یادداشت
دونگاه متفاوت در آمریکا نسبت به ایران
در چند روز اخیر دو بحث پرهیاهو در آمریکا راه افتاده و هر دو، چالشهای اصلی باراک اوباما رییسجمهور منتخب این کشور خوانده شده است. موضوع اول، سیاست خارجی آمریکا با محوریت «مسالهایران» و موضوع دوم، سرنوشت زندانیان گونتانامو است. نکته جالب اینکه در هر دو مورد، بازیگری واسطهها، پررنگتر از دستگاه اداری اوباما شده است.
محمود صدری
در چند روز اخیر دو بحث پرهیاهو در آمریکا راه افتاده و هر دو، چالشهای اصلی باراک اوباما رییسجمهور منتخب این کشور خوانده شده است. موضوع اول، سیاست خارجی آمریکا با محوریت «مسالهایران» و موضوع دوم، سرنوشت زندانیان گونتانامو است. نکته جالب اینکه در هر دو مورد، بازیگری واسطهها، پررنگتر از دستگاه اداری اوباما شده است. در بحث گوانتانامو، مساله اصلی این است که به فرض تعطیلی گوانتانامو، زندانیان آن (محکومان و تبرئهشدگان) در کجا اسکان یابند که از تعرض دولتهای خود در امان بمانند. تاکنون برای این مساله یک راهحل توسط پرتغال مطرح شده که در آن از کشورهای اروپایی خواسته شده، زندانیان گوانتانامو را در خاک خود بپذیرند که در صورت محکومیت یا تبرئه بتوانند با برخورداری از حقوق انسانی، به زندگی ادامه دهند. در بحث سیاست خارجی، ایران در صدر مسائل و کوبا و کره شمالی در ردیفهای بعدی قرار دارند. در مورد کوبا، شماری از کشورهای حوزه کارائیب و کوباییهای مقیم آمریکا پیش قدم شده و از اوباما خواستهاند با تسهیل مسافرت بین کوبا و آمریکا، گام اول را بردارد. مساله کره شمالی هنوز بیمتولی مانده و احتمالا چین و ژاپن پیشقدم واسطهگری خواهند شد.
در مساله ایران هم، تاکنون به جز عراق هیچ کشوری وارد بحث نشده و بحث رابطه به عنوان موضوعی دوجانبه باقی مانده است. در نگاه نخست، این وضع از تنهایی منطقهای ایران حکایت دارد؛ اما با رجوع به تاریخ رقابت ۹۰ساله ایران با بقایای امپراتوری عثمانی (ترکیه و کشورهای عربی خاورمیانه) به این واقعیت پی میبریم که ایران از تنهایی خود در منطقه، برای پیشبرد سیاستهای فرامنطقهای، استفادههای پرشماری برده و حتی گاه روابط فرامنطقهای موجب تقویت روابط منطقهای شده است.
ایرانیان از پیوستن کشور خود به پیمان سنتو شاید خاطره خوشی در ذهن نداشته باشند، اما نباید فراموش شود که اجبارهای ژئوپلتیک برآمده از همان پیمان ناخوشایند، دو دهه مانع جنگ بین ایران و عراق شد و بسیاری از سوءتفاهمها در روابط ایران با ترکیه و پاکستان را از بین برد و متاثر از همین بهبود روابط، مانع درگیری ایران و افغانستان بر سر ماجرای پرهیاهوی آب هیرمند شد.اکنون که باراک اوباما در تبلیغات انتخاباتی خود از ضرورت باز شدن باب گفتوگو با ایران سخن گفته و رییسجمهور ایران در اقدامی نامتعارف، پیروزی اوباما را تبریک گفته است، احتمال دارد مدتی پس از آغاز ریاستجمهوری اوباما (۱۱ دی) پرونده «مساله ایران» روی میز کار او قرار گیرد و طبیعی است که در آن مقطع، واسطهها به تکاپو بیفتند. از هماکنون روشن است که ایران نمیتواند به واسطههای منطقهای تکیه کند.
زیرا اولا رابطه همه کشورهای منطقه (ترکیه کمتر از بقیه) با آمریکا آمیخته به سوءتفاهم است و در واقع این کشورها اگر توانی داشته باشند، باید صرف حل مسائل خود با آمریکا کنند. این کشورها اگر قرار شود نقش میانجیگر، واسطه و پیام رسان بین ایران و آمریکا را به عهده بگیرند، واسطهگری آنها لاجرم به سوی حل گرفتاریهای خودشان با آمریکا خواهد چرخید و بسیار بعید است که بتوانند واسطههایی صادق باشند. بنابراین آنچه به عنوان ابزار موثر در دست ایران وجود دارد و قابل تامل و اتکا است، تفاوت نگاه طیفهای مختلف سیاسی و امنیتی در داخل آمریکا است.
در آمریکا دو نگاه کاملا متفاوت به مساله ایران وجود دارد که بسته به تفوق هر کدام بر دیگری، ادبیات سیاسی واشنگتن در قبال ایران، تغییر خواهد کرد.گروهی از سیاستمداران و امنیتیهای آمریکا معتقدند مساله ایران حل شدنی نیست. به اعتقاد این گروه، اگر نمایندگان ایران و آمریکا پشت یک میز بنشینند، در همان آغاز راه به بنبست میرسند؛ زیرا ایران اولا خواستار تبدیل شدن به قدرت اول منطقه است که با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه ناسازگار است، ثانیا، ایران خواستار محو اسراییل است که عبور از خط قرمز آمریکا تلقی میشود و دست آخر، ایرانیان خواستار خروج نیروهای آمریکایی از عراق هستند که با تدابیر امنیتی آمریکا ناسازگار است. گری برنشتاین از مقامهای سابق سیا اخیرا این مسائل را دستهبندی و مدون کرده و با استناد به آنها، اوباما را از مذاکره با ایران برحذر داشته است. در مقابل این طیف، دیگرانی هستند که با انگشت گذاشتن به نقاط مثبت، گفتوگوی آمریکا و ایران را مثبت و حلال مشکلات دو جانبه میدانند.
به باور این طیف، اولا مواضع و مطالبات ایران در مورد عراق، مستدل و عاقلانه است؛ ثانیا آمریکا و ایران در عراق منافع مشترک امنیتی دارند و هیچیک خواستار جنگ داخلی در این کشور نیستند و ثالثا هر دو کشور مخالف اعاده قدرت طالبان در افغانستان هستند. این طیف که باب بائر، عضو دیگر سیا، در روزهای اخیر مواضع آنها را مدون کرده است، از این مقدمات نتیجه میگیرند که اوباما باید به وعدههای خود برای آغاز مذاکره مستقیم با ایران عمل کند.
از تفاوت دیدگاه این دو طیف در آمریکا دو عمل متفاوت و بلکه متضاد پدید میآید که هنر دیپلماسی ایران باید برای شناخت این آثار متفاوت باشد. روش گروه اول (گروه بدبین)، اعمال فشار برای تغییر رفتار ایران است و مذاکره با ایران را امتیازی برای جمهوری اسلامی میداند. اما گروه دوم مذاکره را نیازی دو سویه برای برقراری امنیت منطقهای و انتفاع دو جانبه میداند. ایران اگر بتواند، فارغ از واسطههایی که ممکن است فضا را غبارآلود کنند، این دو خط متفاوت و متمایز آمریکایی را شناسایی کند، میتواند با چشمان باز، هدفهای سیاست خارجی را پیگیری کند.
ارسال نظر