌ریزی درست و استراتژیک به جایی برسیم که بتوانیم سهم خود را از جهان بگیریم. آنچه من می‌بینم این است که ایران به لحاظ داشتن نخبگان و منابع طبیعی صاحب ثروت بسیار خوبی برای توسعه است. به لحاظ ژئوپلتیک نیز، کدام کشور است که دارای ۱۵ همسایه و دسترسی فراگیر به آب‌های آزاد باشد؟ اگر بخواهم درددل کنم، می‌توانم بگویم مدیریت نداریم.

مدیریت هم این‌گونه نیست که ما منتظر باشیم کسانی مثلا از کره ماه بیایند و کشور ما را مدیریت کنند! در سیاست این‌گونه نیست که روش‌هایی باشد که یا خوب باشد یا بد. ما هم انتظار داشته باشیم که سیاستمدار سیاست بد را کنار بگذارد و سیاست خوب را انتخاب کند. در سیاست خارجی انتخاب شما بین بد و بدتر است. هر روشی دارای یک تبعات و آفات است؛ بنابراین بهترین روش در این شرایط این است که روشی برگزیده شود که کمتر منافع ملی را خدشه‌دار کند. ایران زیربناها و پتانسیل‌های دیپلماسی قوی دارد. به نظر من نیروی انسانی، ساختار و زیربنا‌ها را داریم. تنها باید در عرصه مدیریت بیشتر تلاش کنیم. اگر استراتژی بزرگ یا به اصطلاح grand strategy مهیا شود، کشور ما می‌تواند موفق شود.

ما ۵ برنامه توسعه در داخل کشور اجرا کرده‌ایم، چقدر این برنامه‌ها توانسته‌اند به سیاست خارجی کشور کمک کنند؟

اگر کلی‌تر بخواهم صحبت کنم، ما یک سند چشم‌انداز داریم که سیاست خارجی کشور در آن لحاظ شده است. این سند که ۲۰ ساله است به ۴ برنامه ۵ ساله تقسیم شده و استراتژی‌های ایران در هر ۵ سال برای اجرا به برنامه‌ریزی و بودجه‌های یک ساله تقسیم شده است. قانون گذار به معنای عام آن شامل مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام در این زمینه خوب عمل کرده‌اند و ما دارای سند‌های متقن هستیم. آنچه در ایران تولید اشکال می‌کند، شکاف بین اجرا و برنامه است.

این شکاف در حالت خوش‌بینانه اجتهاد است؛ یعنی من اجتهاد می‌کنم بودجه‌ای که امسال برای برق روستایی است، برای گاز روستاها صرف کنم. بدبینانه‌اش هم این است که در بخش اجرا مانند رویه‌ای که در جامعه داریم، عمل می‌شود.

برای ساختن یک خانه چقدر عجله می‌کنیم تا یک ساختمان ساخته شود، این عجله سبب می‌شود که در اجرا دچار مشکل شویم در حالی که باید بیشتر در بخش طراحی و مشاوره وقت بگذاریم. نکته سوم این است که در اجرا هماهنگی‌های لازم وجود ندارد. سیستم مانند یک ساعت است که همه چرخنده‌ها باید با هم کار کنند، اما در بسیاری از موارد این‌گونه عمل نمی‌شود.

آقای دکتر، برخی این عقیده را دارند که وقتی روابط سیاسی دو کشور قطع می‌شود، اقتصاد همچنان کار می‌کند و آخرین پایگاهی است که بسته می‌شود. آیا به نظر شما اقتصاد می‌تواند مولفه تاثیرگذار در وصل مجدد روابط باشد؟

به نظر من چنین نیست؛ وقتی سیاستگذار و تصمیم‌گیر هستید، برای رسیدن به اهداف خود از ابزارهای مختلف استفاده می‌کنید. یکی از ابزارهایی که می‌تواند هم پیام بدهد و هم دردناک برای طرف مقابل باشد، اقتصاد است. تحریم و محاصره اقتصادی یا تضییقات مالی و پولی اولین مسائلی است که کشورها برای تحت فشار قرار دادن طرف مقابلشان به آن متوسل می‌شوند. در قطع روابط، زیان مهم بروز مشکل اقتصادی است. در عین حال این مساله هم می‌تواند درست باشد که در برخی جاها با قطع روابط، همکاری اقتصادی همچنان ادامه می‌یابد. البته این ویژگی سخت جانی اقتصاد است. انسان نمی‌تواند بدون تبادل و تجارت زندگی کند، حتی اگر در جایی مثل غزه باشد. با محاصره شدیدی که اسرائیل در این منطقه دارد، باز هم تبادل کالا وجود دارد.

اقتصاد جایی است که تعطیل نشدنی است؛ بنابراین در اکثر کشورها اولین حرفی که رد و بدل می‌شود، مسائل اقتصادی است. از تجارت موز بین اروپا یا گاز بین مصر و رژیم صهیونیستی گرفته تا ماهیگیری در دریای چین بین ژاپن و چین. اولین قدم‌هایی که دو کشور می‌توانند با استفاده از آن به کشور مقابل فشار وارد کنند، اقتصاد است.

برخی دیدگاه‌ها حکایت از آن دارد که ایران می‌تواند با استفاده از پیمان‌های منطقه‌ای مثل جنبش عدم تعهد فشار تحریم‌ها را کم کند، نظر شما چیست؟

به نظر من این تحریم‌ها و اقدام کانادا نشان داد که برخلاف آنچه غرب می‌خواهد القا کند که رفتارشان عقلایی و مبتنی بر حفظ منافع است و این تهران است که بر مواضع خود پافشاری می‌کند، درست و عقلایی نیست. این نسبت دادن غیر‌عقلایی بودن به ایران، غیر‌عقلایی بودن تصمیمات غرب را نشان می‌دهد و ممکن است آنها را نیز متقابلا با تهدید یا ریسک به لحاظ موقعیت روبه‌رو کند؛ بنابراین استراتژی ما باید در این شرایط بقا یا survive باشد؛ یعنی باقی بمانیم. اگر استراتژی ما استراتژی بقا است ما از هر روزنه که بتوان کشور را حفظ کرد و روابطش را با کشورهای دیگر افزایش داد، باید استفاده کنیم.

این می‌تواند جنبش عدم تعهد باشد یا اکو یا اوپک یا همکاری با کشورهایی باشد که در گذشته کمتر با ما همکاری داشته‌اند. معتقدم یکی از بخش‌هایی که سیاست خارجی ما می‌تواند یک بار دیگر آن را مورد بررسی مجدد قرار دهد، رابطه با کشورهایی مثل پاکستان، افغانستان، آسیای میانه، روسیه و قفقاز به علاوه عراق و ترکیه است.

کشورهایی که می‌توان با آنها تبادلات بازرگانی کرد و در عین حال خیلی وابسته به غرب نبود. دولت عراق یک دولت دوست است. هر چقدر همکاری‌های اقتصادی خود را با عراق یا اقلیم کردستان بیشتر کنیم به نفع ماست. ترکیه دوست ایران است؛ حتی اگر در برخی مسائل مثل سوریه مخالف ایران است، چندان اهمیتی ندارد. تردیدی نیست که ترکیه از دوستان ایران است. نکته دیگر این است که اگرچه ایران دارای مشکلاتی است، اما هیچ کشوری هم در دنیا نیست که دارای مشکل نباشد؛ یعنی در تنگنا یا bottleneck نباشد، همه کشورها کم و زیاد مشکل دارند و این یک ماراتن است که کدام کشورها بیشتر مقاومت می‌کنند.

استقامت ما به این معنا است که باید روشی انتخاب کنیم تا روابط کشور ما با کشورهای دیگر عادی بماند. حتی اگر در جایی نیاز باشد با کسی که تحریم را علیه ما اجرا می‌کند، سر یک میز بنشینیم. قرار نیست که ما فقط با دوستانمان مذاکره کنیم. مذاکره دیپلماتیک برای این است که تحریم کاهش یافته و فضای اطمینان‌ساز ایجاد شود؛ یعنی به دشمن یا رقیب ایران بگوییم که ایران به دنبال ضربه زدن به تحریم‌کننده نیست. این کار دیپلماسی است. در غیر ‌این صورت کسی که اعلام جنگ می‌کند، دیپلمات نیست.