گفتوگو با بهروز افخمی-بخش دوم و پایانی
هیچ امیدی نیست
علیرضا مجمع: پس از صحبتهای اولیه، بهروز افخمی که صحبتش گرم شده بود، از مسائلی حرف زد که شاید به خیلیها بر بخورد. حرفهایی که به شکل منطقی به وضعیت سینمای ایران در شکل سالم خود امیدوار است و مبانی درست شکلگیری یک سینمای سالم را تشریح و تحلیل میکند. البته ناگفته پیدا است که این حرفها اگر گوش شنوایی نباشد راه به جایی نخواهد برد، اما بسیار واضح است که وضعیت سینمای امروز ایران نسبت به سالهای ابتدایی دهه هفتاد که افخمی هم در صحبتهایش به آن روزها اشاره کرده است، پسرفت بیتردیدی داشته است. دلایل این پسرفت البته بیشترش به سیاستگذاریهای این سالها بازمیگردد. بخش دوم و پایانی صحبتهای بهروز افخمی را بخوانید تا بیشتر در حال و هوای تحلیل وضعیت کنونی این سینما قرار بگیرید.
سینما اساسا به این دلیل که مردم انتخاب میکنند و بلیت میخرند بالطبع باید آزادیهای بیشتری داشته باشد. در سینما کسانی که یک مسافرت شهری را تحمل میکنند و به سالن سینما میروند، احتمالا میدانند دارند چه کار میکنند و بنابراین باید اجازه داد تا چیزی را که مردم انتخاب میکنند، به راحتی دیده شود. بعد البته تلویزیون دولتی ممکن است بگوید این فیلمی که در سینماها موفق شده را الگو قرار نمیدهیم و آن یکی فیلم را تولید میکنیم چون مردم به آن علاقمندند. این حق طبیعی تلویزیون است. تلویزیون میتواند با سیاستگذاریهایش بعضی از این محصولات را در شبکههای مختلف رواج دهد و بعضیها را هم نادیده بگیرد. اما در حال حاضر به نظر میآید عدهای به سلیقه خودشان میخواهند فیلم مطلوب بسازند، آدمهایی که در پستهای مدیریتی قرار گرفتهاند و عملا میخواهند فیلم بسازند. اینها فیلمسازها را میخواهند وادار کنند تا چیزی را که سلیقه مسوولان است تولید کنند. کسی هم نیست از آنها بپرسد که اصلا کی گفته وظیفه را فراموش کردهاند که ببینند که کدام فیلمساز موفق میشود با مردم ارتباط برقرار کند. آن وقت اگر کسی هم از جانب دولت فیلمساز نامطلوب تلقی میشود، جلوی اسمش ضربدر بخورد که در تلویزیون کار نکند، چون به لحاظ وسعت مخاطب تلویزیون است که میتواند افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهد. در واقع وظیفه سینما حتی در یک حکومت ایدئولوژیک که قرار است کارآمد باشد این است که فیلمسازان کاری را که دلشان میخواهد انجام دهند، بعد حکومت جلوی کار این فیلمسازان را در تلویزیون بگیرد.
* در شکل کنونی که با آن برخورداریم، اعتراضها اساسا متوجه همین نکتهای است که در حرفهایت وجود دارد. یعنی فیلمسازهایی که فیلم میسازند و اتفاقا از معاونت سینمایی و اداره نظارت اجاره ساخت و نمایش میگیرند، فیلمشان برای اکران عمومی با مشکل مواجه میشود، اما همان فیلمسازان در تلویزیون به راحتی کار میکنند. این که کار میکنند به خودی خود اشکال ندارد، اما به نظرم این مساله اساسا نقض غرض است.
این قضیه را باید آقای جلوه پاسخگو باشد که اعمال سلیقه کردن و بخشنامه صادر کردن و جلوی کار بخش خصوصی را گرفتن اساسا به چه کار دولت میآید و به کجای دولت کمک میکند؟ شما چه کار میکنید؟ دارید فیلمسازان را موعظه میکنید یا روضه میخوانید؟ یا از جانب دولت وظیفه دارید ببینید چه مسائلی در سطح جامعه وجود دارد و آن نقاط را در تلویزیون برجسته کنید؟ در همه جای دنیا رابطه سینما و تلویزیون چنین چیزی است.
یعنی به نظرت در دهه شصت که با سینمای به مراتب جلوتری از الان مواجه بودیم، هم این مساله حاکم بود؟
زمانی که صحبت از سینمای گلخانهای و هدایتی- حمایتی بود هم باز به همین شکل بود. تفاوتش این بود که شاید آدمهایی مسوولیت اینکار را برعهده داشتند که کمی با سوادتر و روشنفکرتر بودند و البته آنها هم به سلیقه خودشان فیلم میساختند. فکر میکردند باید به فیلمسازان یاد داد که چگونه فیلم بسازند. دولت باید کار خودش را بکند. در موضعی است که باید سازماندهنده امنیت و آرامش در جامعه باشد. اینجا حداقل سینمای ما به نظر نمیآید بخشی از این سازمان باشد و احساس وظیفه بکند به عنوان بخشی از ارگان بزرگی که دولت به حساب میآید و وظایف مشخصی دارد. همانطوری که گفتم بعضی وقتها هم تیشه به ریشه دولت میزند. یعنی فقط ناراضیتراشی میکند و احساس نارضایتی بین فیلمسازان و بخشی از مردم را بیجهت آزار میدهد و ایجاد نفرت میکند در میان آنها. واقعا چه توجیهی میتواند از مثلا توقیف فیلم سنتوری داشته باشد. چه معنایی دارد کدام آدم عاقلی این فیلم را توقیف میکند تا کار به جایی برسد که سیدیاش در پیادهروها پخش شود، بعد عملا دست روی دست بگذارد در قبال به تاراج رفتن سرمایه تهیهکننده و کمترین احساس مسوولیتی در مقابل این مساله نداشته باشد. بعد هم تقصیر را به گردن تهیه کننده و فیلمساز بیندازد و بگوید احتمالا این کار، کار خود تهیهکننده است. واقعا کجای دنیا دولت اینجوری عمل میکند در برابر یک سری از مردم که نسبت به آنها وظیفه دارد.
در عین اینکه وقتی جلوی خیلی از فیلمها را میگیرند یا توقیف میکنند، میشود نتیجه گرفت این فیلمهایی که روی پرده میرود به نوعی خروجی عملکرد آقایان است که خروجی قابل دفاعی هم نیست. وقتی فیلمها قلع و قمع میشود و این فیلمها به اکران درمیآید، یعنی این را میخواهند؛ یک سینمای خنثی و بیهویت که در بالاترین حدش اگر خیلی هم تماشاگر داشته باشد، به یک میلیون مخاطبی میرسد که گفتی.
بگذار این مساله را کمی باز کنم. اگر در تلویزیون برنامه پرمخاطبی تولید شود که ۹۶درصد راضی باشند و ۴درصد ناراضی وجود داشته باشد، این ۴درصد رقمی معادل یک میلیون نفر را در برمیگیرد. مدیریت فعلی تلویزیون در موقعیتی است که خودش را موظف میداند به قیمت چنین خسارات و عکسالعملهایی که در بین افکار عمومی ایجاد میشود، برنامههای موفقی بسازد که ۷۰ یا ۸۰درصد مخاطبانش راضی باشند. آن ناراضیها را تحمل میکند و سعی میکند با آنها بدهبستان داشته باشد، ولی کارش را انجام دهد. به این دلیل که وظیفهای در جهت ایجاد امنیت ملی دارد. چون وظیفه دارد مردم را در اوقات فراغتشان به زبان خوش، نه به زور به نوعی راضی نگه دارد مجبور است تقریبا هر شب با حدود یکمیلیون ناراضی روبهرو شود.
حالا فیلم سنتوری نهایتش میخواست چقدر تماشاگر داشته باشد، همین یکمیلیون نفر در بهترین حالتش. اگر یک میلیون تماشاگر داشت فروشش میشد دومیلیارد تومان. از چه چیزی میترسیم که سنتوری در نهایت از این یکمیلیون نفر، ۵۰هزار نفرش میخواهند ناراضی باشند را اکران نمیکنیم. تازه این جایی است که تماشاگر سنتوری خودش انتخاب میکند و بلیت میخرد و به سینما میآید. این قدر جرات ندارد که به آن ۵۰نفر که ناراضی هستند بگویند مگر خودت انتخاب نکردهای. یعنی حساب کنید که در این مملکت دو نفر کار فرهنگی دارند میکنند؛ باید یکی هر شب با یکمیلیون ناراضی روبهرو شود و دیگری از ترس اینکه ۵۰هزار نفر در طول اکران یک فیلم از آن ناراضی باشند، آن را توقیف میکند و کار را به جایی میرساند که اموال تهیهکننده فیلم را به یغما میبرند و حتی حالت تهاجمی میگیرد نسبت به تهیهکننده. فرض کنید پلیسی در شرایطی که خانه کسی را دزد زده به صاحبخانه بگوید نکنه خودت اموال خودت را دزدیدهای! این چه وضع اداره سینما است.
*شاید نکته این است که کسی خود را در مقام پاسخگویی نمیداند. یعنی مثلا وقتی مجله دنیای تصویر و هفت را توقیف کردند یا بعضی فیلمها را توقیف میکنند، آن قدر این مساله را بدیهی میدانند که در مقابلش احساس نمیکنند باید پاسخگو باشند.
علت اصلیاش این نیست. علت این است که مسوولان درجه یک سینمایی متوجه این نکته نیستند که عرصه سینما عرصه آزمایش و خطا است. درست است که سینما و مجلات سینمایی تاثیر بیواسطهای مثل تلویزیون روی مردم ندارند، اما آدمهایی که مسوولیت برعهده دارند باید آدمهای باهوشی باشند و بدانند که این عرصه، عرصه شناخت بحرانهای اجتماعی و محصولات فرهنگی موثر یا ناموثر است و در واقع مثل دانشگاه یا یک سطح آکادمیک آزمون و خطا برای تولید محصولاتی است که بعدا تلویزیون باید آن را تولید کند. اگر این عرصه را به آدمهای خیلی بیکفایت بدهند که اصلا سواد این کار را ندارند، در نهایت روی تلویزیون هم تاثیر میگذارد. تلویزیون هم گیج میشود و نمیفهمد چه چیزی را باید تولید کند و چه چیزی را نباید تولید کند.
به همین شکل آرام آرام تلویزیون هم میرود به سوی روند تولید یک سری محصولات شبیه به هم از رونق افتاده و تماشاگرش را از دست میدهد. مسوولان متاسفانه فقط به تلویزیون توجه میکنند و میشود گفت در کوتاه مدت خوب عمل کردهاند. اما تلویزیونی موفق است که در سطح محدودتر این آزمایش و خطا را انجام داده باشد و بعد ببیند چه اتفاقاتی برای افکار عمومی دارد میافتد. وقتی چنین چیزی در سطح کوچکتر اتفاق نیفتد، یعنی همان سطح کسانی که خودشان انتخاب میکنند و بلیت میخرند یا مجلهای را میخرند، دستگاه اصلی حساس و کارآمد هم گیج میشود.
چه قدر امید داری که این فضایی که در حال حاضر در سینما حاکم است، رو به بهبود برود؟
با این وضعیت فعلی هیچ امیدی نیست. مگر این که سیاستهای سینمایی تغییر کند و کمی هم به حرف سینماگران گوش دهد.
پس هنوز فکر میکنی توقف کامل صورت نگرفته و امیدی هست. در گفتوگوی دیگری گفتی که سینما مرده است!
من خیلی وقت قبل این تعبیر را به کار بردم، نمیدانم چرا این دفعه سرو صدا کرده، شاید چون تیتر شد. وقتی تماشاگران سینمای ایران به زیر ۲۰میلیون نفر در سال رسید، گفتم سینما مرده. سینمای ایران در زمانی که فیلم عروس اکران شد، یعنی یک سال بعد از جنگ در شرایطی که جامعه خیلی انقلابیتراز وضع کنونی بود، در آن زمان ۷۵میلیون بلیت فروخت. امسال شاید ۵/۷ یا ۸میلیون بلیت فروخته شود. در همان سال ۷۰ که ۷۵میلیون بلیت میفروختیم، وضع مطلوب را فروش ۲۰۰میلیون بلیت در سال میدانستیم، ۲۰۰میلیون بلیت یعنی هر ایرانی در سال ۴ بار سینما برود. در صورتی که جمعیت ایران آن زمان ۵۰میلیون نفر بود. الان وضعیت طوری است که هر هفت سال یک بار هر ایرانی یک فیلم ایرانی میبیند.
عروس آن زمان چه قدر فروخت؟
۵/۷میلیون نفر تماشاگر داشت. با بلیت ۲۵تومان میشود حدود ۱۸۷میلیون و پانصدهزار تومان.
پس کماکان شوکران پرفروشترین فیلمت است؟
نه، پرفروشترین فیلم هنوز عروس است. شوکران حدود ۴میلیون نفر تماشاگر داشت.
- با ۴میلیون تماشاگر در حال حاضر میشود ۸میلیارد تومان فروش!
بله، ۵/۷میلیون تماشاگر عروس هم میشود ۱۵میلیارد تومان فروش.
در حالی که الان با ۸۰۰میلیون تومان فروش که برای فیلم دعوت در حال حاضر وجود دارد، آقایان خیلی ذوق کردهاند.
دقیقا، به خاطر این که مسوولان سینمایی وظیفه اصلیشان را فراموش کردهاند. وظیفه اصلیشان این است که جلوگیری کنند از دزدیدهشدن مال مردم در این عرصه. ایجاد امنیت اولین وظیفه دولت است.
ارسال نظر