داریوش اسدزاده، مدیر اسبق تئاتر تهران و پیشکسوت بازیگری:
تا تئاتر دولتی است، بازی نمیکنم
این هنرمند قدیمی تئاتر هیچگاه در تئاتر شهر یا حتی تئاتر سنگلج و هیچ تئاتر دیگری روی صحنه نرفته است. فقط و فقط در «تئاتر تهران» بازی کرد و آخرین باری هم که روی صحنه رفت برمیگردد به نزدیک به چهل سال قبل. در سال ۵۵ رفت به خارج از کشور و وقتی برگشت تئاترها دولتی شده بودند و کار کردن مشکل.
آرش نصیری
این هنرمند قدیمی تئاتر هیچگاه در تئاتر شهر یا حتی تئاتر سنگلج و هیچ تئاتر دیگری روی صحنه نرفته است. فقط و فقط در «تئاتر تهران» بازی کرد و آخرین باری هم که روی صحنه رفت برمیگردد به نزدیک به چهل سال قبل. در سال ۵۵ رفت به خارج از کشور و وقتی برگشت تئاترها دولتی شده بودند و کار کردن مشکل. تئاتریها تامین نبودند و بنابراین رفت سراغ تلویزیون و سینما و شد پدر جد بزرگوار خسرو شکیبایی در «خانه سبز». حالا این بازیگر قدیمی با بازی در بیش از دویست نمایشنامه از تئاتر میگوید و اینکه تا وقتی که سیستم تئاتر این باشد نمیشود در آن کار کرد.
شما در سالهای حدود ۲۱ و ۲۲ رفتید به هنرستان هنرپیشگی و از آنجا بعد از طی یک دوره کوتاه وارد کار تئاتر شدید. همان موقع حقوق میگرفتید؟
بله. از همان سال ۲۱ که وارد شدم برای ما پانزده تومان حقوق در نظر گرفتند. همان «اداره نمایشات» که هنرستان را راه انداخته بود برای ما این حقوق را در نظر گرفته بود، آن پانزده تومان شد بیست تومان، بعد شد پنجاه تومان و بعد شد هشتاد تومان و بعد دویست تومان.
پانزده تومان آن موقع پول خوبی بود؟
بله. یادم هست که نمیدانستم با این پول چکار کنم و کجا بروم خرج کنم.
برای اینکه این حقوق را مقایسه کنم پدرتان که یک نظامی بودند چقدر حقوق میگرفتند؟
آن موقع فکر میکنم شصت تومان حقوق میگرفت.
کاری به نمایشهایی که بازی میکردید نداشت و حقوق ماهانه میگرفتید؟
بله. آن زمان اینطوری بود. تئاتر دولتی نبود بلکه شخصی و خصوصی بود. وقتی که از هنرستان میآمدیم بیرون بچهها را محک میزدند و میدیدند که اینها استعداد دارند یا نه. از پنجاه شصت تا شاگرد، پنج تا یا هفت تا یا حداکثر ده نفر را میگرفتند برای بازی در تئاتر. با آنهایی که استعداد نداشتند کاری نداشتند. میآمدند به صورت مستمع آزاد و سیاهی لشکر کار میکردند، ولی آنهایی را که خوب بودند جذب میکردند. مثل محمدعلی جعفری که هنرپیشه خوبی بود. وقتی کسی استعداد داشت و هنرپیشه خوبی بود او را میبردند محضر و با او قرارداد یک ساله میبستند. (در این یک سال اگر کار هم نداشت به او حقوق میدادند. یعنی بنده در طول این یک سال روی حقوقم از تئاتر حساب میکردم. سال بعد دوباره قرارداد میبستیم و کار میکردیم. من میدانستم مثلا ماهی هشتاد تومان از اینجا دارم و میتوانم روی آن حساب کنم.
شما از همان اول در تئاتر «تهران» بودید؟
بله. از همان اول در تئاتر تهران بودم. بعدش هم رفتم آمریکا. یعنی سال ۳۶ از طرف «اداره هنرهای ملی» رفتم فرانسه برای شرکت در جشنواره و بعد آمدم و یواشیواش کارگردانی را شروع کردم. هم کارگردانی میکردم و هم پیاس مینوشتم و بعد در سال ۴۶ رفتم آمریکا و دوباره در سال ۵۵ رفتم آمریکا و ده سال در آنجا بودم و سال ۶۵ برگشتم ایران.
فرمودید فقط در تئاتر تهران بازی کردید. یعنی در هیچ تئاتر دیگری، مثل سنگلج یا تئاتر شهر بازی نکردید؟
من در همان تئاتر تهران، تا مدیریت آن رسیدم. یعنی هم مدیر تئاتر تهران بودم، هم کارگردان و هم نویسنده. یعنی در آنجا از پایین شروع کردم و تمام مدارج را طی کرده و رسیدم به مدیریت آنجا. من تا سال ۴۸ و ۴۹ بازی میکردم و بعد بازنشسته شدم و دیگر بازی نمیکردم. کارگردانی میکردم و آن تئاتر را مدیریت میکردم تا سال ۵۵ که رفتم خارج.
وقتی در سال ۶۵ برگشتید دیگر تئاتر بازی نکردید؟
نه. تئاتر دولتی شده بود و من دیگر بازی نکردم. چند تا نمایشنامه از خارج آورده بودم که ترجمهشان کرده بودم و دیدم سخت است کار کردن و بروکراسی و این چیزها طوری است که نمیشود کار کرد و بنابراین تئاتر را کنار گذاشتم.
وسوسه نمیشوید که دوباره بازی کنید؟
من عاشق تئاتر هستم.
چه شرایطی باید به وجود بیاید که شما بیاید روی صحنه؟
به نظر من تئاتر باید از زیر نظر دولت بیرون بیاید، برای اینکه به طور کلی در دنیا اثبات شده هر کاری که دولتی شد خراب میشود. این تنها عقیده من نیست و دنیا به این رسیده است. آن موقع تئاتر خصوصی بود. بخش خصوصی رقابت ایجاد میکرد. بازیگر را جذب میکرد، میخرید، حقوق خوب به آنها میداد و بازیگر میدانست ماهی اینقدر مرتب دارد، ولی الان یک نمایشنامه را در ماه تمرین میکنند و بعد میگویند سالن نداریم. این باعث میشود که تئاتر لطمه بخورد. هنرپیشه آمده دو ماه کار کرده او باید زندگی کند. از کجا و با چه پولی باید زندگیاش را بگذراند؟ مگر پول تمرین به آنها میدهند. اگر پیاس رفت روی صحنه یک چیزی به آنها میدهند و اگر نرفت که هیچ. تازه برای آن یک چیز هم باید سالن پولش را بردارد، دکور بردارد، نور بردارد و هزار جور خرج دیگر انجام شود و ته آن هم که چیزی نمیماند. هنرمند که اینطوری نمیتواند زندگی کند، ولی آن موقع ما میدانستیم اینقدر میگیریم و دیگر با چیزی کاری نداشتیم. بخش خصوصی هم سعی میکرد که رقابت ایجاد کند، پیاس خوب بگذارد، بازیگر خوب بیاورد، تامینشان کند تا مردم بیاید کار خوب ببینند، یک سری از پیاسهای ما خارجی بود.
فکر میکنید که اگر تئاتر خصوصی شود بر میگردید؟
نمیتوانم به طور قطع بگویم، ولی به طور کلی فکر میکنم بهتر میگردد.
به هر حال الان خیلی متفاوت شد و چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد. اما در آن زمان فقط همین تئاتر بود و سینما ...
مردم را باید به تئاتر جذب کرد. مردم به تئاتر علاقه دارند و میآیند. متأسفانه سالانه صدها دانشجوی تئاتر از دانشکدهها بیرون میآیند و هیچکدام جذب تئاتر نمیشوند. همه بیکارند. اگر تئاتر حضور داشته باشد که باید حضور داشته باشد اینها میتوانند جذب تئاتر شوند و تئاتر رشد کند. یک روزی تئاتر پانصد هزار نفر بیننده داشت، ده تا تئاتر در لالهزار داشتیم. چرا؟ چون یک قران میدادند به اتوبوس و از امیریه، شاپور و ری سوار میشدند و میآمدند در توپخانه پیاده میشدند و میآمدند در لالهزار و تئاتر میدیدند. الان تهران چهارده میلیون جمعیت دارد، یک تئاتر تهران است و یک تئاتر سنگلج و دو سه تا از این فرهنگسراها که کفایت نمیکند. باید در شمال و جنوب و شرق و غرب تهران، هر کدام از این جاها چهار پنج تا تئاتر داشته باشیم. در تمام دنیا دولت به تئاتر کمک میکند. اینجا هم دولت میتواند به تئاتر کمک کند.
ارسال نظر