طنزنویس به وظیفه پرسنلی‌اش عمل می‌کند
یاسین نمکچیان
عکس: پرویز نوری‌زاد
او سعی می‌کند در جوار زندگی، با شعر مرگ را به تاخیر بیندازد. خیلی جدی این جمله را می‌گوید و لبخند هم نمی‌زند. دیگر شاعر غریبه سال‌های گذشته نیست که شعر‌هایش را پشت سر هم برای نشریات پست می‌کرد و تماس می‌گرفت؛

اما وقتی مجله‌ها منتشر می‌شدند خبری از نامش نبود که نبود. حالا اکسیر شاعر مهمی شده است. کتاب‌هایش با استقبال روبه‌رو می‌شوند و ناشر معتبری مثل مروارید دوست دارد با او همکاری کند. خیلی‌ها روی کارهایش نقد می‌نویسند؛ اما هنوز همان اکبر اکسیر دوست‌داشتنی است که آستارا را با هیچ کجای دنیا عوض نمی‌کند. او فکر می‌کند آستارا مرکز دنیا است و همه چیز زندگی از همان شهر ساحلی آغاز می‌شود. این گفت‌و‌گو به بهانه چاپ چهارم کتاب «زنبورهای عسل دیابت گرفته‌اند» انجام شده است.
اولین مجموعه شعر شما با عنوان «در سوگ سپیداران» سال 1361 منتشر شد. 20 سال طول کشید تا دومین کتاب‌تان روانه بازار شود. فکر نمی‌کنید کمی با تاخیر به میدان بازگشته‌اید؟
اولین مجموعه هرچه باشد حاصلش پشیمانی است. اما چون شیرین‌ترین مدرک ورود به دبستان شعر است نمی‌توان از آن گذشت. حال و هوای عجیبی داری از همه نظرخواهی می‌کنی و جواب نه می‌شنوی و در آخر به هیچ کدام عمل نمی‌کنی...، بعد از چاپ کتاب عقلت سر جایش می‌آید و تازه به میزان جوانی و حماقت خود پی می‌بری و فکر چاپ کتاب دیگر از یادت می‌رود. بعد از چاپ اولین کتابم در سال ۶۱ تا سال ۷۱ شعرهایم را در مطبوعات منتشر می‌کردم با این که دو کتاب آماده چاپ داشتم، اما از انتشارشان منصرف شدم و ناگهان از شعر و شاعری بدم آمد. فکر می‌کردم کلیشه‌گویی جواب نمی‌دهد، زیرا یک نوع نقاب و دروغ و تکرار در شعر فارسی رایج شده بود که بوی عفونتش محافل ادبی را پر می‌کرد و من نه جسارت مولوی را داشتم که مفتعلن مفتعلن را کنار بگذارم و نه رندی حافظ که فلک را سقف بشکافم. به همین خاطر خودم را کنار کشیدم و دفتر از گفته‌های پریشان شستم و ۱۰سال به مرخصی اجباری رفتم.
و بازگشت شما با «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» به نوعی گریز از همه چیزهایی بود که سال‌ها پیش در کارهای‌تان تکرار می‌شدند. در واقع اکبر اکسیر با مجموعه دومش چهره‌ای متفاوت از خود به نمایش گذاشت که حتی بسیاری از منتقدان جدی نسبت به آن روی خوش نشان دادند.
شعرهای آن کتاب با همه افت و خیزها با آن که در حد تجربه بود مقبول اهل نظر واقع افتاد و این استقبال کارم را در مراحل بعدی با مشکل روبه‌رو کرد. پس بعد از انتشار «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» برای ادامه راه مرخصی نگرفتم بلکه منتظر ماندم تا سوژه در ذهنم جرقه بزند و بعد با آن درگیر می‌شدم و پس از تکاملی نسبی مجوز صادر می‌کردم. تا آنجا که در توانم بود سعی کردم به عینی بودن، سادگی زبان، چینش‌ با وسواس کلمات و لحن ملایم و پرهیز از تکرار سوژه‌های مبتذل اهمیت بدهم.
طنز یکی از ویژگی‌های مهم شعرهای شما است. یادم می‌آید که زنده‌یاد عمران صلاحی در گفت‌و‌گو با یکی از رسانه‌ها از اکبر اکسیر به عنوان کسی که سال‌ها پیش در نشریاتی مثل دنیای سخن طنزهای به‌یاد‌ماندنی نوشت نام برده بود. چطور شد که آن ژورنالیستی در شعرهای‌تان ریشه دواند؟
مقوله طنزنویسی با طنزپردازی یا طنزاندیشی متفاوت است آدم طنزنویس چنانچه از عنوانش مشخص است به وظیفه پرسنلی‌اش عمل می‌کند و مجبور است برای نشریه‌ای که کاری می‌کند مطلب برساند که اغلب به فکاهه و طنز ژورنالیستی معروف است. آدم طنز پرداز از جابه‌جایی کلمات، استفاده از کژتابی‌های مونتاژ، جوک و لطیفه، دست‌کاری ضرب‌المثل و عدول از روال عادی جملات جدی به طنز می‌رسد، اما آدم‌هایی که طنز اندیش هستند از بقیه متفاوتند. مثل عمران صلاحی، کیومرث منشی‌زاده. نگاه شاعر طنز اندیش به هستی اصولا طنزآمیز است. این دسته از طنز شفاهی محکمی برخوردارند. حاضر جوابند، بداهه سرایند، رگ کلمه و مخاطب را می‌شناسند. طنز در آثارشان مثل یک عطسه اتفاق می‌‌افتد. این گروه اگر تیزبین باشند و آشنا به مهندسی کلمات و کاربرد زمان می‌توانند طنز را به معنای واقعی کلمه ارائه دهند.
من طنز را از نوجوانی با شعرهای فکاهی و طنز روزنامه‌ای شروع کردم و حالا در آستانه پنجاه و چند سالگی تجربیاتم را با طنزی مرموز در شعرهای کوتاه به کار گرفتم. طنزی که زیرپوستی و گزنده است و اغلب مازوخیستی. من در طنز خودآزارم نه دیگر آزار. تلاش می‌کنم تا صلابت کلمه را بشکنم و با هویت بخشی به کلمات مهجور و پیش‌پا افتاده در فینالی غیرمترقبه به طنز برسم و مخاطب را با صمیمیتی تمام درگیر کنم و از معصومیت کلام به نتیجه شوخناکی می‌رسم که تلخی آن لحظه‌ای بعد در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. طنزی که یک احتراق درون‌سوز است.
فرانو پیشنهادی است که سخت‌‌ از آن دفاع می‌کنید، فکر نمی‌کنید دوره این موج بازی‌ها و پیشنهادها گذشته و باید با شفافیت و صداقت بیشتری به جهان نگاه کرد؟
شعر و پیشنهادی که من از آن صادقانه دفاع می‌کنم چیز تازه و من درآورده‌ای نیست. ادامه رهنمودهای نیمایوشیج است و ادامه شعر نیما، مگر این که بپذیریم شعر آزاد با نیما تمام شده است. نیما راهی را در شعر ما باز کرد که به باز شدن زبان لال شعر فارسی انجامید. آنهایی که سبک‌ها و موج‌های جدید را به بعد از نیما رواج دادند حکم به توقف نیما ندادند؛ بلکه ما را به شکافتن و شناختن راه روشن و بی‌انتهای نیما دعوت کردند و از آنجایی که زبان مقوله‌ای زنده است این راه ادامه خواهد یافت و هر شاعری از هر قسمت رودخانه می‌تواند آبی بردارد. رود شعر نیمایی توقف پذیر نیست و همگام با رشد زبان و گذشت زمان در حرکت است.
فکر می‌کنید دلیل این که سال‌ها در عرصه شعر به ثبات نمی‌رسیم چیست؟
زمان ایجاب می‌کند که هر اثر هنری زبان و فرم خودش را بطلبد همچنانکه این تغییر و تحول در همه عرصه‌‌های اجتماعی مشهود است.
اگر برای گروهی این تغییرات قابل تحمل نیست باید بپذیریم یا از درک آن عاجزند یا محافظه کارانه به حفظ موقعیت خودشان فکر می‌کنند. اگر چنین نیست دست از منیت خود بردارند و خودشان را با شعر امروز که نیاز زمانه است وفق دهند و رهروان جوان آن را تشویق کنند. در حالی که شاعرانی جوان به نیاکان ادبی خود احترام می‌گذارند. متاسفانه پدربزرگ‌های ادبی، نوه‌های شعری خود را درک یا بهتر بگویم تحمل نمی‌کنند. من در هیچ مصاحبه‌ای از این بزرگان در مورد تایید نسل جوان و شعر امروز چیزی نخوانده‌ام. هر کسی که تریبونی پیدا می‌کند برای طرح و ارتقای خود می‌کوشد و چون ناشر و منتقد و پیشکسوت وقعی به شهر امروز نمی‌گذارند، نوعی بحران در اردوی شعر امروز القا می‌شود. باید عمری بگذرد تا مخاطبان و منتقدان صدای واقعی شعر جوان این سرزمین را بشنوند.
آقای اکسیر، من فکر می‌کنم تعدد این همه شاعر جوان که خیلی هم آسان کارهایشان را در مطبوعات منتشر می‌کنند، به شعر ما آسیب رسانده است.
به هیچ وجه، خیلی هم خوب است. ایران سرزمین حاصلخیزی است و از اینکه به خودکفایی ملی در شعر و صدور شاعر رسیده‌ایم به خود می‌بالم، اما آنچه جای بحث دارد این است که همگام با این همه شاعر، ما منتقد و نشریه اختصاصی شعر نداریم. جامعه ادبی اگر فاقد منتقدان حرفه‌ای و تاثیرگذار باشد، شاعران جوان به تکروی‌های گاه ناآگاهانه ادامه می‌دهند و تمام صفحات ادبی و سایت‌ها را با واسطه یا بی‌واسطه تسخیر می‌کنند. هر قدر هم که با ذوق باشند دیگر انگیزه‌ای برای تلاش نخواهند داشت و محکوم به جوانمرگی در شعرند. یادم هست در روزگار جوانی و جهل، بعد از چندین سال ارسال شعر، تازه به چاپ نام خود در ستون نامه‌های رسیده افتخار می‌کردیم. تا زمانی که تحریریه‌های ادبی از نعمت حضور شاعران و منتقدان حرفه‌ای خالی است نمی‌توان انتظار معجزه داشت. تولید انبوه شعر در جامعه امروز بزرگ‌ترین آفت شعر جوان ما است.
دلیل این که صدای ما به آنطرف مرزها نمی‌رسد، چیست؟
ما هیچ وقت با ستایش از چشم و ابروی موجودات خیالی و شعارهای پوشالی نمی‌توانیم جهانی شویم. ما باید بدانیم که شاعر، شاعر است نه منجم. ما باید سوژه‌هایمان را در زمین ردیابی کنیم نه در آسمان اوهام و خیالات. باید تلسکوب شعرمان را از ستاره و ماه و دریا به سمت واقعیت‌های ملموس زمین برگردانیم.
قرار بود این گفت‌وگو درباره «زنبورهای عسل» انجام شود. چرا استقبال از این کتاب تا این اندازه خوب بوده است.
بعد از تمام انتقاداتی که از فرانو می‌شد فکر می‌کنم، این نوع شعر جای خودش را باز کرده. آن روزها ما را جدی نمی‌گرفتند، اما بعد از چاپ «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» زنبورها دومین آلبوم فرانو بود که کنجکاوی مخاطبان را برانگیخت. ما با زبان کودکانه حرف‌های قلمبه سلمبه می‌زدیم که برای مردم جالب بود. در فاصله انتشار صندلی عزیز و زنبورها، ۳ سال فرصت داشتم تا روی شعرهایم کار کنم و تا اندازه‌ای کارهایم به پختگی رسید.
اما نقدها و یاداشت‌هایی که روی آن نوشته شد و همین‌طور نامزدی دو جایزه کتاب سال و طنز مکتوب در استقبال مخاطب بی‌تاثیر نبود.
همین‌طور است. البته در شبی که جایزه کتاب سال را اهدا می‌کردند بخش شعر و داستان را حذف کردند که خیلی تعجب‌برانگیز بود. نکته جالب اینجا است که ۱۰ روز بعد، در جشنواره شعر فجر به همه آنهایی که در کتاب سال نامزد بودند جایزه دادند غیر از من؛ یعنی فقط سر من بی‌کلاه ماند. البته اشکالی ندارد، چون شعر اگر شعر باشد بدون تبلیغات کارش را می‌کند.
استقبال از «پسته لال سکوت دندان‌شکن است» که آخرین کتاب منتشر شده شما است، چطور بود؟
آن هم خوب بود و خوشبختانه چاپ دومش هم دارد تمام می‌شود.

پسته لال سکوت دندان شکن است اکبر اکسیر چاپ دوم:1387 انتشارات مروارید 1650 نسخه 2200 تومان

زنبورهای عسل دیابت گرفته‌اند اکبر اکسیر چاپ چهارم: ۱۳۸۸ نشر ابتکار نو ۱۰۰۰ نسخه ۲۰۰۰ تومان