علی سرزعیم

اگر به متن سخنرانی آقای مظاهری در جلسه تودیع نگاه دوباره‌ای بیاندازیم، آن را یک مانیفست تمام عیار در دفاع از علم اقتصاد و به طور مشخص اقتصاد بازار می‌یابیم. طبیعی است که با توجه به آشفتگی موجود در تفکرات حاکم بر اذهان سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران در رابطه با اقتصاد، جلسه مذکور به نوعی به تقابل اندیشه‌ها تبدیل شود. سخنرانی آقای مظاهری در آن مراسم نشانگر یک رشد و تکامل در تفکرات اقتصادی ایشان بود؛ چرا که تفکرات پیشین ایشان با نگاه فعلی‌شان تفاوت‌هایی داشت. در آن زمان ایشان خود را به این ترتیب متمایز می‌کردند که «هواداران اقتصاد بازار صرفا بر اصلاح یارانه‌ها و آزادسازی قیمت‌ها تاکید می‌کنند، اما من همزمان بر سیاست‌های جبرانی اصرار می‌ورزم. آنها بر کارایی تاکید دارند، اما من بر کارایی ضمن عدالت پای ورزی می‌کنم.»

با چنین دیدگاه‌های جذابی ایشان توانستند تغییرات وسیعی را در کابینه آقای خاتمی‌ اعمال کنند. در زمان ریاست آقای شیبانی نیز ایشان ضمن ارسال نامه‌هایی به مسوولان ارشد کشور، چنین تصوری را ایجاد کردند که راه واسطی میان مکانیزم بازار در عرصه بانکی و دیدگاه‌های مداخله گرانه‌ای که به اسم ایجاد عدالت و اقتصاد اسلامی‌صورت می‌گرفت، وجود دارد. ایشان تا آنجا پیش رفتند که ضعف تیم قبلی بانک مرکزی را در فقدان اقناع نهادهای تصمیم‌گیری دانستند و معتقد بودند که ایشان هنر ایجاد اعتماد و اقناع سیاست‌مداران فعلی را از طریق بحث‌های کارشناسی دارند.

در عمل ثابت شد که این تصور صحیح نبوده و مشکل اصلی قدرت اقناع تیم قبلی یا عدم اعتماد نبوده است. گذر زمان و تجربیات گران قیمتی که البته با هزینه‌های فراوانی برای کشور حاصل شد، ایشان را امروزه به دیدگاهی رسانده که یک هوادار راسخ و جدی علم اقتصاد و مکانیزم بازار شده است.

مروری بر ‌گذار تفکرات شخص ایشان بهانه‌ای بود تا همین الگو را در تفکر طبقه مدیران کشور مشاهده کنیم و انتظار داشته باشیم که مشابه همین روند در مورد جامعه روشنفکری ایران نیز طی شود. حقیقت آن است که مدیران کشور به دلیل آنکه دائما در معرض تصمیم‌گیری و سروکار داشتن با واقعیت قرار دارند و خیلی زود بازخورد تصمیمات و تفکرات خود را می‌بینند، در مقایسه با دانشگاهیان و روشنفکران از آمادگی بیشتری برای اصلاح تفکرات خود برخوردارند. به همین دلیل نیز سرعت اصلاح تفکرات اقتصادی در میان مدیران کشور به مراتب بیشتر از جامعه روشنفکری است.

روند کلی حاکم بر این تغییر دیدگاه‌ها را می‌توان به این شکل تصویر کرد: در ابتدا، عده‌ای که فاقد بینش نظری یا تجربه عملی بودند، مجذوب این ادعاهای کلی می‌شدند و می‌شوند که نظام غرب و سرمایه‌داری به طور خاص صرفا مبتنی بر مادیت و غفلت از ابعاد روحانی انسان است؛ لذا یک تناقض فی‌نفسه در ذات سرمایه‌داری و نظام اقتصاد بازار وجود دارد. تصورات کلی و نامشخص و غیرمبتنی بر اطلاعات و اعداد از وجود نابرابری در کشورهای توسعه یافته، کمک می‌کند تا این نکته به عنوان شاهدی بر ضعف منطق درونی نظام اقتصاد بازار قلمداد شود. در مقابل این ضعف آشکار، گزینه‌های دیگر یعنی اشکال بزک شده سوسیالیسم و مارکسیسم جذابیت می‌یابد و این اذهان آموزش ندیده به سرعت جذب تفکرات غیردینی و غیرمذهبی می‌شوند که در بنیان آن سوسیالیسم و مارکسیسم نهفته است. معمولا سوسیالیسم و مارکسیسم نمی‌توانند خود را به صراحت در کشوری اسلامی‌عرضه کنند، لذا این تفکرات خود را در پشت اسامی ‌و نقاب‌های مورد پسند نظیر اقتصاد عدالت محور، اقتصاد اسلامی و اقتصاد مردمی‌ پنهان کرده و به این ترتیب در اذهان مدیران و تصمیم‌گیران کشور جای گرفتند و می‌گیرند. سال‌ها سعی و خطا در سیاست‌گذاری‌های مبتنی بر این تفکر نشان داد که این ایده‌ها نه تنها راه به جایی نمی‌برد و نمی‌تواند رشد و توسعه را به کشور به ارمغان بیاورد که هیچ، بلکه فقر و فلاکت را برای مردم عزیز کشور به دنبال دارد. دغدغه حفظ امنیت نظام سیاسی و دغدغه‌های انسانی نسبت به وضع اقشار فقیر شده همگی علائمی‌ برای تجدیدنظر در تفکرات اقتصادی ارسال می‌کنند.

نمی‌توان انتظار داشت که انسان‌ها صفر و یک باشند و از یک منطق به منطق دیگر‌ گذار ناگهانی و دفعی داشته باشند. فشار روانی ناشی از ‌گذارهای ناگهانی آنقدر زیاد است که معمولا انسان‌ها تاب آن را نمی‌آورند، لذا به دنبال نسخه واسطی می‌گردند.

در اینجا است که برخی روشنفکران عرصه اقتصادی کارکرد مشخص خود را پیدا می‌کنند و نیازهای روانی این افراد را با عرضه مکاتبی بینابینی، یعنی نه اقتصاد بازار و نه سوسیالیسم، ارضا می‌کنند. تفکراتی چون نهادگرایی آن هم از نوع ایرانی آن چنین نقشی را در جامعه ایفا کرده‌اند. دوران حاکمیت آقای خاتمی‌ دوران اعتلا و جولان چنین دیدگاه‌هایی بود. سیاست‌مداران ساده‌اندیشی که فاقد تفکرات اقتصادی بودند، به سرعت جذب این شعار می‌شدند که مکتبی اقتصادی را به خدمت گرفته‌اند که هم عدالت سوسیالیسم را به دنبال دارد و هم کارایی نظام اقتصاد بازار را و چه چیزی برای انسان‌ها جذاب‌تر از جمع دنیا و آخرت. مگر زرنگ بازی چیزی غیر از این است و چه کسی است که از زرنگ بازی خوشش نیاید.

چند صباحی (مثلا چند سالی) نیز شعارهایی چون سیاست‌های جبرانی و عدالت محوری بر سر زبان هستند و آرامش روانی سیاست‌گذاران را برای اعمال برخی تغییرات محدود فراهم می‌کنند، اما پس از مدتی مدیران و سیاست‌گذاران با حقیقت تلخ و سرد واقعیت روبه‌رو می‌شوند که همانا رشد پایین اقتصاد و فقر فراگیر و عدم بهبود توزیع درآمد است.

اینجا است که اذهان مدیران برای برداشتن گام دوم تغییر آماده می‌شود و اینک دیگر ابایی از مکانیزم بازار ندارند و می‌دانند که راه‌های میانبر و زرنگ بازی پای در واقعیت ندارند و صرفا از جذابیت شعاری و تبلیغاتی برخوردارند. اینک مدیران کشور از نسخه‌های بدلی خسته شده و دنبال راه‌حل نهایی و واقعی هستند و آنقدر پخته، میانسال یا با تجربه شده اند که اسیر تفکرات بزک شده نشوند. امروزه نظام مدیریت کشور، یعنی کسانی که از ابتدای انقلاب تاکنون بر مصادر تصمیم‌گیری کلان (سازمان‌های بزرگ دولتی) و خرد (شرکت‌ها) بودند، کمترین مقاومت را در برابر تفکرات مبتنی بر نظام اقتصاد بازار از خود نشان می‌دهند.

این امر وعده فرخنده‌ای برای سیاست‌مداران دولت فعلی و خصوصا دولت بعدی است که از این پتانسیل بهترین استفاده را کنند. این افراد دیگر زمان را صرف سعی و خطا برای محک زدن مکاتب اقتصادی و دیدگاه‌هایی غیر از دیدگاه اقتصاد بازار نخواهند کرد. اینکه آیا این درایت وجود دارد که از این فرصت استفاده مطلوب شود یا نه، خود مقوله دیگری است که در طول زمان مشخص می‌شود.

در عین حال می‌توان حدس زد که با یک وقفه زمانی قابل توجه جامعه دانشگاهی و خصوصا جامعه روشنفکری ایران نیز همین مسیر را طی خواهد کرد و آنها نیز نهایتا به همین دیدگاه می‌رسند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، جامعه روشنفکری و پس از آن جامعه دانشگاهی ایران در شکل‌دهی به گفتمان‌های حاکم بر جامعه نقش بسزایی دارند. از همین رو که تفکرات سوسیالیستی نسل اندر نسل در ذهن جامعه ایران و توده مردم تزریق می‌شود. تلاش‌های دانش‌آموختگان اقتصاد و عالمان اقتصاد مدرن که مبتنی بر اقتصاد بازار و اقتصاد نئوکلاسیک است، از یک سو و انتقال تجربه مدیران کشور از نتایج اعمال تفکرات دیگر از سوی دیگر می‌تواند وقفه زمانی مذکور را کاهش دهد. روشن است که فضای محیطی ایران یعنی سرعت رشد کشورهای همسایه و رشد ابزارهای ارتباطی موجب می‌شود تا فشار بیشتری در جهت اصلاح این تفکرات اعمال شود.

a.sarzaeem@luhfirm.com