اقتصاد دهه 60 به روایت میرحسین - ۲ بهمن ۸۷

عکس: دنیای اقتصاد، نگار متین‌نیا

قسمت دوم

در آن دوران ما بخش ویژه‌ای تشکیل دادیم و در قالب آن مجموعه‌ای از طرح‌ها را به عنوان طرح‌های انقلاب برگزیدیم و جدا کردیم. آقای‌هاشمی‌طبا هم که قبلا وزیر صنایع بودند، مسوولیت این بخش را عهده دار شدند. اساس کار ما دراین بخش براین شد که به هیچ‌وجه مسائل جنگ نباید روی این طرح‌ها اثر بگذارد و ما در هر شرایطی باید این طرح‌ها را پیش ببریم. طرح فولاد مبارکه یکی از این طرح‌ها بود که در دوران جنگ آغاز شد و تا پایان جنگ نیز بیش از ۸۰ تا ۹۰‌درصد آن به اتمام رسید. راه‌آهن بافق - بندعباس، پروژه‌های گسترده بهداشت عمومی که آقای دکتر مرندی اجرا کردند و واقعا از افتخارات نظام و مورد تایید جهانی است، بخشی از این طرح‌ها بودند.

به باور من در آن ایام این رویه سیاست‌گذاری دولت، نوعی علامت دادن به بخش خصوصی برای توسعه بود. این تصمیم نشان می‌داد که دولت قصد دارد سیاست‌های باثباتی را داشته باشد. البته موفقیت یا عدم موفقیت دولت در این زمینه مساله دیگری است.

سیاست دیگر دولت رسیدگی دائم به مشکلات واحدها از طریق بازرسی ‌و بهره‌گیری از نظریات کارشناسان برای تسهیل زمینه فعالیت آنها بود. در یکی از گزارش‌ها تعداد صنوف تولید ی ۶۵۰‌هزار واحد اعلام شد که تقریبا حدود ۲‌میلیون نفر شاغل داشتند. چنآنکه توضیح داده شد، بودجه ارزی کشور در آن دوران کم بود، با این حال صد‌میلیون دلار برای تامین نیازهای ارزی این واحدها تخصیص داده شد. تامین ماشین‌های تراش CNC مورد نیاز این واحدها که هنوز هم از جمله بهترین ماشین‌های تراش‌ موجود در کشور است، یکی از زمینه‌های تخصیص این بودجه ارزی بود، در آن دوران دولت به طور مکرر سیاست‌هایی از این دست را برای رشد بخش خصوصی توسط کارشناسان تدوین و به اجرا می‌گذاشت. بخشی از این سیاست‌ها در روابط و پیوند‌های بخش تولید با جنگ دیده می‌شد. شاید تا کنون این بخش از مسائل دفاع مقدس روایت نشده باشد، اما به ویژه در دو - سه سال پایانی جنگ که کمبود ارز به تعبیری کارد را به استخوان رسانده بود، اغلب صنایع در سراسر کشور به نوعی مشغول تامین نیاز‌های صنایع دفاعی بودند. برای نمونه پوسته نوعی از خمپاره در کارخانه‌ها و کارگاه‌های مختلفی تولید می‌شد و به این‌ترتیب سازوکار و روابط گسترده‌ای میان بخش‌های مختلف تولیدی کشور پدیده آمده بود که تقریبا اکثر آنها بخش خصوصی بودند.

ما اعلام کردیم از بخش تولید حمایت می‌کنیم، اما منافع عده‌ای با سیاست دولت در حمایت از بخش‌های تولیدی سازگار نبود. در این دوران دولت نوع تجارتی را که در چارچوب خدمت به اهداف اقتصاد ملی بود نیز مورد حمایت قرار داد، اما در پیش گرفتن این سیاست تجاری اعتراض برخی را برانگیخت، برخی نیز در بخش بازرگانی زیاد از حد طلب گشایش می‌کردند که پاسخگویی به آنها در شرایط جنگی اصلا امکان‌پذیر نبود. جالب این است که برخی با اشاره به این نوع سیاست‌های دولت، این گونه تبلیغ می‌کردند که کارها دولتی شده است، این در حالی است که من بارها گفته‌ام و خوب است در این مصاحبه هم تاکید کنم، در تجربه برخی از کشورهایی که مهد سرمایه‌داری محسوب می‌شوند، همچون انگلستان دیده می‌شود هنگامی که در شرایط جنگی قرار گرفته‌اند، کارگاه‌های کوچک حتی کارگاه‌های دو نفره را از هنگام تحویل مواد اولیه تا دریافت محصول زیر نظر دولت اداره می‌کردند، بنابراین با بررسی تجربه‌های دیگر کشور‌های جهان در اداره امور عمومی در شرایط جنگی به راحتی می‌توانیم به این نتیجه دست یابیم که شاید یکی از ملایم‌ترین سیاست‌ها در ایران تجربه شده است، اما روشن است که حتی ملایم‌ترین سیاست‌ها در این زمینه می‌توانست منافع عده‌ای را که می‌خواستند تمامی منابع در اختیار شان باشد، تحت‌تاثیر قرار دهد و آنها را ناراضی کند.

«کلمه»: از شما نقل می‌شود که در همان دوره این ایده در ذهن شما و دولت شکل گرفت که در زمینه واگذاری برخی از بنگاه‌های مصادره شده به بخش خصوصی اقداماتی آغاز شود. این موضوع مربوط به کدام دوره از حیات دولت می‌شد؟ این اقدامات چقدر تحقق پیدا کرد و چه واکنش‌هایی را در پی داشت؟

میرحسین موسوی: این بحث به طور جدی در سال ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ پیگیری شد. یادم هست با وزیر وقت صنایع به سمت اراک می‌رفتیم که در آنجا این موضوع مطرح شد. به دنبال این موضوع مرحوم عالی نسب شروع به تهیه طرحی در این زمینه کرد، خانه کارگر هم به طور همزمان در سیاست‌گذاری در این زمینه مشارکت کرد، اما به دلیل آشفتگی‌های آخر جنگ و گرفتاری دستگاه‌ها و عدم توانایی سازمان برنامه و بودجه در این زمینه، تهیه طرح خیلی سریع پیش نرفت. باور من این بود که اگر اجرای واگذاری به صورت اصولی و با در نظر گرفتن تمام اصول قانون اساسی انجام می‌شد، می‌توانست به طور کامل در خدمت اشتغال باشد و دسترسی مردم به ابزار کار را راحت‌تر کند، اما اجرای این سیاست نیازمند یک مدیریت منسجم بود. در دنیا کشورهایی در این زمینه موفق بودند که واگذاری‌ها را با قوت و قدرت بالا انجام دادند، متاسفانه ما به این مرحله نرسیده بودیم. به هر حال زمان و پایان کار دولت به ما اجازه نداد و این اقدام در شکل‌های دیگر در دولت‌های بعدی دنبال شد.

«کلمه»: رکورد دیگری که در دوران جنگ در اقتصاد ایران ثبت شده است، نرخ تورم سال ۱۳۶۴ است که هنوز هم پائین‌ترین نرخ تورم در تاریخ انقلاب اسلامی است. چه ذهنیت و حساسیت‌هایی شما را به سمت اجرای سیاست‌هایی برد که به‌رغم شرایط خطیر جنگی توانستید چنین کارنامه درخشانی را رقم بزنید؟

میرحسین موسوی: باید بگویم که بدون هیچ اغراقی تا حد بسیار زیادی دستیابی به این موفقیت حاصل نوع رفتار اقتصادی و سیاسی مردم بود و جامعه سهم بسیار بالایی در این زمینه داشت.

در یکی از سفرها به خرم آباد، هنگامی که با هلی‌کوپتر برمی‌گشتیم، سیاه چادرهایی را در مسیر دیدیم، در جمع یکی از ایلات خون گرم آنجا هلی‌کوپتر فرود آمد، اهالی دور ما جمع شدند، مشکلاتشان را می‌گفتند. جمع زیادی هم نبودند. در مجموع با افراد داخل هلی‌کوپتر ۴۰- ۵۰‌نفر می‌شدیم. در آنجا من گفتم که شما چه درخواستی دارید تا ما فورا برای شما انجام دهیم. چهره پیرمردی که جوابم را داد هیچگاه فراموش نمی‌کنم. او گفت: «مگر می‌شود ما از شما درخواستی داشته باشیم. زمان جنگ است. ما باید به شما کمک کنیم.»

من باور دارم که هرگز، سهم مردم که امروز در ادبیات تخصصی علوم اجتماعی از آن به عنوان «سرمایه اجتماعی» یاد می‌شود، محاسبه نشده است در حالی که در دوره جنگ بدون اغراق سهم فوق‌العاده مردم در همه موفقیت‌هایی که در شاخص‌های اقتصادی به دست آمد، دیده می‌شود و دارای اهمیت بسیار بالایی است.

دولت هم البته متوجه کمبود‌ها و نقاط حساس و بحرانی بود. اقداماتی از زمان شهید رجایی درخصوص برخی کالاها شروع شد. سهمیه‌بندی برنج در آن دوره آغاز شد. پس از آن با تشکیل ستاد بسیج و اختیارات وسیعی که این شورا پیدا کرد، تلاش شد تا در بالاترین سطح به مدیریت تامین نیازهای مردم در طول دوران مواجهه با کمبودهای وسیع رسیدگی شود. تفکیک‌ها توسط دولت شروع شد. معیشت و خدمات مورد نیاز مردم، از بقیه حواشی جدا شد و کاملا مشخص بود با توانایی‌ها و منابع محدودی که داشتیم باید توجه ویژه‌ای به این نیازها بشود. تامین کالاهای مورد نیاز مردم، بر اساس گزارشات آماری دقیق و با حساسیت ویژه‌ای انجام می‌شد تا در حد توان فورا در اختیار مردم گذاشته شود. اگر کمبودی بود فورا توسط ستاد بسیج که شبیه یک سیستم هوشمند عمل می‌کرد دریافت و راه‌حل مناسب اندیشیده می‌شد.

برای درک اهمیت و پیچیدگی‌های این سیستم هوشمند می‌توان به ساز و کار برنامه ریزی برای تامین شیر خشک، به عنوان یکی از مهم‌ترین نیازهای کشور اشاره کرد. زمانی می‌توانستیم با اختصاص ۸۰‌میلیون دلار مشکل شیر خشک را در کشور برطرف کنیم چون شیر خشک در آن زمان برای مادرها اهمیت ویژه داشت، اما به جایی رسیدیم که این ۸۰‌میلیون دلار را نیز نداشتیم. تامین شیر تازه به جای آن یکی از راه‌حل‌ها بود اما باید بررسی می‌شد که قیمت آن چگونه باشد؟ چگونه به خانواده‌ها برسد؟ و ... عده‌ای مسوولیت داشتند در این زمینه برنامه‌هایی طراحی و راه‌حل‌هایی ارائه دهند.

مهم‌ترین محور در نوع سیاست‌گذاری‌های انجام گرفته در دولت کنترل بودجه بود. امروز بودجه دوران جنگ قابل‌بررسی است؛ در آن دوران سعی می‌شد تا بودجه در ضرورت و حداقل خودش باشد. ما کسری بودجه هم داشتیم، اما کسری بودجه شفاف بود. اجازه می‌دادیم که تلخی این کسری به وضوح دیده شود، موضوع نقد شود و راه‌حل‌هایی پیدا شود، اما این فشارها باعث نمی‌شد که مشکلات مردم را نادیده بگیریم.

خاطره‌ای را از حضرت امام (ره) نقل کنم که خیلی جالب است. زمانی در تدوین یکی از بودجه‌های دوران جنگ، دوستان مجلس برای اینکه درآمد دولت را افزایش دهند قیمت سیگار را بالا بردند. انحصار سیگار دست دولت بود، قاچاق هم کم بود. ما زمانی خدمت امام (ره) رسیدیم و گزارش‌های آن دوران و کارهای انجام گرفته را ارائه کردیم.

امام فرمودند: شنیدم می‌خواهید سیگار را گران کنید. گفتم: من دوست ندارم چیزی که برای مردم هست را گران کنم. فرمودند: اما من شنیدم می‌خواهید گران کنید. نمی‌خواستیم شکایت از دوستان مجلس کنم و این کار را هم نکردم، تنها گفتم که دوستان مجلس به این دلیل که درآمدهای دولت زیاد شود، مقداری قیمت را بالا بردند.

ما در شرایط بحرانی جنگ قرار داشتیم و در این شرایط حمایت‌ها رابطه عاطفی و پیوستگی متقابل دولت - ملت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود امام در پاسخ فرمودند که شما بروید بگویید تعیین قیمت (در این شرایط) مربوط به رهبری است و من مخالف هستم.

بعد از اینکه از دفتر امام خارج شدم به دوستان مجلس تلفن زدم، نمی‌دانم کدامیک از دوستان بودند اما به ایشان گفتم که من موضوع را با امام مطرح نکردم؛ خودشان می‌دانستند که چنین بحثی در مجلس وجود دارد. چند نفر از دوستان مجلس وقت ملاقات گرفتند و سریع خدمت امام (ره) رفتند تا مساله را برطرف کنند. حضرت امام (ره) در نهایت راضی نشدند و فرمودند: سیگارهایی که گران قیمت است و مرفهین می‌کشند (سیگارهای لوکس) را گران کنید و سیگارهای ارزان قیمت (اشنو) را گران نکنید. این جهت‌گیری در همه جا وجود داشت. یکی دیگر از مواردی که نقش آن در آن دوران خیلی دیده نشده و واقعا زحماتی که دوستان کشیدند ناگفته ماند، سیاست‌گذاری و اقدامات انجام گرفته در سازمان حمایت از تولید‌کننده و مصرف‌کننده بود که متاسفانه این نهاد در نهایت تضعیف شد. در آن دوران این سازمان مدیر دلسوزی داشت و سازمان به معنای واقعی بسیج شده بود. هم کالاهای وارداتی و هم کالاهای تولیدی را زیر نظر داشت. دولت هم به طور مستمر از آنها گزارش و راه‌حل می‌خواست. الا آنکه بحث یارانه‌ها طرح شده است بد نیست اشاره‌ای به یارانه‌های ثبت شده آن دوران داشته باشم. در آن دوران در بالاترین سطح یارانه‌ها به رقم ۱۵-۱۴‌میلیارد تومان رسید و بعد هم کم‌کم با سازوکار خاصی حذف شد.

با کمک این سازمان ما توانستیم بسیاری از بحران‌ها را مدیریت کنیم. برای نمونه دولت مجبور بود مقداری مواد اولیه برای تامین نیاز مرغ داری‌ها وارد کند. در مقابل آن، معلوم بود که واحد‌های تولیدی تا چه اندازه و با چه سازمان‌دهی‌ باید گوشت به سیستم توزیع تحویل دهند. بنابراین بی آنکه سیستم تولید دولتی باشد، اما مسیر تولید سیاست‌گذاری شده و کاملا تعریف شده بود.

در بخشی از موادی که به کارخانه‌ها یا سازمان‌های تولیدی داده می‌شد نسبت به محصولات تولیدی مقداری سود تعریف می‌شد. از ما‌به‌التفاوت این سودها هزینه یارانه‌ها تامین می‌شد که در مواردی به کمک کالاهای اساسی می‌آمد.

«کلمه»: در آن دوران فشارهای شدیدی برای تضعیف ارزش پول ملی به دولت وارد می‌شد و البته دولت نیز در مقابل خیلی مقاومت کرد. درباره تجارب خود در این باره توضیح دهید؟

میرحسین موسوی: این یکی از دشوارترین کارهای دولت بود. بسیار علاقه‌مندم که سیاست‌ها و مساله‌های ارزی کشور از فاصله‌ای حتی طولانی‌تر از سی سال قبل ارزیابی و مقایسه شود.

در دوران جنگ اولا باور قطعی داشتم که قدرت ریال و قدرت پولی ما حتی نسبت به قیمت‌هایی که اعلام می‌شد، خیلی بالا بود. دوم اینکه حتی اگر ارز به صورت کالا عرضه و تقاضا می‌شد باید همچون یک کالای استراتژیک؛ همچون فشنگ یا گندم مورد بررسی قرار می‌گرفت و نمی‌توانستیم به راحتی از آن صرف نظر کنیم. مساله این جاست، هنگامی که شما با کمبود گندم مواجه می‌شوید، ممکن است تمام ثروت یک کشور را بدهید تا برای بقا کمی گندم بگیرید. در واقع ارز برای ما ابزاری بود که می‌توانست دفاع را امکان‌پذیر کند و در مقابل دشمن جلوی شکست ما را بگیرد. اگر از ارزی که داشتیم خوب استفاده نمی‌کردیم، به این معنا بود که تولیدات کشاورزی نداشتیم و در واقع به قحطی و گرسنگی می‌رسیدیم. در همان سال‌های اول، متوجه شدم که یکی از نقاط حساس ما مساله ارز است. دلیل بمباران پایانه‌های نفتی و تلاش‌های کشورهای غربی برای کاهش میزان تولید و صادرات نفت ایران هم، کاستن از میزان درآمد ارزی کشور و فراهم کردن زمینه تسلیم کشور بود. برای همین در هر تصمیمی که برای ارز گرفته می‌شد، حساس بودیم. بعد از اینکه ارز تقسیم‌بندی شد، بیش از نود و چند ‌درصد ارز یک قیمت داشت، این در حالی است که بعدا گفته شد نرخ ارز دولت در زمان جنگ، ۱۴- ۱۵ نرخی بوده است اما کسی به این حقیقت توجه نکرد که شاید حدود ۹۵-۹۶‌درصد ارز تک نرخی بود و تنها دو - سه‌درصد آن به دلیل برخی سیاست‌گذاری‌ها با قیمت‌های متفاوتی توزیع می‌شد، مثلا ارز مورد نیاز بخش درمان یا ارز صادراتی قیمتی جداگانه داشت.

یادم هست که هنوز مرحوم «نوربخش» رییس بانک مرکزی بود، بحث بسیار تندی درگرفت که قیمت ارز را تعدیل کنیم. در آن زمان احساس نگرانی کردم. خواستم تا موضوع در شورای اقتصاد بحث شود. رییس محترم مجلس هم در جلسه شورای اقتصاد آمدند و با بقیه دوستان بحث مفصلی در این باره انجام شد. جمع‌بندی من در آن جلسه این بود که باید این موضوع مورد مطالعات تطبیقی قرار گیرد؛ یعنی بررسی شود کشورهایی که قبلا در قیمت ارز تعدیل ایجاد کردند آیا در این زمینه موفق بودند؟ قرار شد که آقای نوربخش رییس بانک مرکزی این کار را انجام دهند. من هم پیشنهاد دادم تا آقای عالی نسب هم همکاری کنند. قرار شد این دو نفر مطالعات جداگانه‌ای در این خصوص انجام دهند. مطالعات حدود دو ماه طول کشید و باز هم جلسه‌ای با همان افراد تشکیل شد. ابتدا آقای نوربخش گزارش داد که بیش از ۵۰ کشور را مطالعه کرده بود. ایشان گفتند که این سیاست در اغلب کشورها منجر به شکست شده است. مرحوم عالی نسب هم گفت: در صورت تضعیف ارزش پول ملی، ۳۰۰‌میلیارد تومان کسری بودجه می‌آوریم. ۳۰۰‌میلیارد تومان در آن زمان یعنی نزدیک کل بودجه کشور. کل بودجه کشور در آن زمان ۴۰۰‌میلیارد تومان بیشتر نبود. در آن جلسه این تصمیم منتفی شد. تا پایان جنگ و تا زمانی که موضوع واردات بدون انتقال ارز مطرح شد، دولت همین موضع را دنبال کرد. به نظر من موضوع واردات بدون انتقال ارز هم به سیاست‌های دولت لطمه زد که از دست ما هم کاری ساخته نبود.

هنوز هم قضاوتم بر آن است که در آن دوران کوچک‌ترین تغییری در قیمت ارز منجر به اختلالات بسیار جدی در صحنه ملی می‌شد. کاش به آن تجربیات توجه می‌شد. تک نرخی کردن ارز در ژاپن بعد از جنگ در دهه ۶۰ صورت گرفت یعنی زمانی که ۱۴- ۱۵ سال از جنگ آنها می‌گذشت که برای آن کشور خیلی مفید بود و می‌توانستند مدیریت منابع ارزی خود را داشته باشند.

در آن زمان برخی اعتقادشان بر این بود که اگر ارز آزاد شود به نقطه تعادل می‌رسد و فراوانی ایجاد می‌کند. من اصلا به این موضوع اعتقاد نداشتم. ۶- ۷‌میلیارد دلار ارز نمی‌توانست این نقش را داشته باشد. در حالی که نیاز مصرفی در جامعه‌ای که جنگ هم نباشد

بی انتهاست. در آن زمان نیاز ما از خمپاره، گلوله‌های توپ و اسلحه گرفته تا گندم و دارو بسیار شدید بود. واردات دارو در آن سال‌ها بین ۳۰۰ تا ۴۰۰‌میلیون دلار بود که توان پرداخت وجود نداشت، البته این مشکل باعث شد تا صنایع دارویی شکوفا شود و به اصطلاح به خودکفایی نسبتا خوبی در این زمینه برسیم. به هر حال این نوع نیاز‌ها به اندازه‌ای ضروری بودند که نمی‌توانستیم از آنها صرف نظر کنیم و قیمت ارز را دستخوش این نوسانات کردن نمی‌توانست مفید باشد. دولت ارز را برای این نوع مصارف به گونه‌ای تنظیم کرد تا حساب‌های ملی این‌ها به صورت یارانه‌ای که در بودجه درج می‌شود باشد تا به خود بودجه فشار نیاید.

«کلمه»: به نظر می‌رسد وقتی ترکیب دولت را در زمان شما مورد بررسی قرار می‌دهیم در قیاس با دوره‌های بعدی به لحاظ جهت‌گیری‌های سیاسی، نوع نگاه به مسائل مختلف از جمله مسائل حوزه اقتصاد تفرق آرای بیشتری در آن دیده می‌شود. با توجه به مسوولیت سنگین دولت در فرآیند سیاست‌گذاری عمومی، به نظر می‌رسد تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری به ویژه در شورا‌های عالی بدون تضارب آرا و افکار مختلف نمی‌تواند رویه موفقی برای سیاست‌گذاری باشد، از این منظر در واقع دولت باید محلی برای مشاهده نوع نگاه‌های متفاوت به مسائل اقتصادی و سیاسی هم باشد. در دوره‌های بعدی این وضعیت تغییر پیدا کرد. تلقی شما به عنوان رییس دولت در آن زمان از این وضعیت چه بود؟ آیا کشور از ناحیه دولتی که محل تضارب این آرای گوناگون بود می‌توانست سود ببرد؟ و آیا دولت‌هایی که یکدست‌تر هستند و نگاه‌های داخل آن یکسان‌تر است موفق‌تر نبودند؟

میر حسین موسوی: من اولی را بیشتر می‌پسندم. به این شرط که به نقطه‌ای نرسد که منجر به حرکت‌های سیاسی برای مختل کردن کارهای دولت شود.

در دولت آن زمان این دیدگاه حاکم بود که هر فردی کارشناسانه و علمی کار کند، سازوکار‌های مدیریتی قوی ای را بکارگیرد و از نیروهای برجسته و خوب استفاده کند، دیدگاه‌ها و محصول تلاش‌های او نادیده گرفته نمی‌شود. به همین دلیل اختلاف عقاید زیادی در دولت بود و گاهی هم دعوا می‌شد. مثلا درباره بانکداری اسلامی برخی دوستان به نظرشان غیر‌شرعی می‌آمد و وارد این موضوعات نمی‌شدند، اما وجود چنین اندیشه‌هایی در شورای اقتصاد باعث بحث‌های مفصل می‌شد تا به نتیجه برسیم. اختلاف آرا می‌توانست باعث تحول شود. هم‌اکنون نگاه‌ها عوض شده است. اما من هیچ گاه احساس نکردم این بحث‌ها مزاحمت‌هایی برای کار ایجاد می‌کند به شرط آنکه قواعد بازی رعایت می‌شد، به این معنا که اگر شورای اقتصاد نهادهای رسمی و دولت تصمیمی می‌گرفت، در نهایت این تصمیم‌ها باید از مسیر مجاری رسمی عبور می‌کردند تا اگر نقصی در آنها وجود داشت، این نقص برطرف می‌شد.

به نظرم این اختلافات باعث رشد و شکوفایی بود. هیچ مشکلی پیدا نمی‌کردیم. نگاه متفاوت بخش‌های مختلف بازتابی از قواعد و واقعیت‌های اجتماعی ما بودند. این نگاه‌ها که از خارج نیامده بودند. ما در آن زمان به معنای کامل در داخل کشور استقلال داشتیم و

هیچ گاه تحت‌تاثیر مسائل بیرون از مرز قرار نگرفتیم.

در آن دوران روحیه‌ای به وجود آمد که به اصطلاح در کلام حضرت امام (ره) خلاصه می‌شد. قریب به مضمون کلام این بود: کسی که نمی‌تواند اینجا کار کند جای دیگر کار کند. معنای این حرف آن بود که دوستی‌ها، آشنایی‌ها، رفاقت‌ها جای خود را داشت اما افرادی که نمی‌توانستند باهم کار کنند می‌رفتند و در جای دیگر مشغول می‌شدند و مشکلی هم ایجاد نمی‌شد. در دولت هم، همین شرایط حاکم بود.

افراد مختلف با گرایش‌های سیاسی مختلفی حضور داشتند که با رفاقت به خوبی با هم کار می‌کردند. در جلسه‌های کاری دولت و شورای اقتصاد نظر خودشان را مطرح می‌کردند و در نهایت اکثریت هر چه تصمیم می‌گرفت اجرا می‌شد، مشکلی هم پیدا نمی‌کردیم.

هر فردی در هیات دولت یا در مجامع رسمی نماینده بخشی از منافع کشور است. تصمیم‌گیری درباره موضوعاتی که در جلسات دولت در معرض داوری گذاشته می‌شد، بسیار دشوار بود؛ از جمله این موارد موضوع بودجه بود. بودجه مشکل‌ترین کار دولت بود. برای اینکه بودجه شفاف باشد، نزدیک دو ماه، ارقام و اعداد بودجه دست به دست در دولت می‌گشت. هر یک از نمایندگان بخش‌های مختلف سعی می‌کرند تا اهمیت سهم بخش خود را با استدلال‌هایی که ارائه می‌کردند، توجیه کنند، گرایش‌های گوناگون در موضوع بودجه بازتاب خود را نشان می‌دادند، اما در کنار تمامی این دشواری‌ها، در نهایت تن دادن به این فرآیند که اجازه دهیم تا حرکت قانونی، انجام گیرد و همه نظرات مطرح شود، مساله بسیار مهمی بود.

«کلمه»: موفقیت دولت در مدیریت بحران‌های سال ۱۳۶۵ از جهات مختلف نقطه عطفی در کارنامه آن محسوب می‌شود. در این سال نخستین شوک معکوس نفتی اتفاق افتاد، موشک باران شهرها شروع شد، استراتژی عراق انهدام تاسیسات اقتصادی ایران شد. در آن دوران به یک باره چالش تورم و بیکاری و کمبودها با هم پیدا شد. چگونه آن دوره با موفقیت در مدیریت بحران‌های متعدد سپری شد؟

میرحسین موسوی: آن دوره دوران سخت و ویژه‌ای بود. مسائل سیاسی پشت پرده‌ای هم وجود داشت. به طور مثال بیم محاصره کامل مطرح بود که در سطح سران سه قوه هم مورد بررسی قرار گرفت. دولت متعهد شد برنامه‌ای برای بدترین شرایط ارائه کند. این تصمیم منجر به آن شد که برنامه‌ای تحت عنوان شرایط نوین اقتصادی تدوین شود. سه سناریوی مختلف در این برنامه مطرح شد؛ وضعیت قرمز، وضعیت زرد و وضعیت آبی. سناریوی وضعیت قرمز که بدترین وضعیت کشور را تصویر می‌کرد، درباره شرایطی در نظر گرفته می‌شد که تنگه هرمز بسته شود، گلوگاه‌های مهم مواصلاتی ما بمباران شود، نفت هم نتوانیم صادر کنیم و حتی جلفا هم بسته شود و شوروی هم راه خودش را بر ما ببندد؛ در این صورت چه اقداماتی باید صورت می‌گرفت. مثلا پلی داشتیم در حاجی آباد نزدیک بندرعباس که اگر بمباران می‌شد، نقل و انتقال کالا در این محور قطع می‌شد یا پل قطوری که رابطه ما را با‌ترکیه قطع می‌کرد که البته بارها هم بمباران شد؛ این بدترین شرایط مفروض بود که بر اساس آن طرح‌هایی خیلی سری تهیه می‌شد. در این طرح‌ها مسائلی حیاتی که از آن نمی‌توان گذشت و حداقل ممکن برای اداره کشور محسوب می‌شد، ارزیابی شدند و راه‌حل‌هایی برای آنها تدارک دیده می‌شد. کارشناسان دولت در تدوین این برنامه حتی آن اندازه ریز شدند که موضوع پل‌های استراتژیک را نیز دیده بودند؛ برای نمونه خورهای حاشیه دریای عمان بررسی شد که از آن جا‌ها چه میزان کالا می‌توان وارد و صادر کرد. نتایج دیگر این بررسی آن بود که حداقل به صدور ۲۰۰‌هزار بشکه نفت نیاز داشتیم، برنامه‌ای تهیه شد که اگر بخواهیم حداقل این سطح صادرات را حفظ کنیم، حتی از طریق قاچاق هم شده باید این حجم صادرات انجام گیرد، تا حداقل نیازهایمان تامین و مشکلات بحرانی برطرف شود. برای تک تک مسائل طرح داده می‌شد. افرادی که این طرح‌ها را تهیه می‌کردند، ۱۵ نفر از وزرا بودند که در ساختمانی جلسه می‌گذاشتند، موضوع را بررسی می‌کردند، اسناد و مدارک جلسه هم همان جا می‌ماند چراکه اطلاعات حیاتی کشور نباید به بیرون درز پیدا می‌کرد. در انتها معنای این طرح که تنها ۹ نسخه از آن تکثیر شد و یکی هم برای حضرت امام (ره) فرستاده شد، این بود که در بدترین شرایط کشور می‌تواند ۲۰۰‌هزار بشکه نفت صادر کند، ضمن اینکه مقاومت در جنگ نیز ادامه پیدا کند. این یک برنامه بود. سناریوی دوم کمی بازتر بود و سناریوی وضعیت آبی هم وضعیت عادی کشور بود. طرح‌های مربوط به هر یک از این سه وضعیت تهیه شد.البته ما هیچ گاه به وضعیت قرمز نرسیدیم، اما همین طرح دید ما را به محدودیت‌ها باز کرد که باید مواظب چه بخش‌هایی باشیم.

هنگامی که بحران‌های ارزی پدید آمد و به شدت قیمت نفت کاهش یافت، همزمان بمباران خارک و حتی جزیره سیری هم افزایش پیدا کرد، به علاوه تلمبه خانه‌هایی که نفت را به پالایشگاه‌ها می‌رساندند، همه در معرض بمباران قرار گرفتند. این وضعیت باعث شد که به منابع ارزی اهمیت ویژه‌ای داده شود. هفته‌ای یکبار گزارشی خیلی سری در مورد جدول پرداخت‌های خارجی داده می‌شد تا معلوم شود که هفته‌های بعد چه شرایطی خواهیم داشت. تمام متغیرها به شدت کنترل می‌شد. الحمدالله به دلیل اینکه نقاط حساسی که برای مردم و برای پایداری مهم بود در برنامه‌ها دیده شد و به آن پرداخته شد، با روحیه‌ای که مردم داشتند این بحران پشت سر گذاشته شد.

مدیران هم در آن دوران به مانند مردم همراهی بسیار داشتند. یادم هست مسوولی در آن زمان در پالایشگاه اصفهان بود. پالایشگاه اصفهان چندین بار بمباران شد و چون مکان بسیار حساسی بود اگر از بین می‌رفت مشکل پیدا می‌کردیم. زمانی تلفن کردند و گفتند آنجا بمباران شده است. از شهدا و زخمی‌ها پرس و جو کردم که گزارش دادند. آن وقت رییس قسمت را خواستم تا با او صحبت کنم، گفتند رفته سر برجکی که خراب شده، گروه تشکیل داده تا کار بازسازی آنجا را شروع کند. یکی از راهبردهایی که آن موقع بارها در دولت به صورت علنی اعلام شد؛ این بود که ما منتظر اتمام جنگ برای بازسازی نمی‌شویم. حتی اگر پالایشگاه یا مکان‌های حساس بمباران می‌شد، حتی اگر ده بار هم این اتفاق می‌افتاد، با این خوش خیالی که ابتدا باید جنگ تمام شود، بعد بازسازی شروع شود، منتظر نمی‌ماندیم. مدیران به این مساله اعتقاد داشتند. نمونه دیگری هم چون جنبه عاطفی دارد برای شما نقل می‌کنم. در کارخانه آلومینیوم‌سازی اراک دیگ‌هایی با مواد مذاب وجود دارد، این دیگ‌ها بسیار حساسند. آنجا بمباران شد و تعدادی شهید و زخمی داشتیم. تماس گرفتم تا شرایط را ارزیابی کنم. متوجه شدم ضمن اینکه عده‌ای دلهره بیرون کشیدن جنازه‌ها و زخمی‌ها را دارند، عده‌ای دیگر هم دلهره حفظ و نگهداری دیگ‌های مخازن مذاب را دارند، این را دیگر نمی‌توان مدیریت یک جمع بر یک کشور نامید. می‌خواهم بگویم، کل کشور خودش را مدیریت می‌کرد تا بتواند با مشکلات روبه‌رو شود. در سطح خانواده هم این سازوکار حاکم بود. شب‌هایی که تهران بمباران می‌شد در بسیاری از موارد به صورت ناشناس به سطح شهر می‌رفتم و در رفتارمردم می‌دیدم که چگونه خود آنها خودشان را مدیریت می‌کردند؛ به گونه‌ای که شاید حکومت به طور متمرکز از عهده این اقدامات برنمی آمد.

«کلمه»: مباحث دو دهه بعد از جنگ و افق‌های پیش رو باقی ماند و زمان هم به اتمام رسیده است. اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید؟

میرحسین موسوی: مهم نیست. دیگران هم می‌توانند درباره این دوران‌ها صحبت کنند. بازهم می‌گویم که این سخنان تنها برای گفتن تجربیات دهه اول انقلاب عنوان شد که حاصل تلاش ملت و مدیران خوب کشور بود. من این مسائل را گفتم تا شاید بهره‌ای از آنها گرفته شود و گرنه به آن دوره نقدهای زیادی هم وارد می‌شود که ما همه آنها را قبول داریم، اما نباید زحمت‌ها و تلاش‌ها نادیده گرفته شود. باید متوجه شویم که همه امکانات و سرمایه ما، پول و ریال و ارز نیست بلکه سرمایه‌های دیگری هم هست که به کمک آنها در آن دوران توانستیم با کمبودها روبه‌رو شویم. ما باید هوای این سرمایه‌ها را داشته باشیم. این سرمایه‌ها خارج از دست دولت است اما دولت‌ها می‌توانند در جذب آنها موثر باشند.